قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مقام حضرت فاطمه سلام‌الله عليها

                                                   بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا، ابی‌القاسم، محمد، و صلی الله علیه و آله، اهل‌بیته، الطیبین و الطاهرین المعصومین المکرمین .
هر موجودي چهار وجود دارد
  کسانی که در فلسفة الهی و در عرفان مثبت کار کرده و کار‌کشته شده‌اند و متخصّص فن شناخته شده‌اند، برای هر موجودی در این عالم، چهار وجود قايلند. آنان براي گفتار  و مطلب خود در این بحث، فقط به یک حقیقت مثل می‌‌زنند و آن، کتاب خدا قرآن مجید است. البته، آن‌ها بحث خود را  به صورت کلی مطرح نموده و بیشتر آن‌ها هم مثالی را براي آن ذکر نکرده‌اند؛ چون فکر می‌كردند چنين مسأله‌اي، برای همة مردم، مسألة روشن و واضحی باشد.
چهار وجود براي قرآن مجيد
  قرآن مجید، داراي چهار وجود است؛ يعني دارای چهار جلوة هستی مي‌باشد.
  یک وجود قرآن، وجود کتبی قرآن است که عبارت مي‌باشد از مجموعة سي جزء قرآن که با قلم بر صفحه نوشته مي‌شود؛ همین قرآنی که به فرمودة شیخ صدوق، بین دو جلد، در سي جزء، در صد و بيست حزب، در شش هزار و ششصد و چند آیه، در اختیار ماست. این قرآن، با قرآن زمان پیغمبرصلي الله عليه و آله و سلمّ یک نقطه هم اختلاف ندارد. ترتیب این قرآن همان ترتیب زمان پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلمّ مي‌باشد. آیاتش هم بی‌کم و زیاد، آیات زمان پیغمبرصلي الله عليه و آله و سلمّ است (شيخ صدوق، اعتقادات، تحقيق عصام عبدالسيد، ص‌33). در یک کلمه، اگر این گونه نبود، حجت خدا بر بندگانش کامل نبود و ناقص بود و خدا هم حجت ناقص ندارد. در همه چیز و در هر کجا، حجت پروردگار عالم، کامل، تمام و جامع است تا اين که به قول خود قرآن، تا فردای قیامت، کسی به خداوند نگويد: اگر راهنمایی کرده بودی، اگر گفته بودی، من عمل می‌کردم. از کجا  معلوم مي‌شود که من عمل نمی‌کردم. خود پروردگار می‌گويد، من این هدایت را کامل و جامع فرستادم که روز قیامت کسی بر خدا حجت نداشته باشد: لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً (نساء: 165). این وجود وجود کتبی قرآن هست.
  وجود دوم قرآن ، وجود لفظی است. وجود لفظی قرآن، عبارت است از آیاتی که انسان از روی صفحة كاغذ یا از صفحه ذهنش، بر زبان جاری می‌کند :  ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ(بقره: 1).  همان وقتي كه داریم يك خطبه را، يك صفحه کاغذ را، یک ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيه را بر زبان جاری می‌كنيم؛ یعنی آیه را تلفّظ می‌نمایم و آن را می‌خوانیم. در این‌جا، پیغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلمّ ، به خوانندگان قرآن، یک سفارش بسیار بسیار مهم دارد که خوانندگان قرآن باید این سفارش پیغمبر را حتما ًعمل کنند. آن سفارش این است که شما بايد هنگام خواندن قرآن،طَهِّرُوا اَفْوَاهَكُمْ. (مستدرك الوسائل، محقّق نوري، تحقيق مؤسسة آل‌البيت عليهم السلام، ج1، ص‌368) : با دهان و زبان پاک، قرآن را بخوانيد. با دهان یهودی‌مسلک، با زبان مسیحی‌مسلک، با زبان لائيک‌مسلک، با زبان آلوده به حرام، با دهان آلوده به گفته‌های باطل، یاوه، سب، ناسزا و فحش، قرآن را نخوانید. این قرآن، داراي پاک‌ترین آیات، پاک‌ترین کتاب و پاک‌ترین حکمت است که باید در دهان‌های پاک جاری بشود؛ یعنی اگر كسی بخواهد قاری مورد قبول خدا باشد، همیشه پاک می‌ماند؛ دهانش؛ زبانش؛ بدنش؛ جسمش؛ پوستش؛ گوشش. قرآن کریم، حریمِ علم پروردگار است. ورود به این حریم، باید با پاکی انجام بگیرد:  لَايَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ برخي از مفسران می‌‌گویند: فعل: لَايَمَسُّهُ ، معنای امری دارد؛ يعني معنا ندارد و حق ندارد کسی که پاک نیست، با قرآن من تماس بگیرد؛ مقبول نیست؛ لذا ديده مي‌شود حضرت زهراعليها السلام بعد از مرگ پیغمبر، یکبار هم، نه هنگام باز بودن پنجره، و نه با باز كردن پنجره، اگر بسته بود، نخواسته که صدای اذان‌گویان حکومت زمان خودش را بشنود؛ مستمع نشد.
 ما یک استماع داریم و یک سماع. یک وقت، صدا به گوش می‌خورد، ولی آدم اصلاً توجّهی به آن صدا ندارد. حتّي به الفاظ صدا هم متوجّه نیست تا چه برسد به معانی‌اش.
  صبح، ظهر و شب، کنار مسجد پیغمبر که خانة حضرت زهراعليها السلام در آن‌جا بود، اذان ‌مي‌گفتند و ایشان نشنید؛ چون نمی‌خواست بشنود. در این نود و پنج روز، فقط یکبار به درخواست خودش، بلال اذان گفت كه آن هم نیمه‌کاره ماند؛ چون این زبان، این گلو و این بدن، این روح را  صد در صد پاک می‌دانست. او می‌گفت: « الله اکبر» از این گلو و زبان، شنیدنی است، ولی نسبت به بقیة «الله اکبر»ها باید درِ گوش را گرفت و نباید شنید:
 زیبقم در گوش کن تا نشنو                           یا درم بگشای تا بیرون روم
وقتی ابلیس به عيسي بن مريم عليهما السلام گفت: يك «لا اله الا الله» بگو. گفت: نمی‌گويم. گفت: مگر این شعار توحید نیست؟ گفت: چرا. گفت: پس چرا نمی‌‌گويي. عيسي عليه السلام گفت: برای این که تو می‌گويی، من نمی‌گويم؛ چون گفتار تو و درخواست تو، توأم با آلودگی است و هدف ناشايستي از آن داری که وقتي به من می‌گويی، آن را بگو. من نمی‌‌گويم؛ « لا اله اله الله»‌اي که تو می‌گويی، با هر آلودگی‌اي می‌سازد و اين « لا اله اله الله»‌اي که ما می‌گویيم، با هر پاکی‌اي می‌سازد. اين كه چه كسي آن را اظهار مي‌نمايد، فرق می‌کند(إحياء علوم الدين، جلد8، ص53).
  به هر حال، این وجود دوم است.
  پس یک وجود قرآن، وجود کتبی آن است و  یک وجود دیگر آن، وجود لفظی.
  امّا وجود سوم قرآن، وجود ذهنی است. حفظ قرآن، گاهي با یک قرآن روی کاغذ است و گاهي با یک قرآن بر روی زبان، و گاهي هم با یک قرآن در حافظة حافظ قرآن است. آن قرآن هم قرآن است، ولی وجود ذهنی قرآن.
 وجود چهارم کتاب خدا، وجود عینی آن
  وجود چهارم کتاب خدا، وجود عینی آن است. «عین»؛ يعني وجود حقيقی؛ به عبارت دیگر؛ یعنی وجودی که همة آثار شيء، از اين وجودش ظهور می‌کند.
  حالا اين پرسش مطرح مي‌شود كه وجود عینی قرآن کداميك از اين قرآن‌هاي گفته شده است. این قرآن‌هايي که آن را تلاوت مي‌كنيم، قرآن كتبي است. قرآن‌های در ذهن حافظان هم که وجود ذهنی آن است. قرآنی که بر روي زبان جاري مي‌شود که قرآن لفظی مي‌باشد. پس آن قرآن عینی کدام است؟

قرآن عینی و حقیقی  فقط در وجود انسان کامل
  قرآن عینی و قرآن حقیقی را  فقط باید در وجود انسان کامل ببینید. ما یک مقدار قرآن حفظ هستيم و قاری قرآن هم مي‌باشيم و دو و سه جور هم قرآن چاپی در خانه‌هايمان داریم، اما ما قرآن عینی نیستیم. قرآن عینی فقط در وجود انسان کامل قابل مشاهده است؛ یعنی آن انسانی که از ابتدای ورود به تکلیف یا بندگی خدا تا لحظة خروج از دنیا، در ایمان، اخلاق و عمل از  نظر قرآن کم نداشت. این سخن، تعريف قرآن عینی است.
  ارزش این قرآن عینی، برای کسی قابل درک نیست؛ علتش هم این است که عقل‌هاي ما محدود بوده و دنیا هم محدود است. ما اگر بخواهیم چیزی را عظیم‌تر از این دنیا ببینیم، این‌جا نمی‌توانیم  آن را ببینیم؛ چون این‌جا گنجایش آن را ندارد و ما را باید در یک عالم دیگري ببرند که در آن عالم، حقیقت انسان کامل قابل ظهور باشد و بعد به اولین و آخرین انسان‌ها بگويند، اگر مي‌خواهي آن انسان کاملي را  ببيني که مصداق عینی قرآن بوده، الان آن براي تو قابل دیدن و قابل تماشاست؛ آن هم نه با چشم سر؛ بلكه با چشم عقلی که به عین الله وصل است؛ چون اگر آن چشم قلب هم وصل به چشم خدا نباشد، آن انسان کامل هم با کمالاتش براي تو قابل مشاهده و قابل دیدن نخواهد بود.
فاطمه عليها السلام، از مصادیق واقعی آيات قرآن
  حالا ما بايد براي درك اين وجود عيني، به سراغ یک انسان کامل یا به تعبيري، قرآن عینی و مصداقی برویم. من براي شما چند آیه قرائت می‌کنم و بعد طبق خود قرآن و روایات، دنبال مصداق این آیات می‌گردم. خیلی راحت هم اين مصداق قابل پیدا کردن است؛ چرا که تاریخ اسلام از زمان بعثت پیغمبر تا الان که ما این‌جا  نشسته‌ایم، تقریباً  به صورت روشن در اختیار ماست و ما در کلّ امت، یکی از انسان‌های کاملی را که می‌توانیم بگويیم از مصادیق واقعی آيات قرآن است، حضرت فاطمه عليها السلام است. در این بخش هم قرآن فقط یک مصداق دارد و دو تا مصداق ندارد. شما هیچ دلیلی را هم نمی‌توانید پیدا کنید که در این بخش خاص، قرآن دو مصداق داشته باشد. در این بخش، یک انسان کامل، بیش‌تر وجود ندارد و بقیة انسان‌ها ما دون این انسان و زیر مجموعة او در كمالات و فضايل هستند و آن، وجود مبارک فاطمه زهراسلام الله عليها است که در زنان جهانیان، تنها انسان کاملي كه مصداق آیات قرآن مي‌باشد، اوست. مریم کبری، خدیجه کبری، زینب کبری و هر زنی که در دایرة انسان کامل بودن مي‌باشد، ما ‌‌‌دون ایشان است و آن مصداق اتم، اجمع، اکمل، اکتع مجموعة آیات قرآن مجید در جنس زنان، فقط ایشان بوده و دومی و هم‌وزن دیگر ندارد.
 این مطالبي که می‌گويم، دلیل قرآنی همراه‌شان است، نه این که به عنوان یک روحانی شیعه، برای مستمع شیعه، عظمتی را بسازم و القا بکنم. عظمت‌سازی بدون دلیل قرآنی و روایتی، کار نادرستی است. لطف مسأله اين است که ما از چهارچوب قرآن و روایات برای معرفی این عزيزان بیرون نرفته و از خودمان چیزی را نسازیم؛ چون اگر از چهارچوب قرآن و روایات، آن‌ها را به کنار ببریم، يا  دربارة آن‌ها دچار افراط می‌شویم یا دچار تفریط؛ چنان‌‌كه آن‌هايي که دچار تفریط شدند، صديقة طاهره را تا جايي پايين آورده‌اند كه در حقّ او فقط می‌گویند حضرت زهرا زني بزرگوار، همسرِ علی بن ابی‌طالب و  انساني پاک است و قابل این است که الگو باشد. اين‌‌ها در جادة تفریطند،  و آن‌هايي كه مقام‌سازی می‌کنند، آن هم مقام اولوهیت و ربوبیت براي آن حضرت، آنان نيز در جادة افراطند؛ چرا که قرآن می‌گويد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ (شوري:11): هیچ چیزی در این عالم، در هیچ چیزی، مانند خدا نیست. بنا براین، بهترین راه شناخت، آیات قرآن و روایاتند که نه افراط دارند و نه تفریط. قرآن کلام عدل است؛ قرآن کلام حق است. البته، آیاتی که مصداق اكتع و اکملش این انسان کامل در جنس زنان است، کم نیست. من برای نمونه چند آیه آن را می‌خوانم، شاید هم بعضی از این آیات براي‌تان تازگی داشته باشد. فکر نکنید كه می‌خواهم به سراغ آیة تطهیر و آیة مباهله و آیات سورة دهر بروم که این آيات را صدها بار شنیده‌اید. آنها در جای خودش معلوم و روشن است؛ بلكه بايد دربارة اين آیه كه مي‌گويم و آثارش، دقت کنید.

فاطمه عليها السلام بلد طيّب است
  خداوند متعال یک کاری که در قرآن کرد برای نزدیک کردن حقایق به ذهن مخاطبش، مثل زدن است. در همة زمینه‌ها، زمینه‌های علمی، طبیعی، فلسفی، عرفانی، انسانی و اخلاقی، خداوند مثل زده است، همه. اين مثل‌ها در قرآن مجید هست: وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (حشر:21): ما این مثل‌ها را برای شناخت شما می‌زنیم تا شما را به حقیقت نزدیک كنيم و  شما راحت‌تر با م‍َثَل به عمق حقیقت برسيد.
  ببینید این آیه چه می‌گويد: وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ... (اعراف:58). نمی‌گويد: وَ الْبَلَدُ. سرزمین خالی را نمی‌گويد؛ بلكه سرزمین را مقیّد به کلمة طیّب می‌کند. حالا شما همين لغت طیّب را با مشتقاتش در قرآن بگیرید: وَ الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ (نور:26)، أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ (احقاف:20)، طِبْتُمْ (زمر:73). «طیّب»، این لغت یعنی چه؟ کلمة «طیّب»؛ یعنی پاکِ نابي که هیچ آلودگی با او گره ندارد؛ «طیب» مقابل «خبیث» است؛ چون در آیه بعد هم کلمة «خبیث» را آورده و رو در روی «طیّب»  قرار داده است. این رو در رويی، در خیلی چیزها هست: نور و ظلمت، حق و باطل، ابلیس و خدا، حرام و حلال، حیات و مرگ. این‌ها همه با هم تقابل دارند. تقابل دارند، یعنی چه؟ یعنی اين كه هیچ کدام با يك‌دیگر هیچ نسبتی ندارند. طیّب یک داستاني دارد و خبیث هم یک داستانی دیگر؛ هم‌چنين نور یک داستاني دارد و ظلمت یک داستان دیگر. شما به اندازة صد میلیارديم ارزن، صد میلیونیم ارزن ظلمت را در نور پیدا نکن. صد میلیاردیم ارزن نور را هم در ظلمت پیدا نکن. اصلاً این دو تا با هم تقابل دارند؛ نه صفت ابلیس در خدا هست و نه صفت خدا در ابلیس.
  وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ: زمین پاک،  يَخْرُجُ ُنَبَاتُه بِإِذْنِ رَبِّه، خیلی آیة عجیبی است. «طيّب»، «اذن رب»، «نبات»؛ یعنی تا دست خدا در بلد طیّب در کار نباشد، بلد طیّب آثاری را ظهور نمی‌دهد.
  دست خدا وقتی در بلد طیّب بیايد، چه دستی است؟ دست قدرت، دست علم، دست رحمت، دست کرامت، دست احسان، دست فضل. این‌ها دست خداست
   وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ ُنَبَاتُه بِإِذْنِ رَبِّه. دربارة آيه باز دقت بفرمایید. « بلد» با قید « طیّب»، با  قید « اذن رب» و « خروج و سردرآوردن آثار این بلد طیّب» است، ولی با دست اندرکار بودن دست خدا که همان دست صفات خداست.
  وجود مقدّس حضرت زهراعليها السلام، بلد طیّب است؛ کسی که در این بلد طیّب دانه پاشید، پیغمبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلمّ بود. دیگر، باغباني نمونة او نیست. یک انسان کامل آمد دانه‌های قرآن را، آیات توحید را ، علم را، معرفت را، اصالت را، شرافت را، اخلاق را، عمل صالح را در این زمین پاشید. او فقط این دانه‌ها را پاشید. باغبان این دانه‌ها، ربّ فاطمه بود. خداوند متعال با جلوة ربوبیتش، تمام کاشته‌های پیغمبر را از این سرزمین بیرون آورد.
تعريف جامع و مانع از فاطمه عليها السلام
  پس حالا زهراعليها السلام را با این مقدمه چگونه باید معنا کرد، با این جمله بايد تعريف كرد. این جمله را دقت بکنید! این شکل از تعریف را می‌گویند، جامع افراد و مانع اغیار. این تعريف، یک تعریف منطقی است که یک عالِم در این عالَم به این تعریف نسبت به حضرت زهراعليها السلام، راه وارد کردن ایراد را اصلاً ندارد. ما به هر که هم ایراد بر اين تعريف داشته باشد، با قرآن جواب مي‌گوييم، و يا فقط با روایات خودشان. این تعریف، مانع اغیار و جامع افراد است؛ یک تعریف علمی و منطقی: حضرت زهرا عليها السلام ؛ یعنی انسانی که جامع تمام کمالات ملکی و ملکوتی و فاقد تمام عیب‌ها و نقص‌ها. او مصداق عینی این آیه است. شما هر چه حقیقت معنوی در این عالم می‌بینید، از ایشان ظهور کرده و هر چه نعمت اخروی است، فردای قیامت در کنار ایشان بروز می‌کند. اين را از جهت اخرویش، ساده‌‌تر معنا کنم.
فاطمه عليها السلام ، حبيبة حق و  قبولي شفاعتش در آخرت
  مخاطب گرامي، این روایات ما در عمق خیلی عجیب است. البته، همه سراغ عمقش نمی‌روند؛ ولی خیلی عجیب است. در قیامت بنا بر روایات اصیل‌مان، پروردگار عالم به حضرت زهرا عليها السلام خطاب می‌کند: یا حبیبتي! ( شيخ صدوق، أمالي، تحقيق مؤسسة بعثت، ص69‌).  این عکس آن جملة دعای کمیل است. در دعاي کمیل، امیرمؤمنان به خدا مي‌گويد: حبی؛ می‌گويد: یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ!. در قیامت خدا به زهرا عليها السلام می‌گويد: ای حبیبة من. این عکس آن جمله است پیش خدا چه چيزي ارزش دارد؟ این قیافه، این بدن، وزن بدن؟ نخیر، آنچه پیش پروردگار ارزش دارد، فقط واقعیات وجود انسان است که رنگ بی‌نهایتش در خودش مي‌باشد؛ چون عبدی را  متصل به خودش در صفات، در فعل، در اخلاق می‌بیند،  او می‌شود محبوب پروردگار: یا حبیبتی!: حبیبة من! تمام درهای بهشت بر روی تو باز است، از هر دری می‌خواهی وارد شو. انگار، خدا به زهراعليها السلام می‌خواهد بگويد، این هشت بهشت ملک تو است. برو دختر با عظمت پیغمبر! او به امر الله حرکت می‌کند. وقتی که بر دمِ درِ بهشت است ( حالا این دری که می‌گويم، درِ اصطلاحی نیست؛ این در، مقام و مرتبه است) وقتی به آن‌جا می‌رسد، برمی‌گردد به طرف محشر و می‌ایستد.
   حبیب با محبوبش گفت‌ و گو می‌کند: دختر پیغمبر! همة درها که اكنون بر روی تو باز است، پس چرا نرفتی؟
  حضرت زهراعليها السلام می‌گويد: خدایا! من دلِ تنها رفتن به آن‌‌جا را ندارم؛ یعنی اگر بروم، خوش نیستم.
  خدا مي‌گويد: پس با چه کسی می‌خواهی بروی؟
  می‌گويد: خدایا! با هر که در دنیا از نظر قلب،‌ عمل و چشم، با ما در ارتباط بوده؛ قلبش محبّ ما بوده، چشمش گریان برای من و بچه‌هايم بوده، عملش هم در حدّ خودش هماهنگ با من بوده است.
  خطاب می‌رسد: من عددی برايت نمی‌گذارم، هر کسی را می‌خواهی صدا کن.
  آن وقت، میلیون‌ها نفر با يك ندا؛ با یک نداي ای پیروان ما و محبین ما و گریه‌کنندگان بر ما! من منتظر شما هستم كه با شما به بهشت بروم؛ بیایید! و همۀ آن‌ها راه می‌افتند.
  اگر بگوييد: پس دادگاه‌های ما چه می‌شود؟ مي‌گويم: گریه‌کن، عاشق و فرد عامل که دادگاه فوق‌العاده‌ای ندارند. دادگاهی شدن را هم به شما می‌بخشند. چون مگر شما آلوده به گناهان کبیره‌اید که نگه‌تان دارند یا آلوده به ربا، شراب،  قمار،  ظلم و حق را نا حق کرده‌ايد که شما را نگه دارند؟ ما لغزش داریم، امّا اين لغزش‌ها كم است؛ همان‌گونه كه امیرمؤمنان عليه السلام در خطبة متقین در وصف آنان می‌گويد: قَلِیلاً ذلَلُهُ ( تمام نهج البلاغة، ص199،خطبة له عليه السلام  في وصف المتّقين و المؤمنين)، و اصلاً با رحمت و کرم خدا جور نیست که براي یک لغزش کم بگويد، فرد را نگهش دارید؛ زنجیرش کنید؛ برايش دادگاه تشکیل بدهيد. در دنیا دادگاه‌ها این کار را نمی‌کنند؛ به طرفين دعوا می‌گويند، برويد از هم بگذرید، آن وقت خدا برای لغزشِ كم، سختگیری مي‌كند؟!
  مُحبّي، عاملي، گريه‌كني، فقط گرية خاليت، خارِ لغزش‌ها را مي‌سوزاند و خاکستر می‌کند.
  آن وقت همه راه می‌افتند. وقتی همه نزدیک بهشت آمدند، فاطمه زهراعليها السلام می‌‌گويد، شما وارد شويد، من تا نفر آخرتان در بهشت نرود، خودم نمی‌آيم؛ یعنی شما در بهشت مهمانِ آثار آنهایی هستید که در وجودتان ظهور کرده؛ یعنی هر کس از این امت در بهشت برود، سر سفرة علی، فاطمه، حسن و حسین عليهم السلام نشسته است، نگويد متعلّق به خودم است. اگر آن‌ها نبودند، ما نه به خدا راه داشتیم، نه به بهشت. این هشت رکعت نمازي را هم که امروز به ما اجازه دادند بخوانیم والله قسم، به خاطر گل روی فاطمه به ما اجازه دادند، ما خواندیم. این نماز ما هم متعلّق به گل روی زهراعليها السلام بود. آن روزة ماة رمضان ما هم متعلّق به اهل‌بیت است. آن حج ما هم متعلّق به اهل‌بیت است. این اشک چشمان ما هم متعلّق به اهل‌بیت است. ما چیزی از خودمان نداریم، آن‌ها را در دنیا به ما کریمانه می‌پردازند و فردای قیامت هم به صورت بهشت همین پرداخت‌ها ظهور می‌کند.
  آنچه گفته شد، معنای بلد طیّب بود: وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ ُنَبَاتُه بِإِذْنِ رَبِّه. باغبانی مثل خاتم انبیا دانه‌های ملکوتی را به صورت قرآن در زهراعليها السلام قرار داد. خداوند این دانه‌ها را با علم، رحمت، کرم، لطف، فضل و احسانش شکافت. چه گل‌هایی، و چه محصولاتی، از شکافته شدن این ‌دانه‌ها به وجود آمد. تمام نمازهای زهراعليها السلام و روزه‌های زهرا عليها السلام همین يَخْرُجُ ُنَبَاتُه بِإِذْنِ رَبِّه بود. نبات‌ها و روییدنی‌ها گوناگون بود و یکی از روییدنی‌های وجود این بلد طیب، حسن، حسین و زینب کبری است. این‌ها درخت این زمینند. آن‌جا هم خدا باز مثل می‌زند: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ (ابراهيم:24).
  برای این که قوت بین دو زمین پاک را بتوانید اندازه بگیرید، باز بايد به قرآن مراجعه کنید. حضرت مریم عليها السلام هم بلد طیّب بود. فقط یک عیسی عليه السلام از او به وجود آمد. عیسی عليه السلام هم هیچی از او به وجود نیامد و سی و سه سالگی، او را به آسمان‌ها بردند. زهراعليها السلام نُه امام معصوم از او به وجود آمد. قوت زمین و قدرت زمین را ببین!
بهار علي عليه السلام كنار فاطمه عليها السلام
  امّا این زمین را خداوند متعال کنار بهاری مثل امیرمؤمنان عليه السلام قرار داد. چرا من از امیرمؤمنان عليه السلام تعبیر به بهار کردم؟ همین امروز مفاتیح را بخوانید. در آخرش یک سلسله دعا است. سر صفحه، به خط درشت نوشته است: دعا و زیارت ولی‌عصر. در زیارت‌های امام زمان عليه السلام، یک جمله‌اش این است: اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَبِیعَ الْاَنَامَ! (ص875): درود بر تو ای بهار انسان‌ها. امام زمان عليه السلام بالاتر است یا امیرمؤمنان عليه السلام ؟ پیغمبر می‌گويد: امیرمؤمنان، برتر از فرزندانش است. حتی برتر از حسن و حسین: اَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا (عيون اخبار الرضاعليه السلام ، ج1، ص26‌). علی عليه السلام، امامِ حسن بن علي و حسین بن علي عليهما السلام، و حسن و حسين عليهما السلام، مأمومِِ امیرمؤمنان عليه السلام. وقتی امام زمان عليه السلام بهار انسان‌ها باشد، البته، این بهار بودنش را از علی عليه السلام گرفته است.

خزانِ بهار علي عليه السلام
  خدا بهاری مثل علی عليه السلام را کنار زهراعليها السلام قرار داد و از نسیم این بهار است كه نُه امام از این سرزمین سر بر آوردند و دنیا و آخرت را هر کدامشان به تنهایی روشن کردند. وقتی امام حسين عليه السلام گلوی بریده را روی خاک گذاشت، «اَبَتَا! اَمَّا الدُّنْيَا، فَبَعْدُكَ مُظْلِمَةٌ؛ فَامَّا الآخِرَةُ، فَبِنُورَ وَجْهَكَ مُشْرِقَةٌ.» هريك از امامان، مُشْرِقِ آخرتند و جدا کردنشان از زندگی، مُظْلِِم زندگی هر انسان جدا‌شونده‌اي.
  بهار فصل خیلی زیبایی است، نه؟ هوای خیلی زیبایی دارد، نه؟ نسیم حیات‌بخش دارد، نه؟ بهار برای تمامی اهل دنیا زیباترین زمان، و با نشاط‌ترین زمان، و صفابخش‌ترین زمان است. هیچ بهاری در عالم، بهار وجود علی عليه السلام نیست، و به دلیل قرآن، با شهادت زهراسلام اللّه عليها این بهار خزان شد. تمام گل‌های این بهار پرپر شد، تمام گل‌ها؛ چون گفتیم زهراعليها السلام انسان کاملي است و  به دلیل آیات و روایات، تعریف منطقی برای او آوردیم؛ جامع همة کمالات و فاقد همة عیب‌ها. پس مي‌شود گفت، امروز همة گل‌های حیات علی عليه السلام ریخت؛ تمام شاخه‌های سبزش خشک شد. به این خاطر، به کنار بدنش برگشت و گفت:  لَا خَیْرَ بَعْدَکَ فِی الْحَیَاةِ.. (بحارالانوار، علامة مجلسي، ج42، ص213‌). زندگي دنيوي زهراعليها السلام دیگر تمام شد؛ دیگر کسی علی عليه السلام را سر حال نخواهد دید. در نهج‌البلاغه است و سید رضی آن را  نقل كرده که علي عليه السلام به پیغمبرصلي الله عليه و آله و سلمّ گفت: من زهرا را دفن کردم، ولی یا رسول‌الله! تا شب نوزده رمضانی که شمشیر را بر فرق من بزنند و سي سال طول مي‌كشد، علی كه امام است، امام معصوم، گفت: یا رسول الله! دیگر شب خواب‌ بی‌‌گریه برای من نخواهد دید، من تمام عمرم، مقداري از شبم را بیدار مانده و گریه می‌کنم (نهج‌البلاغه، ص238، كلام 193).
 به سبک روضه‌خوان‌های قدیم در سه تا شعر بخوانم. حضرت علي عليه السلام به مردم مدینه نگفت كه برای زهرا عليها السلام گریه کنید. آن‌ها ارزش آن را نداشتند و گریه‌هايشان هم نجس بود، بلكه خود کنار قبر، رو به آسمان‌ها کرد و گفت:
 بر احوالم ببار ای ابر! اشک از آسمان امشب
 که من با دست خود کردم گُلم در گِل نهان امشب
 حسن گریان، حسین نالان، پریشان زینبَیْن از غم
( آن هم من علی با این همه توان)
 چه سان آرام بنمایم من این بی‌مادران امشب
(مگر گریة بچه‌های من خشک می‌شود)
 زمین! زمین! با پیکر رنجیدة زهرا مدارا کن
که این پهلو شکسته بر تو باشد میهمان امشب.
فهرست مطالب:
هر موجودي چهار وجود دارد...............................................5
چهار وجود براي قرآن مجيد.................................................6
وجود چهارم کتاب خدا، وجود عینی آن.............................12
قرآن عینی و حقیقی  فقط در وجود انسان کامل.............. 13
فاطمه عليهاالسلام، از مصادیق واقعی آيات قرآن........................14
فاطمه عليهاالسلام، بلد طيّب است...................................................17
 تعريف جامع و مانع از فاطمه عليهاالسلام،..................................21
فاطمه عليهاالسلام، حبيبة حق و  قبولي شفاعتش در آخرت.......22
بهار علي عليه السلام كنار فاطمه عليهاالسلام،.........................................28
خزانِ بهار علي عليهاالسلام،............................................................29


منبع : برگرفته از کتاب مقام حضرت فاطمه زهرا (س) استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه