قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حفظ آبروی لباس روحانیت

 سال 1350- 51 ، طاغوت در اوج حاکمیت بود و فساد در حدی بود که دیگر برای بعضی ها حرمت ماه مبارک رمضان و ماه محرم مطرح نبود . مردم شمال شهر بیشتر در فساد و گناه بودند . منبرهای وعظ  هم به ندرت در آنجا برگزار می شد . یک سال در دهۀ محرم ، در حوالی میدان تجریش برای منبر دعوت شدم از این که می توانستم به لطف خداوند عده ای را جذب دین و معنویت کنم و نیز مقداری مسایل سیاسی مطرح سازم ، خوشحال بودم .
با ماشین که از خیابانهای آنجا می گذشتیم از تجمعات مقابل مراکز فساد و تفریحات ناسالم و نیز از سر و وضع مردم مشخص بود که چقدر اسیر شهوات و لذایذ دنیوی و از خدا بی خبر هستند .
مجلس ما در منطقه ای برگزار می شد که در یک طرف کاخ سعدآباد و در طرف دیگر کاخ نیاوران قرار داشت . جوانان متدین می گفتند که مجالس این جا به شدت تحت کنترل است و باید دست به عصا راه بروید . از صاحبان مجالس نیز امضاء می گرفتند که واعظ نباید به اصطلاح آنها برخلاف مصالح مملکت حرفی بزند . اما من در لابه لای سخنان ، مطالبی سیاسی و نیز به فتوای امام راجع به حرمت گوشت های یخی و ...را عنوان می کردم . سال اول به خیر گذشت . برای سال بعد نیز دعوت شدم . افراد زیادی که شنیده بودند جوانی 25-26 ساله منبر می رود و حرفهای خوبی می زند ، پای منبرم می آمدند . من در ضمن بیان معارف اسلامی ، با گوشه و کنایه مطالبی  مطالبی نیز بر ضد دستگاه حکومت می گفتم ؛ زیرا حضرت امام سفارش کرده بودند که حتی المقدور باید آنها را رسوا کنید . بر این سفارش در زمان برگزاری جشنهای 2500 ساله ، بسیار تأکید شد .
روزهای آخر منبر بود . شبی پس از منبر ، پسر 10-12 ساله ای آمد و گفت که خانمی می خواهد از شما مسئله بپرسد . من با خانم ها خیلی برخورد نمی کردم . گفتم بیاید کنار در عمومی جایی که رفت و آمد زیاد بود . و مسئله اش را بپرسد . خانمی با چادر مشکی آمد و مقداری دربارۀ قمار و شراب پرسید . او وانمود می کرد که شوهرش اهل این کارهاست . در ضمن صحبت چادرش را کنار زد . من به طور سهوی نگاهم به او افتاد . دیدم بسیار زیبا و خوش اندام است و لباسهای جلف و بدن نما پوشیده است . او گفت : « حاج آقا منظورم سئوال و جواب با شما نبود ، بلکه می خواستم بگویم در این مدت که پای منبر شما می آمدم ، عاشق و شیفتۀ شما شده ام . شوهردار هستم ، ولی منزل جداگانه ای نیز دارم . می خواهم با شما رابطه برقرار کنم . اکنون صد هزار تومان پول نقد همراه آورده ام تا نظر شما را جلب کنم که به من جواب مثبت بدهید .» گفتم : « این لباس پیغمبر است که تن من است . اولین وظیفه ام حفظ حرمت این لباس است . من چگونه می توانم به این کار زشت تن بدهم و آبروی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) را ببرم .» گفت که من فردا هم سراغت می آیم ...
دستگاه گاهی برای لکه دار کردن روحانیت ، دست به چنین کارهایی می زد . گاهی عکس روحانی معروفی را با زن هرزه ای مونتاژ و پخش می کرد ، اما مردم به سرعت متوجه می شدند کار ساواک است و واقعیت خارجی ندارد .... اما گویا آن زن مسئله اش  شخصی بود و ربطی به دستگاه نداشت . به هر حال من به دلیل آن که دیگر آن مناظر را نبینم آنجا را ترک کردم و سالهای  بعد هم هر چقدر اصرار کردند ، نرفتم و مبالغ پیشنهادی بالای آنان را نیز رد کردم .
از این گونه مسایل چند بار دیگر نیز برای من پیش آمد که به لطف پروردگار در دام نیفتادم و خداوند مرا حفظ کرد .


منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه