گویا حاج اسماعیل رضایی ، اصالتا اهل آشتیان یا تفرش بود . او نیز در میدان تره بار کار می کرد و همکار طیب بود ، اما نزدیکی چندانی با او نداشت . حاج اسماعیل بسیار متدین و اهل مسجد و منبر و مقید به پرداخت حقوق مالی شرعی و جزو هئیت مدیرۀ یکی از هیئت های مذهبی مهم تهران بود . سخنران آن هیئت ، آیت الله سید مهدی لاله زاری بود که منبر و دعای کمیل معروفی داشت . حاج اسماعیل 37-38 سال بیشتر نداشت . او به مسجد محلۀ انبار گندم رفت و آمد می کرد . پیش نماز این مسجد ، شیخ مرتضی کاتوزیان بود . وی سالی چهار – پنج بار مرا برای منبر رفتن به مسجدش دعوت می کرد . از این که دلسوزانه مردم را پند و اندر می دادم و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می کردم ، بسیار خرسند بود . او خود نیز منبری داشت و به شدت مخالف دستگاه حکومت بود . شیخ مرتضی با آن که در بین مردم بسیار وجیه بود و میدانی های پولدار پشت سرش نماز می خواندند ، بسیار فقیرانه زندگی می کرد . خانۀ خشتی ، گلی و محقری در بازارچۀ نایب السلطنه داشت و اصلا اهل دنیا نبود .
حاج اسماعیل ، فریادگر انقلاب و چهر های سرشناس در تحریک افراد مذهبی و به ویژه میدانی ها بود . او با مساجد و هیئتهای مختلف رابطه داشت . پس از قیام پانزده خرداد ، عدۀ زیادی دستگیر و زندانی شدند که طیب و حاج اسماعیل نیز جزو آنها بودند و چندی بعد حکم اعدام آنها صادر گردید . برادر زادۀ شیخ مرتضی کاتوزیان ، سپهبد ارتش و آجودان مخصوص شاه بود . او فردی مذهبی و متدین و از خانواده ای با سابقۀ 200 ساله در روحانیت بود . اهل دادن خمس و سهم امام و خواندن نماز و روزه گرفتن بود . او به علما خیلی احترام می گذاشت و در نماز جماعت آنان شرکت می کرد . مذهبیون از طریق او مشکلات پیچیدۀ اداری خود را حل می کردند . خانوادۀ زندانیان سیاسی بیشتر به او پناه می برده ، رفع مشکل خود را از او می خواستند . با این اوصاف ، مردم از شیخ مرتضی خواستند تا به واسطۀ برادر زاده اش وقت ملاقات با شاه بگیرد و راجع به لغو حکم اعدام آن دو رادمرد با شاه صحبت کند . در آن موقعیت ملاقات روحانیان با شاه ، به حیثیت او لطمه می زد ، اما حاج آقا گفت : « اگر این عمل من جان دو نفر مسلمان را نجات بدهد ، من حرفی ندارم .» سرانجام وقت ملاقات داده شد و او نیم ساعتی با شاه صحبت کرد .
حاج آقا برای من تعریف می کرد و می گفت : « خیلی شجاعانه با شاه درباری مذهب ، علما و متدینین حرف زدم و گفتم که اعدام این دو نفر به صلاح تو نیست و شاه به من قول داد که حکم اعدام را لغو کند و به حبس ابد یا 15 سال تخفیف دهد . شاه در پایان به من گفت که اگر خودت خواسته ای داری بگو . من گفتم هیچ خواسته ای ندارم . امام زمان ما را اداره کرده و می کند . خیلی هم خوب اداره می کند ... و بالاخره با خوشحالی از پیش او برگشتم .»
متاسفانه این خوشحالی دیری نپایید و چندی بعد حکم اعدام را اجرا کردند . قرآن کریم می فرماید : « فقاتلوا ائمة الکفر انهم لاایمان لهم لعلهم ینتهون » کافر متعهد نیست ، اگر قول هم بدهد عمل نمی کند . چنانچه 300 سال است دولتهای اروپایی و آمریکایی به ما قول می دهند و به هیچ کدام عمل نمی کنند .
هنگام اعدام ، روحیۀ حاج اسماعیل از طیب قوی تر بود و از شهادت استقبال کرد. او ایمانی قوی و محکم داشت . حاج اسماعیل در وصیت نامه اش ، که شب اعدام تنظیم کرد ، نوشته بود که از چه کسانی طلبکار و به چه کسانی بدهکار است و چقدر بابت قضای نماز و روزه اش بدهند . متن آن وصیت نامه در روزنامه چاپ شد وصایای مالی او حدود یک میلیون تومان برآورد می شد که در آن زمان پول هنگفتی بود .
شاه پیش تر در سخنرانی خود گفته بود : « اینهایی که ریختند توی خیابان ها و آشوب و بلوا به پا کردند ، هر کدام از آقای خمینی 25 ریال گرفته بودند . » مردم متن سخنرانی شاه را که در روزنامه ها چاپ شده بود ، با وصیت نامۀ حاج اسماعیل کنار هم گذاشته به یکدیگر نشان می دادند و با خشم و نفرت می گفتند « این مردک دروغگو خجالت نمی کشد که می گوید اینها 25 ریال گرفته اند تا انقلاب کنند .. » این ماجرا به صورت چماقی بر سر شاه و دربار درآمده بود .
شیخ مرتضی هرگاه منبر می رفت ، با رشادت فریاد می کشید که « ای مردم این بلندگوهای مسجد ، این فرشهای مسجد و ... همه را حاج اسماعیل خریداری کرده ، به یاد او باشید ، او شهید راه حق است .»
مردم تشییع جنازۀ خوبی کردند و در مراسم ختم او ، در هیئتهای مختلف ، حتی با دسته های سینه زنی شرکت کردند . در مجلس ختم ، که من نیز حضور داشتم ، شیخ عباسعلی اسلامی – آن مرد مبارز و بنیان گذار دهها دبستان و دبیرستان با عنوان جامعۀ تعلیمات اسلامی – منبر رفت . به یاد دارم موضوع سخنان وی « فصل ممیز انسان از حیوان » بود ، چنانچه در منطق می گوییم « الانسان حیوان ناطق » . او اثبات کرد که فرق انسان با حیوانات دیگر ، ناطق بودن اوست و ناطق بودن به معنای گویا بودن زبان نیست ، بلکه نفس ناطقه است ؛ یعنی آن روح الهی که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است . پس از آن ، از آن دو مرحوم تعریف و تمجید کرد و در پایان گفت : « روح الهی آنها به مرتبه ای رسیده بود که سرانجام خداوند شربت شهادت را در کامشان فرو ریخت . » آن شب اعلام شد که در تمام مساجد تهران و نیز حوزۀ علمیه قم ، برای آن دو مرحوم نماز وحشت خوانده شود .
منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی