قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آيا انسان ميتواند بدون ايمان زندگي كند؟

 براي پاسخ به اين سؤال، بايد ديد مقصود از زندگي چيست؟ اگر مقصود از زندگي فقط حركت و احساس طبيعي به وسيلة اعضاي حاسه، و خواستنهاي ناشي براي اشباع غرايز طبيعي حيواني است و بس، نه تنها ايمان براي چنين زندگي مورد نياز نيست، بلكه مزاحم و مخل آن نيز محسوب ميشود. از اينجا است كه اشخاصي كه مي‌گويند انسانها ميتوانند بدون ايمان زندگي كنند! انسان و زندگي او را در مرتبهاي از حيوانيت پست در نظر ميگيرند كه شايستگي درك و پذيرش ايمان را ندارد. پيشنهاد ايمان به چنين اشخاصي، مانند پيشنهاد انديشه نيرومند براي يك بيمار رواني است كه انديشه براي او سبب زحمت و رسيدن فوري به پوچي است. و اگر مقصود از زندگي، عبارتست از زندگي با همة ابعاد و استعدادهاي انساني، محال است كه بدون ايمان از چنين زندگي برخوردار گشت. براي انساني كه ايمان به موضوعي ندارد، توقع انديشه و عمل بر مبناي قانون دربارة آن موضوع، همان مقدار منطقي است كه توقع حركات منظم و منطقي مبتني بر وجدان آگاه براي يك حيوان بيانديشه و بيذهن!!
يكي ديگر از مختصات بيايمان دربارة يك موضوع، احساس اكراه براي كار [اعم از فكري و عضلاني] دربارة آن موضوع است و اين احساس همواره رنج و ملالت ناگوار دربارة آن كار ببار ميآورد، همچنين نمي‌توان در كارهاي صادرة غير مستند به ايمان، به شناختهاي جديد و ابتكاري نائل آمد. به همين جهت است كه مي‌توان گفت اساسيترين عامل اخلال كار چه فكري و چه عضلي، نبودن ايمان به كار است كه مانع به فعليت رسيدن و يا مانع بيداري وجدان كار مي‌گردد.


منبع : پاسخگو
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه