زندگى در فضاى معرفت و آگاهى و شناخت حقايق و دانستن معارف ، زمينه اى براى پديد آمدن عشق و محبت و مهرورزى به معشوق و محبوب مثبت است .
معشوقى كه ازلى و ابدى است و وجودش منبع همه خيرات و بركات است و جلوه اش و جلوه جمال و جلالش در قلب ، سبب ظهور ارزش ها و فيوضات و اتصال انسان به مايه هاى خير دنيا و آخرت و سعادت و خوشبختى ابدى و سرمدى و عامل چشم پوشى از ظواهر پر فريب دنيا و دل بستن به حقايق اصيل و پيوستن به شؤون معشوق و در يك جمله جز او را نخواستن و جز او را نديدن است .
بدون چنين عشقى به چنان معشوقى ، زندگى و حيات گرچه از ظواهر پر فريب مادى زينت داشته باشد ، جز كويرى خشك كه در آن غير سراب چيزى ديده نمى شود ، نيست . در فضاى معرفت و آگاهى ، معشوق با چشم دل و ديده باطن ، وجودى بى نهايت از مهر و رحمت و رحمانيّت و رحيميت و عالم به غيب و شهادت و مَلِك و قدوس و سلام و مؤمن و مهيمن و عزيز و جبار و متكبر و خالق و بارئ و مصور و داراى اسماء حسنى ديده مى شود . و چون چنين ديده شد ، دل از ظاهر برداشته مى شود و بند تعلقاتگسستنى از دست و پاى وجود باز مى شود و از اسارت آزاد مى شود و به عرصه آزادى قدم مى نهد و از حوزه تصرف هواى نفس و شيطان هاى انسى و جنى دور مى گردد و از شر وسوسه ها و زيان محدوديت هاى مادى و خطرات درون و بيرون نجات مى يابد و از بركات جلوه ها و فيوضات معشوق كه جز خيرِ عاشق اراده اى ندارد و جز رسانيدن همه نعمت هاى مادى و معنوى به عاشق قصدى ندارد ، به قله ارزش ها و اوج فضليت ها مى رسد و آنجاست كه ظواهر مادى را با همه گستره فيزيكى اش كم تر از حجم درهمى و بلكه كوچك تر از ذره و ارزنى در گوشه اى بى قدر و قيمت مى بيند . اميرالمؤمنين عليه السلام درباره دارندگان چنين معرفت و بصيرت و عشقى و متصلان به چنان معشوقى كه مستجمع همه صفات كمال هستند و نسبت به عاشق جز اراده خير رسانى در دنيا و آخرت ندارد ، مى فرمايد :
« إنَّ أولِيَاءَ اللّه ِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إلى بَاطِنِ الدُّنيَا إذَا نَظَرَ النَّاسُ إلى ظَاهِرِهَا وَاشتَغَلُوا بِاجِلِهَا إذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنهَا مَا خَشُوا أنْ يُمِيتَهُمْ وَتَرَكُوا مِنهَا مَا عَلِمُوا أنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ وَرَأَوا استِكثَارَ غَيرِهِمْ مِنهَا استِقلاَلاً وَدَرْكَهُمْ لَهَا فَوتاً أعدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَسَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ بِهِمْ عُلِمَ الكِتَابُ وَبِهِ عَلِمُوا وَبِهِمْ قَامَ الكِتَابُ وَبِهِ قَامُوا لاَ يَرَوْنَ مَرجُوّاً فَوْقَ مَا يَرجُونَ وَلاَ مَخُوفاً فَوقَ مَا يَخَافُونَ ».
يقيناً عاشقان خدا همان كسانى هستند كه به باطن و حقيقت دنيا مى نگرند ، آنگاه كه همه مردم به ظاهر و پيوسته آن توجه مى كنند و به آباد كردن آينده آن كه آخرت است اشتغال دارند ، هنگامى كه مردم به آباد كردن وضع فعلى آن كه قطعاً از دست رفتنى است مشغول اند ، از امور دنيا آنچه را مى ترسند آنان را به نابودى و هلاكت بكشاند آگاهانه با دست خود نابود مى كنند ، و آنچه را از امور آن مى دانند رهايشان مى كند با رغبت و شوق رها مى نمايند ، آنچه را از دنيا ديگران بسيار و فراوان مى بينند كم و اندك مشاهده مى كنند و پيوستن آنان را به دنيا گسستن به شمار مى آورند ، دشمن اند نسبت به آنچه مردم با آن آشتى و دوست هستند ، و آشتى و دوست اند با آن كه مردم با آن دشمن اند ، حقايق قرآن به وسيله آنان دانسته مى شود و به وسيله قرآن آنان شناخته مى شود و به وسيله وجود آنان كتاب خدا برپا مى شود و آنان به وسيله قرآن قيام به حق و عدالت مى نمايند ، بالاتر از آنچه را اميد دارند ـ كه رحمت خداست ـ مايه اميدى نمى بينند و بالاتر از آنچه را مى ترسند ـ كه عذاب الهى است ـ مايه ترسى به نظر نمى آورند .
اينان با شناخت معشوق حقيقى و محبوب ازلى و ابدى به شناخت شؤون او كه وحى و نبوت و ولايت است نائل مى شوند و از اين طريق خزانه وجود خويش را از انواع گنج هاى ابدى كه در دنيا به صورت رشته هاى گوناگون بندگى و اعمال صالحه و اخلاق حسنه است و در آخرت به صورت رضايت معشوق و بهشت عنبر سرشت است پر مى كنند .
قرآن مى فرمايد : وَأُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِها الاْءَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيَها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ .
و كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند ، به بهشت هايى درآورند ، كه از زير درختانش نهرها جارى است ، در آنجا به اجازه پروردگارشان جاودانه اند ، و در آنجا درود [ خدا و فرشتگان ] بر آنان سلام است . اينان مى دانند كه اين معشوق مثبت براى عاشق خود فقط خير و سلامت و خوبى و امنيت و رشد و كمال و درستى و صداقت و سعادت و خوشبختى مى خواهد و هيچ زيان و ضرر و خطر و شرى را براى عاشق خويش تحمل ندارد و به همين خاطر دفتر خواسته هايش ـ يعنى واجبات و مستحبات و حلال ها و حقايق اخلاقى و عقايد ـ حقه را از باب محبّت به عاشق براى عاشق باز كرده و از عاشق خواسته براى خير و سود و منفعت يابى به خواسته هاى معشوق تن دهد و از طرف ديگر امورى را به جوانبى خاص از باب عشق ورزى به عاشق ، بر عاشق حرام كرده و از عاشق خواسته از محرمات بپرهيزد تا در هر زيان و ضررى و خطر و شرى در دنيا و آخرت به روى او بسته باشد .
عاشق آگاه ، هر حرامى را از سوى معشوق رشته اى از محبّت معشوق نسبت به خويش مى بيند و يقين دارد هر حرامى بستن درى از درهاى زيان و ضرر به روى اوست .
در مثل ، معشوق اگر شراب و خمر را حرام اعلام كرده ، با اعلام حرمت شراب و خمر خواسته درب بسيارى از زيان ها را به روى عاشق ببندد و عاشق را از بسيارى از خطرات دنيايى و آخرتى در پناه عشق خود حفظ نمايد ،
ابليس شبى رفت به بالين جوانى آراسته با شكل مهيبى سر و بر را
گفتا كه منم مرگ اگر خواهى زنهار بايد بگزينى تو يكى زين سه خطر را
يا آن پدر پير خودت را بكشى زار يا بشكنى از مادر خود سينه و سر را
يا آن كه بنوشى دو سه جامى تو ازين مى تا آن كه بپوشم زهلاك تو نظر را
لرزيد از اين بيم جوان بر خود جا داشت كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم3 نر را
گفتا پدر و مادر من هر دو عزيزند هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را
لكن چو به مى دفع شر از خويش توان كرد نوشم دو سه جامى و كنم دفع خطر را
نوشيد دو جامى و چو شد خيره زمستى هم مادر خود را زد و هم كشت پدر را
واجبات و مستحبات و حلال ها و حرام ها بر اساس مصلحت خواهى نسبت به حيات انسان نظام داده شده و استوارى و حكيمانه بودن اين حقايق به خاطر اين است كه فقط حضرت حق است كه از ظاهر و باطن كارگاه هستى انسان آگاه است و منافع و زيان هاى مربوط به اين كارگاه را به طور فراگير خداى مهربان مى داند و بر همين اساس دين را بنا نهاده و تشريع قوانين كرده است . وجود مقدس او عاشق ظهور ارزش ها در وجود انسان است و هنگامى كه ارزش ها به اراده و اختيار خود انسان در وجودش ظهور پيدا كند محبوب حق مى شود و از آثار بسيار پرارزش اين محبوبيت در دنيا و آخرت بهره مند مى گردد .
منبع : برگرفته از کتاب با کاروان نور استاد حسین انصاریان