لایحۀ کاپیتولاسیون در زمان نخست وزیری علم ، به طور خیلی سری در مجلس مطرح شد . نیز در همین زمان آمریکا می خواست حدود 40-50 هزار نفر مستشاران خود را روانۀ ایران کند . آنها به تدریج می آمدند و بیشتر در مناطق خوش آب و هوای بالای شهر تهران ، مثل دروس و فرمانیه و کامرانیه با بهترین امکانات اسکان داده می شدند . این مستشاران در ارتش آقایی می کردند ،به طوری که افسران و حتی سران ارتش ما برای آنها نوکر دست به سینه به حساب می آمدند . واقعا مسئلۀ ذلت باری بود که بر ما تحمیل کرده بودند و دین و مملکت ما و در کل ملت ما را خوار و ذلیل کرده بودند. در این مجموعه ، آمریکاییها فشار آوردند تا لایحه کاپیتولاسیون را به تصویب مجلس برسانند .
این موضوع و موضوع پیوستن ایران به پیمان « وین » ، به گوش امام رسید . ایشان ابتدا از مراجع خواستند نسبت به این مسئلۀ خفت بار حساسیت نشان دهند . سپس خود سخنرانی کوبنده ای ایراد کردند و دسیسۀ آنها را بر ملا ساختند و وطن فروشی و ذلت پذیری آنها را به سختی مورد توبیخ و نکوهش قرار دادند .
امام می خواستند با استفاده از این پیشامد ، دوباره آتش انقلاب را برافروزند و خشم و نفرت از طاغوتیان را در قلوب مردم شعله ور سازند تا بلکه شعلۀ انقلاب ، شاه و برنامه های استبدادی و استعماریش را در هم بپیچد . اما به دلایلی و نیز به دلیل عدم همراهی بعضی ها ، این کار میسر نشد و پیروزی انقلاب سالها به تأخیر افتاد .
البته مراجع قول دادند که اعلامیه بدهند و این کار را نیز کردند ، اما این اعلامیه ها خیلی نرم و ملایم بود . برعکس ، اعلامیۀ امام مانند همیشه بسیار کوبنده بود و در حقیقت ، سخنرانی آخرشان به حساب می آمد . چیزی که همه را شگفت زده کرد ، آن بود که اعلامیۀ حضرت امام خیلی سریع و برق آسا در تمام ایران پخش گردید. همه از روی دلسوزی و احساس مسئولیت این کار را می کردند و از جان خود نمی ترسیدند . سخنرانی امام دل همۀ دینداران و وطن دوستان را به درد آورده بود . همه نگران بودند که عاقبت ، بر سر دین و مملکت چه خواهد آمد . من نیز از خود گذشته بودم و در پخش اعلامیه نهایت سعی ام را می کردم .
این هماهنگی و همدلی مردم با امام ، به دستگاه شوک وارد ساخت . آنها دریافتند که به واقع امام بر سراسر مملکت احاطۀ کامل دارد و امروز و فرداست که تاج و تخت را بر باد دهند ؛ از این روی چند روز بعد از آن سخنرانی ، نصف شب به منزل امام رفته ، ایشان را دستگیر و به ترکیه تبعید کردند ، دو – سه ماهی کسی خبر نداشت که امام کجاست ، بعدها به آیت الله سید احمد خوانساری اطلاع دادند که امام در بورسای ترکیه در تبعید است .
نماز ظهر و عصر را به جماعت در مسجد محله می خواندیم که مرحوم آقا شیخ جواد فومنی ، بین دو نماز بلند شدند و با سخنان کوتاهی در مدح و تجلیل از امام خمینی این خبر خوش را به مردم ابلاغ کردند . در آن اوضاع و احوال که جور و خفقان مردم را در تنگنا و سردرگمی قرار داده بود ، این مژده به مردم آرامش نسبی داد. از آن پس سیل تلگراف ها به سفارت ترکیه و شخص امام روانه گشت و به زودی آقای سید فضل الله خوانساری ، داماد آیت الله سید احمد خوانساری ، به دیدار امام شتافت و پس از چندی خبر سلامتی ایشان را به ارمغان آورد .
منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی