قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عاشقانه به سوى حضرت دوست

راستى چه زيبا و با ارزش است لحظه اى كه معشوق ، عاشق را مى پذيرد و به او اجازه سخن گفتن و راز و نياز عاشقانه مى دهد و چه رابطه عجيبى ميان عاشق و معشوق است كه معشوق با شيفتگى تمام دوست دارد با عاشق سخن بگويد و عاشق علاقه دارد با معشوق راز و نياز كند ! خدا كه آگاه به ظاهر و پنهان هستى است و مى دانست در وادى طور و سرزمين سينا آنچه در دست موسى است عصاست ولى از او مى پرسد :  وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَامُوسَى  . و اى موسى ! اين [ قطعه چوب ] در دست راستت چيست ؟  و موسى با اين كه از علم حق به همه اشيا و اهداف آن ها آگاه بود ، به جاى اين كه با يك كلمه پاسخ دهد كه اين عصاى من است پاسخ طولانى داده ، گفت :  قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَلِىَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى.
گفت : اين عصاى من است ، بر آن تكيه مى زنم ، و با آن برگ درختان را براى گوسفندانم فرو مى ريزم و مرا در آن نيازهاى ديگرى هم هست  با اين كه حقيقت مطلب پيش از پاسخ و پرسش روشن بود ولى چون پاى محبّت و عشق و رابطه عاشق و معشوق در ميان بود ، پرسش و پاسخ به گونه اى كه قرآن نقل مى كند رخ نشان داد .  اصولاً گفتگو همواره ميان عاشق و معشوق طولانى است و از گفتگوى طولانى نه معشوق خسته مى شود و نه عاشق به ملامت مى نشيند .

 به ره دوست عاشقانه رويم                  توبه از هر چه غير يار كنيم 
 ناله چون بلبلان در اين گلزار                  از سر شوق زار زار كنيم 
 شايد از توتياى خاك درش                    روشن اين چشم اشكبار كنيم 
 با تو اى پادشاه ملك وجود                   شكوه از جور روزگار كنيم 
 دست ما گير كز سر مهرت                   پاى بر عهدت استوار كنيم 
 من و رندى و مستى و ره عشق           خوش تر از عاشقى ، چكار كنيم 

 


منبع : برگرفته از کتاب با کاروان نور استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه