قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

کمیتۀ استقبال از امام

مسئلۀ آمدن و به سلامت رسیدن حضرت امام به ایران ، یکی از مهمترین مسایل انقلاب بود . در آن زمان عمدۀ بحثهای ما در جلسات حول چگونگی انجام این مهم دور می زد . شایعات زیادی پخش شده بود که مثلا می خواهند هواپیما را در آسمان بربایند و امام را به جایی ببرند که دسترسی به ایشان ممکن نباشد ، یا اینکه موقع پیاده شدن می خواهند ایشان را ترور کنند و ... همۀ این شایعات ، نگران کننده و خوف آور بود ، چون حضرت امام عمود خمیۀ انقلاب و ضامن پیروزی بود ، اگر او را از ما می گرفتند دیگر کار تمام بود .
ازهاری ، دولت سست و تارعنکوبتی خود را به بختیار سپرده بود . ادارات تعطیل و ارتش متزلزل ؛ در مقابل ملت پرجوش و خروش ، دولت بختیار ، خیلی سست و پا در هوا بود . او هیچ پایگاه داخلی و تکیه گاهی نداشت . با این حال تهدیداتش تند و آتشین بود . به قول لاتهای آن روزها ، خیلی هارت و پورت می کرد ، به خصوص در مقابل آمدن حضرت امام ، خیلی اولتیماتوم می داد و فرودگاه را بسته بود . از آن طرف ، حضرت امام بسیار اصرار داشت هر چه زودتر به ایران بیاید و هیچ حرف و حدیثی کارساز نبود .
روحانیت مبارز در دانشگاه متحصن شدند . در آنجا هر روز یک نفر سخنرانی می کرد . من روزها در جمع متحصنین بودم و شبها دنبال منبر و سخنرانی می رفتم . در مسجد اعظم قم نیز عده ای تحصن کردند . بالاخره فرودگاه باز شد و شور و ولوله در مردم افتاد . از تمام شهرهای ایران ، برای استقبال از رهبر کبیر انقلاب به سوی تهران حرکت کردند . از هر سو فوج فوج جمعیت وارد شد . با دست اندرکاری دکتر بهشتی ، آقای هاشمی رفسنجانی و دیگر دوستان ، کمیتۀ استقبال ، پایه گذاری شد . مطمئن ترین افراد از جوانان و غیره ، از مساجد احضار شدند و به آنها دستور العمل هایی داده شد.
 امام در بدو ورود ، چند برنامه در نظر داشتند ؛ رفتن به بیمارستان و عیادت از مصدومان و مجرومان ، حضور در دانشگاه و نیز حضور در بهشت زهرا و ایراد سخنرانی مهم در آنجا ، کمیته در نظر داشت امام را با هلی کوپتر از فرودگاه تا بهشت زهرا ببرد ، ولی امام قبول نکردند . فرمودند : « من باید از بین مردم و لابه لای حجمعیت بروم . » دیگر نیروی محافظت کمیتۀ استقبال به درد نمی خورد . فقط عده ای در فرودگاه و جلوی هواپیما و عده ای هم جلوی دانشگاه مستقر شدند و بقیه ، همه به بهشت زهرا رفتند . کمیتۀ ، جای هرکس را مشخص و برایش کارت صادر کرده بود . کارت من برای فرودگاه صادر شده بود ؛ ولی ترجیح دادم به بهشت زهرا بروم و در میان بروم و در میان انبوه جمعیت قرار بگیرم .
در روز ورود امام ، سراسر تهران پوشیده از جمعیت بود و چنانچه در فیلمها مشاهده می شود ، ماشین حضرت امام خود به خود در سیل جمعیت به راه افتاد بود و به پیش می رفت و نیروی حفاظتی گسترده ای در کار نبود . شاید هیچ کس در دنیا ، اجتماع مردمی به آن انبوهی را ندیده بود . خبرگزاری ها از آن ، به عنوان اجتماع و استقبال بی نظیر تاریخی نام بردند و شمار مردم را تا ده میلیون نفر هم تخمین زدند .
سرانجام حضرت امام با هلی کوپتر تا نزدیکی در بهشت زهرا  آمدند . وقتی پیاده شدند ، سیل جمعیت چنان مشتاقانه ایشان را در برگرفت ، که بیم آن می رفت او را در هم بفشرند . آقای مطهری و آیت الله صدوقی ، پی درپی با التماس به مردم تذکر می دادند؛ ولی هیچ فایده ای نداشت . سرانجام امام را از مردم جدا کرده ، با هلی کوپتر در جایگاه – قطعه ای 17- پیاده کردند .
امام در جایگاه مستقر شدند و آن نطق مهم و تاریخی خود را ایراد کردند . بختیار گفته بود : « در یک مملکت ، دو دولت نمی شود » ، امام فرمودند : « ما هم می دانیم که در یک مملکت دو دولت نمی شود ، ولکن دولت تو غیر قانونی است و باید برود . من خودم دولت تعیین می کنم ، من توی دهن این دولت می زنم ، من به پیشتوانۀ مردم دولت تعیین می کنم ...»
امام پس از سخنرانی در بهشت زهرا، به بیمارستان هزار تخت خوابی (امام خمینی ) رفتند و شب نیز به منزل یکی از بستگان خود – ظاهرا آقا زادۀ اخویشان ، آقای پسندیده – تشریف بردند . اکثر مردم مسیر رفت و برگشت بهشت زهرا را پیاده طی کردند . من و دو – سه نفر از دوستان ، ماشینی در اختیار داشتیم . در راه برگشت آقای هادی غفاری را که از پاریس آمده بود در بین جمعیت دیدیم  و او را سوار کردیم و با هم برگشتیم . امام فرموده بودند که باید محل استقرار من ، پایین شهر و در بین تودۀ مردم باشد . در پی آن ، با تبادل نظر دوستان ، مدرسۀ رفاه انتخاب شد ؛ ولی امام فقط یک روز در آنجا ماندند و روز بعد به مدرسه علوی ، که در همان نزدیکی و بر خیابان بود و فضای بیشتری برای تجمعات مردمی داشت ، نقل مکان کردند . هر روزه مردمان بسیاری برای دیدار با امام در اطراف مدرسه جمع می شدند و شعار می دادند ؛ صبح ها آقایان و بعدازظهرها خانمها . اگر امام دیر تشریف می آوردند ، همه شعار می دادند : «مامنتظر خمینی هستیم ، ما منتظر خمینی هستیم » . بی درنگ حضرت امام جلوی پنجره مدرسه در برابر مردم حاضر می شدند و در جواب شعارها و ابراز احساسات مردم دست تکان می دادند . بعضی از افراد ، بچه های قنداقی خود را برای تبرک به امام می دادند تا بر سر آنها دست بکشند .
دست اندکاران اصلی مدرسه علوی ، دکتر بهشتی ، آیت الله مطهری ، آقایان باهنر ، رفسنجانی و مهدوی کنی بودند . برای افرادی که در انقلاب پیشگام بودند و رهبری تظاهرات مردمی را بر عهده داشتند ، حق اولویتی منظور شد تا به مدرسه رفت و آمد کنند و به رهبر عزیزشان نزدیک تر باشند ، کارتهای ویژه ای نیز به این منظور تهیه شد . ما شب را در مدرسه می ماندیم . در آنجا برای روحانیون تهرانی و شهرستانی جلساتی تشکیل می شد که خود امام نیز حضور پیدا میکردند و طی سخنانی دستور العمل های مفیدی برای ادامه و تشدید روند انقلاب می فرمودند . یک شب بعد از نماز مغرب و عشاء آیت الله العظمی سید احمد خوانساری ، که در تهران بودند به مدرسه آمده ، با امام دیدار کردند .
حضرت امام که در بهشت زهرا اعلام کرده بودند « من خودم دولت تعیین می کنم» ، پس از چندی طی حکمی مهندس مهدی بازرگان را نخست وزیر دولت موقت تعیین کردند . به دنبال آن ، امام فرمان دادند که موافقان با نخست وزیری بازرگان ، دست به راهپیمایی بزنند . در اولین فرصت ، راهپیمایی با شکوهی نظیر راهپیمایی تاسوعا و عاشورا برگزار شد که تا میدان آزادی ادامه داشت . در کنار شعارهای متنوع ، شعار « نخست وزیر ایران ، مهدی بازرگان » تکمیل کلام تظاهرات کنندگان بود . در حکم نخست وزیری بازرگان امام فرمودند :« من شمار ا بدون وابستگی حزبی ، به عنوان نخست وزیر انقلاب تعیین می کنم .» ولی نخست بدان توجهی نکرده ، اکثر اعضای دولت خود را از میان حزب خودشان برگزید .


منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه