آنچه شیعیان بدان معتقدند و شالوده تفکرات خویش را مبتنی بر آن میدانند این است که هر یک از معصومین(ع) در انجام وظائف خویش و در مقابله با جو حاکم بر جامعه زمان خود و با پیروی از فرمان حضرت حق، سیاستی خاص اتخاذ می کردند.
از میان امامان معصوم، حضرت امام زین العابدین(ع) جایگاه ویژه و منحصر به فردی داشته اند که به واسطه موقعیت حاد فکری و سیاسی حاکم، با استعانت از حضرت حق(عز و جل) و با تمسک به زبان دعا - این سلاح بی بدیل اهل ایمان و حربه شیطان شکن اهل عرفان – به راهنمایی جامعه انسانی پرداختند.
هم اکنون مجموعه کلمات نورانی آن سرور عابدان و امام زاهدان با عنوان «صحیفه سجادیه» در اختیار اهل ایمان و دوستداران معرفت است. اما با این حال آنچه نمی توان انکار کرد، مهجوریت این زبور آل محمد است.
انزوای «صحیفه سجادیه» را می توان امتداد مظلومیت حضرت زین العابدین(ع) دانست که البته اکنون با عنایت حضرت احدیت و تلاش اهل معرفت، این انزوا در حال کاهش است و تبلور روز افزون این گنجینه ارزشمند بیش از پیش مشاهده می شود.
استاد حسین انصاریان در مقدمه کتاب ارزشمند «دیار عاشقان» که شرحی بسیط و پژوهشی بر صحیفه سجادیه است به بیان مطالبی پیرامون این کتاب ارزشمند و لزوم توجه بیشتر به آن توسط تمام اقشار جامعه اسلامی پرداخته اند:
«صحیفه سجادیه خزانه پر گوهر سلطان مُلک و ملکوت، حاکم عرصه گاه ناسوت و لاهوت، امیرکشور جلال و جبروت، فرمانروای جهان صدق و عشق مولای عارفان روشن دل و پیشوای عاشقان عامل، وجود مقدس حضرت سجاد(ع) است.
این خزانه دارای گنجهای حکمت است و هر آنچه برای رشد و کمال انسان لازم است در این منبع گنجانده شده.
صحیفه، مدرسه ایست، که معلم آن امام چهارم(ع) است و این معلم است که با این کتاب، جهانیان را در تمام اعصار درس میدهد، و هر کسی را در حد توان و قدرتش و به اندازه تکلیف و استعدادش به مقامی که باید برسد میرساند.
صحیفه، دریای پرخروش فیض الهی است، که لولو و مرجاتش از شمارش بیرون و اشیاء پرقیمتش از حد احصا خارج است.
صحیفه، خورشید پر فروغی است که چون نهال وجود انسان در پرتو تابندهاش قرار گیرد تبدیل به شجره طیبه گردد.
صحیفه، آفتاب پر حرارت الهی است، که از مشرق وجود حضرت زین العابدین برای تربیت درخت وجود انسان طلوع کرده، و تا عمق ابدیت از فروغ بخشی باز نخواهد ماند!!
صحیفه، میزان سنجش سره از ناسره، حق از باطل، نور از ظلمت، درستی از نادرستی، حیات از مرگ، دنیا از آخرت و سلامت از مرض است.
صحیفه، چشمه فیض الهی، نجات دهنده از تباهی، رها کننده انسان ازگمراهی است.
صحیفه، معلم حکمت، منبع معرفت، جاذب رحمت، ایجاد کننده محبت، سازنده شخصیت، به وجود آورنده و رساننده انسان به مقام با عظمت قرب و معیّت است.
صحیفه، طبیب حاذق، محبوب قلب صادق، آرامش جان عاشق، عذرای دل را وامق، روشنگر مغارب و مشارق، کاشف حقایق، دوای درد نفوس ناطق، کوبنده منافق، و به حقیقت چشمه فیاض حضرت خالق است.
صحیفه، آرام جان پاکبازان، محرک قلب تیز پروازان، نوای نای دلنوازان، قدرت نفس جوانمردان، عشق عاشقان، عرفان عارفان، پناه بی پناهان، راز دل رازداران، آه دل مستمندان به وقت شامگاهان، مناجات پرشور سحر خیزان و سرمایه روح امیدواران است.
صحیفه سجادیه، خزانه پرگوهری است، که با کمال تاسف تاکنون ناشناخته مانده و آنطور که شایسته این کتاب با عظمت است، از آن استفاده نشده و شرح جامعی که قابل استفاده تمام مردم باشد، برای این دریای بی ساحل معنوی فراهم نیامده.
اکثریت شیعه دوازده امامی، چنان که از نهج البلاغه عظیم بیخبرند، از صحیفه عزیز نیز در غفلتاند!!
در کنار دریایی بی کرانند ولی تشنهاند، در جنب بزرگترین گنجینه معارفند ولی بیخبرند، از غنیترین معدن حکمت و علم و بزرگترین منبع دانش و بینش برخوردار ولی تهیدستند.
آنقدر که به دنیای خود میرسند، از آخرت اطلاع نمیگیرند؛ و در حدی که به جسم میپردازند، احوالی از قلب و روح و نفس نمیپرسند، به اندازهای که برای آبادی شکم و پاسخگوئی به شهوت اقدام مینمایند، به معنا و معنویت و به مقام و شخصیت خود توجه نمیکنند.
بعد از گذشت پانزده قرن از طلوع صحیفه هنوز اکثریت مردم در تاریکی جهل نسبت به این سرمایه بی نظیر الهی بسر میبرند.
دقت در دعاهای صحیفه سجادیه، این معنی را به انسان نشان میدهد که واجب شرعی و عقلی است که صحیفه بزرگ باید در حوزههای علمی شیعه و در مدارس فرهنگی، جزء کتب اصولی درسی شود و برجستگان با هنری برای تعلیم این فرهنگ پرفروغ تربیت شوند.
صحیفه باید در دانشگاههای اسلامی، به عنوان یکی از مهمترین منابع درسی مورد استفاده قرار گیرد، تا در سایه آن در هر رشتهای از علم، متخصصانی با فضیلت، و فارغالتحصیلاتی با کرامت، و اندیشمندانی دلسوز، و دانشمندانی متعهد تحویل جامعه گردد.
لازم است مراجع دینی در پایان درس فقه و اصول هر روز خود فصولی از صحیفه را به شاگردان مکتب حق القاء نمایند، تا پس از طی مراحل فقه و اصول، افرادی عابد و زاهد، بینا و بصیر، خبیر و علیم، قوی و آگاه، مخلص و خالص، شیفته و سوخته، عارف و عاشق در جامعه ظهور کنند!
واجب است گویندگان مذهبی بخشی از سخنان خود را در وقت تبلیغ بخصوص ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان در محور معارف صحیفه قرار دهند، تا مستمعان بزرگوار از خواستههای ناب حق آگاه شده و به حسنات الهیه آراسته گردند، و نیز بر هر امام جماعتی لازم است بعد از نماز جماعت یا بین دو نماز فرازهائی از این کتاب گرانبها را بر مردم نمازگزار بخواند، باشد که از این مائده الهی نصیب قابل توجهی به آنان برسد.بر اندیشمندان آگاه و متفکران بینا و محققان توانا فرض است که در شرح و تفسیر این کتاب همت گمارند و از این طریق به کشف حقایق این منبع ناشناخته نائل آیند، باشد که به انسان و انسانیت خدمتی شود.
بر آنان که از نعمت مال در حدود اسلامی آن برخوردارند، لازم و واجب است بینایان راه را در تفسیر مفصل این کتاب تشویق کنند، و آنان را با بذل مال خود، جهت انجام امور چاپی و پخش این منبع فیض حق به تعداد مسلمانان جهان، امیدوار و دلگرم سازند، که یکی از بهترین و ارزندهترین نقاط خرج مال و انفاق در راه خدای متعال این نقطه روشن و این گذرگاه پر قیمت است. بدون شک اگر این کتاب به دست عالمان آگاه، و متخصصان والا، و حکیمان دانا، تفسیر و تحلیل شود، و به بهترین صورت و با زیباترین کیفیت چاپ شود و به دست مردم برسد، نیکوترین اثر تربیتی را در وجود مردم خواهد گذاشت، و از این مسیر هزاران نفر به راه آشتی با حق و حقیقت در خواهند آمد، و چه بسا که جرقه ها و بارقههای آتشین این کتاب از زشت کارترین افراد، نیکوکارترین انسانها به وجود آورد. مگر با یک جرقه الهی پسر یزید ریاحی ، حر الهی نشد! مگر با یک بارقه ربانی که از طریق قرآن جهید هولناکترین دزد سرگردنه بهترین عارف و معلم عرفان نشد! مگر بازیگری شهوت ران، و غرق شدهای در لهو و لعب، با نسیمی که از قلب موسی بن جعفر به او رسید عابد و زاهد زمانه نشد؟!
برای چه پس از این همه و برهان و این همه مصادیقی که قرآن روایات و تاریخ نشان میدهد معطل نشستهایم؟»
در هر صورت توجه به این کتاب ارزشمند و یادگار آن حضرت نیازمند برنامه ای اساسی است. در این باره توجه به مناجات های عاشقانه حضرت سجاد(ع) می تواند راهگشایی برای آشنایی بیشتر جامعه ما با زیبایی های بی بدیل این کتاب باشد.
مناجات زین العابدین(ع)
وجود مقدّس حضرت سجّاد علیه السّلام، در تمام لحظات عمرش در مناجات و دعا بود، مسئله غرق بودنش در دعا و مناجات آنقدر عجیب است، که در هر کجا و در هر زمان نام مقدّسش برده شود; گریه و زارى، اصرار و الحاح، دعا و مناجات به ذهن شنونده تداعى مى کند.
مناجات خمس عشر، دعاى بسیار بسیار عرفانى ابوحمزه ثُمالى در سحر ماه مبارک رمضان، قطعاتى از زیارت امین اللّه و پنجاه و چهار دعاى «صحیفه» دورنمائى از حالات درون آن حضرت، و نورانیّت قلب و جان آنجناب است.
در این مجال به چند بخش از مناجاتهاى آنجناب اشاره مى شود، باشد که ما منغمران در چاه طبیعت، و گرفتار ذلّت و شیطنت، در این مسیر الهى قرار بگیریم.
1- اصمعى ادیب معروف مى گوید: شبى در طواف کعبه بودم، جوانى خوش منظر را دیدم که به پرده خانه آویخته بود، و اینچنین با حضرت معبود مناجات مى کرد:
«دیده ها به خواب رفت، ستارگان بر صفحه دل انگیز آسمان برآمدند، پادشاه حىّ و قیّوم توئى، سلاطین و دنیاداران در به روى مردم بستند، و بر ابواب کاخها و خانه هاى خود پاسبان گماشتند، تاکسى به وقت شب به آنان رجوع نکند، ولى درهاى رحمت تو به روى گدایان باز است، سائلى چون من به امید ارحم الراحمینى». سپس اشعارى به مضمون زیر زمزمه کرد:
«اى آنکه به تاریکى شب دعاى بیچاره را اجابت مى کنى! اى آن که گره از کار بسته مى گشائى! میهمانانت به دور خانه ات درخوابند، امّا تو اى نگهدارنده تمام کائنات بیدارى، به مناجاتى که به آن امر فرموده اى برخاسته ام، به حرمت بیت و حرم به گریه ام رحمت آور، که اگر گنهکار بیچاره را مشغول عفو و بخششت نکنى، پس چه کسى باید به فریاد او برسد»؟
به دنبال صاحب ناله رفتم، و وى را با پاى جان جستجو کردم دیدم وجود مقدّس حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام است!(1)
2ـ طاووس فقیه مى گوید: وجود مبارک حضرت علىّ بن الحسین امام سجّاد را در حرم امن الهى دیدم که از سر شب تا به سحر در طواف و عبادت و نماز شب بود، چون مسجد الحرام و اطراف بیت را خلوت دید، گوشه چشم به آسمان انداخت و اینچنین با محبوب محبّان و معروف عارفان و معشوق عاشقان به مناجات برخاست:
«الهى ستارگان آسمان ناپدید شدند، دیده ها به خواب رفت، پیشگاهت براى ورود گدایان آماده است، گدائى چون من به اشتیاق غفران و رحمتت به درگاهت روى آورده، او امیدوار است که در قیامت از زیارت رسول مکرّمت محرومش ننمائى».
سپس چون ابر بهار از دیدگانش اشک بارید و به محضر حضرت دوست عرضه داشت:
«پروردگارا، از باب مخالفت به معصیت برنخاستم، و به هنگام گناه تردیدى نسبت به تو در دلم نبود، به عذاب و جریمه ات جاهل نبودم، و از عقوبتت روى گردانى نداشتم، این نفس بد اندیش بود که با من خدعه کرد، این دلگرمى درونم به ستّاریّت تو بود که مرا در لغزش انداخت؟ اکنون آن که مرا از عذابت برهاند کیست؟ به کدام ریسمان محکم چنگ بزنم اگر رابطه ات را با من قطع کنى؟ افسوس بر من به وقتى که مرا در پیشگاهت براى محاکمه حاضر کنند، آن زمانى که سبکباران را اجازه عبور دهى، و حمّالان گناه را به چاه جهنّم دراندازى، در آن روز در صنف سبکبارانم، تا نجات یابم، یا زیر بار سنگین گناهانم تا در عذاب درافتم؟ آه و حسرت بر من که به موازات طول عمرم بر گناهم افزوده شد و در مقام توبه برنیامدم، چرا زمان حیاى از پروردگارم به من نمى رسد»؟
سپس گریست و اینچنین زمزمه کرد:
«آیا مرا به آتش جهنّم مى سوزانى، اى منتهاى آرزوى من! اگر چنین باشد پس امید و عشقم به تو چه مى شود؟!
مولاى من با اعمال زشت و پست به پیشگاهت رو کرده ام و اقرار مى کنم که در میان بندگانت گنهکارى چون من وجود ندارد»!!
باز به سختى گریست و عرضه داشت:
«از هر عیب و نقصى منزّهى، مردم آنچنان به معصیت و گناه بر مى خیزند گوئى از دیده تو دورند، و تو چنان نسبت به آنان بردبارى که گویا گناهى مرتکب نشده اند. آنگونه با برنامه هاى نیکویت به خلق محبّت مى کنى که گویا به آنان نیازمندى، در حالیکه وجود مقدّست از همه هستى و عناصرش بى نیاز است».
پس از آن به زمین افتاد و با حلى عاشقانه و غیر قابل وصف به سجده رفت. به او نزدیک شدم، سرش را به زانو گذاشتم، و چنان گریستم که اشکم به صورت پاکش ریخت، سر از زانویم برداشت و به حال نشسته درآمد و گفت: کیست که مرا از محبوبم به برنامه دیگر مشغول کرد؟
عرضه داشتم: طاووسم، اى پسر رسول خدا این گریه و فرید و این ناله و زارى و این جزع و فزع چیست؟ این ما عاصیان و خطاکاران هستیم که باید اینچنین به پیشگاه حضرت دوست بنالیم، شما چرا؟ شمائى که پدرت حضرت سیّد الشهداء و مادرت فاطمه و جدّت رسول خدا علیهم السّلام است؟
به من متوجّه شد و فرمود: آه آه اى طاووس سخن پدر و مادر و جد را رها کن، خداوند بهشت را براى مطیع نیکوکار آفریده گر چه سیاه حبشى باشد، و نشنیدى: جهنّم را براى گنهکار مقرّر فرموده گرچه فرزند قرشى قلمداد شود، مگر این آیه را
فَاذا نُفِحَ فِى الصُّورِ فَلا اَنْسَابِ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذ وَ لا یَتَسائَلُونَ!(2)
چون در صور دمیده شود، پس در آنروز هیچگونه خویشاوندى اى میان آنها برقرار نیست، و از یکدیگر سوال و درخواست نتوانند نمود.
به خدا قسم در قیامت جز عمل صالحى که پیش فرستاده اى، برنامه اى دیگر برایت سودمند نیست!!(3)
3ـ طاووس فقیه مى گوید: حضرت سجّاد را در حِجِ اسماعیل دیدم نماز مى خواند و مى گوید:
عُیِیْدُکَ بِبابِکَ، اسیرُکَ بِفِنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، یَشْکُو الَیْکَ، ما لا یَخْفى عَلَیْکَ، لا تَرُدَّنى عَنْ بابِکَ:(4)
بنده اى کوچک به پیشگاه توست، اسیرى فانى، زمین گیرى فانى، گدائى فانى در درگاه تست، از آنچه بر تو مخفى نیست به تو شکایت دارد، عنایت کن او را از خانه رحمتت مران.
4ـ امام صادق علیه السّلام مى فرماید: حضرت باقر بر پدر بزرگوارش امام سجّاد وارد شد، او را در عبادت آنچنان دید که از کسى سابقه نداشت: از بیدارى زیاد رنگش زرد شده، و گوئى از شدّت گریه چشمش سوخته بود، و پیشانى مبارکش از زیادى سجود زخم آورده، و از کثرت قیام قدمش ورم داشت. حضرت باقر چون این حالات را دید7 نتوانست از گریه خوددارى کند. امام سجّاد در فکر بود، ناگهان به فرزندش رو کرد، و فرمود: این اوراقى که عبادات على علیه السّلام بر آن ثبت است بیاور، براى آن جناب اوراق را آوردم، کمى از آن را خواند سپس با ناراحتى زمین گذاشت و فرمود: چون کسى قدرت دارد همانند علىّ بن ابیطالب عبادت کند؟!(5)
5ـ شبى در حال عبادت و مناجات بود، یکى از فرزندانش افتاد و دستش شکست، اهل خانه فریاد زدند، همسایه ها آمدند، با کمک هم طبیب شکسته بندى آوردند، دست کودک را بست. چون صبح شد دست طفل را به گردنش آویخته دید، پرسید: این چه وضع است؟ حادثه را در حالى که به خاطر غرق بودنش در مناجات توجّه نفرموده بود به او خبر دادند.(6)
6ـ آن حضرت چون به مناجات و راز و نیاز و عبادت و نماز بر مى خواست چهره اش رنگ به رنگ مى شد، و قیامش براى عبادت و راز و نیاز قیام عبد ذلیل در برابر مولاى جلیل بود، از خشیت حق که معلول آگاهى قلب او نسبت به حضرت ربّ العزّه بود، اعضایش مى لرزید، و نمازش در هر بار نماز وداع بود، که گوئى پس از آن دیگر مهلت نماز ندارد!(7)
این همه محصول قلب پاک و دل عرشى حضرت سجّاد، و معرفت والاى آن حضرت نسبت به مقام قدس ربّ العالمین بود.
--------------------------------------------------------
1 - مناقب : 4 / 150.
2 – مومنون / 101.
3 – بحار الانوار : 46 / 81.
4 – مناقب : 4 / 148.
5 – 7 – مناقب : 4 / 159.
پایگاه استاد حسین انصاریان