قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چهره عالمان الهى

شايسته نيست كه صفحات نورانى اين كتاب ، كه بازگو كننده عرفان اسلامى است ، از توضيح وضع زندگى اين جانيان ، سياه شود ؛ لذا به جاى تشريح جنايات اين عالمان هوى پرست ، به چند نمونه بسيار روشن ، از چهره هاى الهى عالمان دور از هوى و هوس اشاره شود ، تا معلوم گردد ، علم وقتى در نفس و دل و جان انسان بى هوى جايگزين گردد ، چه سود سرشارى براى دنيا و آخرت آن عالم و ديگران خواهد داشت .
خبر گناه، سبب مرگ عالم
حاج ميرزا محمّدحسين يزدى كه در سال 1307 از دنيا رفت و در قسمت غربى قبرستان حافظيّه شيراز دفن شد ، از علما و دانشمندان بزرگ شيعه و از زهّاد و عبّاد عالى قدر عصر خود بود . او انسان خود ساخته اى بود ، چهره پاك اعمال او نشان مى داد كه انگار هوى و هوس در او وجود ندارد ، در تمام برنامه ها و روابط و اخلاقيّات ، آداب اسلامى را مراعات مى كرد . در زمان او براى استان فارس ، استاندارى فرستادند . استاندار براى آشنايى با وضع استان و به خصوص شهر شيراز ، در روز پنج شنبه از بزرگان قوم و رؤساى اصناف ، در باغ حكومتى دعوتى به عمل آورد ، عدّه اى از سران بازار شيراز كه لباس و چهره آنان از همه مذهبى تر بود نيز در آن مجلس شركت داشتند ، پس از صرف نهار ، يك گروه مطرب كليمى ، برنامه اجرا كردند ، فضاى آن مجلس را فسق و فجور آلوده كرد !!
داستان آن مجلس و شركت كنندگان و برنامه هايش را براى حاج ميرزا محمّد حسين نقل كردند ، پس از نماز عصر روز جمعه به منبر رفت ، در حالى كه از شدّت اندوه و غصّه بلند بلند مى گريست . فرمود : چگونه ممكن است ، كسانى كه با اهل علم رابطه دارند و قيافه چهره آنان نمايشگر دين است ، در مجلسى شركت كنند كه از شرايط دين خدا دور بوده و در آنجا لهو و لعب رواج داشته ، آيا اين شركت و عدم ترك آن و نهى از منكر نكردن كار صحيحى بوده است ؟!
واى بر شما كه از عمل شما جگر من سوراخ و دلم آتش گرفت ، من از شنيدن اين خبر وحشتناك دلم گرفت ، من اگر بميرم خونم به گردن شماست ، از منبر به زير آمد و به خانه رفت و سخت مريض شد !!
طبيب از او عيادت كرد و گفت : براى اين مريض تغيير آب و هوا لازم است ؛ او را به باغ سالارى در بيرون شهر شيراز منتقل كردند .
در همان اوقات مرتاضى هندى به شيراز آمد ، مى گفتند : متخصّص رمل و اسطرلاب است و احياناً پيش گويى هم مى كند . يكى از تجّار متديّن بازار كه از ارادتمندان ميرزا بود ، به نزد مرتاض آمد و گفت : مال التجاره اى دارم كه به قران برخورده ، مى خواهم ببينم اين قران از او برطرف مى شود يا نه ؟
مرتاض ، ساعتى غرق در انديشه شد . تاجر گفت : اگر نمى دانى معطّلم نكن .
مرتاض گفت : آنچه به زبان گفتى در دلت نيست . تاجر گفت : پس چيست ؟ مرتاض گفت : زاهدترين خلق زمانه بيمار است ، مى خواهى بدانى وضعش به كجا مى كشد ، او بيش از شش ماه مهمان شما نخواهد بود . حاجى پس از شش ماه از دنيا رفت . شما را به خدا قسم بين اين مرد ، كه عمرى با هوى مبارزه كرد و به پاك ترين صورت زيست ، در حدى كه از شنيدن خبر گناه ديگران ، از شدّت حسرت و اندوه از دنيا رفت و عالمانى كه در صفحات گذشته به چهره پليدشان اشارت رفت ، مقايسه كنيد و ببينيد كه تفاوت ره از كجا تا به كجاست ؛ عالمى كه عمرى در طريق تهذيب نفس بوده ، از علمش براى ايجاد تربيت و نورانيّت در مردم استفاده مى كند و عالم هوى پرست حق مردم و ملت ها را پايمال كرده و براى هوى و هوس خود از نابود كردن بيگناهان در هر تعدادى كه باشند ، باك ندارد !!
انسان اگر كوه علم و درياى حكمت و منبع فنون باشد ، ولى آلودگى هواى نفس بر درونش چيره باشد ، به خاطر انحرافى كه در عمل و اخلاق پيدا مى كند ، در پيشگاه حق و عقل و منطق بى ارزش است و يك انسان عادى وقتى از هوى و هوس دور باشد و تمام جوانب زندگيش منطبق با خواسته هاى حق باشد از بهترين ارزش برخوردار و اگر عالم و آگاه باشد ، بايد گفت : از ارزشى مافوق تمام ارزش ها برخوردار است .

 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه