مساله ى قیامت و محشر ، و روزى که اولین و آخرین براى رسیدن به جزاى نیکى ها و بدیها در آن وارد مى شوند حقیقتى است که تمام کتب آسمانى و انبیاى الهى وامامان معصوم خبر داده اند .اعتقاد به محشر و قیامت جزیى از ایمان ، و انکار آن واقعه ى عظیمه مساوى با کفر است .
قرآن مجید در بیش از هزار آیه ، و روایات و اخبار در فصلى بسیار مفصل موضوع محشر و قیامت را مطرح کرده اند : رَبَّنَا اِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْم لاَ رَیْبَ فِیهِ اِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ .
اى پروردگار ما ! محققاً وجود مقدس تو تمام مردم را براى روزى که هیچ شکى در آن نیست جمع مى کنى ، و خداوند را تخلف در وعده نیست .
فَکَیْفَ اِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْم لاَ رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْس مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ
وضع و حال آنان چگونه خواهد بود زمانى که آنان را براى روزى که هیچ شکى در آن نیست جمع کنیم ، و هر شخصى به طور کامل به جزایش در برابر اعمالى که انجام داده برسد ، و به هیچ کس ستمى در این زمینه وارد نگردد .
وَلَئِن مُتُّمْ اَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَى اللّهِ تُحْشَرُونَ .
و اگر بمیرید یا کشته شوید ، به جانب خدا محشور خواهید شد .
. . . وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ .
خدا را پروا کنید ، خدایى که به سوى او محشور مى شوید .
لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ لاَ رَیْبَ فِیهِ . . . .
خداوند شما را در روز قیامت که هیچ شکى در آن نیست جمع خواهد کرد .
. . . وَالمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ .
خداوند مردگان را برمى انگیزد ، سپس به سوى خدا باز مى گردند .
. . . وَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ .
خدا و رسولش اعمال شما را مى بینند ، سپس به سوى کسى که آگاه از نهان و آشکار است باز مى گردید ، و او شما را به آنچه انجام مى دادید آگاه مى نماید .
ثُمَّ اِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ * ثُمَّ اِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ تُبْعَثُونَ
سپس شما مردم پس از کامل شدن آفرینش و حیاتتان خواهید مرد ، آنگاه همه ى شما روز قیامت برانگیخته خواهید شد .
لاَ اُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ * وَلاَ اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ * اَیَحْسَبُ الاِْنسَانُ اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِینَ عَلَى اَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ .
قسم به روز قیامت ، و قسم به نفس ملامتگر ، آیا انسان گمان مى کند استخوانهاى پوسیده اش را دوباره جمع نمى کنیم و او را به صورت موجودى زنده پدید نمى آوریم ؟ آرى ، ما توانا هستیم که سر انگشتان او را هم به همین صورت منظم درست کنیم !
امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند : جبرییل به محضر رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و آن حضرت را به قبرستان بقیع برد ، او را کنار قبرى آورد و مرده ى آن قبر را صدا زد که به اذن حق برخیز ! مردى که موى سر و صورتش سپید بود از قبر درآمد ، از صورتش خاک را مى زدود و مى گفت : الحمد للّه و اللّه اکبر ، جبرییل به او خطاب کرد : به اذن خدا باز گرد ، سپس پیامبر را کنار قبرى دیگر آورد و به مرده ى قبر خطاب کرد : به اجازه ى خدا برخیز ، مردى سیاه روى برخاست و مى گفت : وا حسرتا ، واى از هلاکت و بیچارگى ! جبرییل به او گفت : به جایى که بودى به اذن خدا باز گرد
لقمان حکیم در موعظه اى که به فرزندش داشت ، فرمود : اى فرزندم ! اگر در مردن شک دارى خواب را از خود بردار که نمى توانى ، اگر در برانگیخته شدن در قیامت شک دارى ، بیدارى را از خود بردار که نمى توانى ، بنابراین اگر در خواب و بیدارى خود که دو واقعیت است اندیشه کنى مى فهمى که وجودت به اختیار دیگرى است ، همانا خواب به منزله ى مرگ ، و بیدارى بعد از خواب به منزله ى زنده شدن پس از مرگ است .در هر صورت در همه ى قرآن مساله ى قیامت و وصف آن با تکرار و تاکید و سوگند و اصرار فراوان آمده است ، فقط گاهى به اثبات و استدلال و اقامه ى دلیل پرداخته است ، بر خلاف اثبات توحید که مکرر به ذکر دلیل و برهان و ارایه ى آیات قدرت و حکمت پروردگار مى پردازد ، زیرا با قبول توحید امر معاد حل شده و بدیهى است .این است که در این کتاب الهى ، یا قبل از تشریح و توصیف رستاخیز یا بعد از آن به ذکر نشانه هاى دانش و توانایى پروردگار مى پردازد ، و در حقیقت ادله ى وجود حق ، به طور یقین دلیل وجود معاد نیز مى باشد .
مواردى هم که به واضح دلیل درباره ى روز جزا و زنده شدن مردگان آورده است باز همین دلیل و برهان را اقامه فرموده است ، زیرا احدى نمى گوید : چرا باید معادى باشد ؟ چون تشکیل محکمه اى براى تشخیص گنهکار و بیگناه ، و نیز قرآن مجید شبهه ى منکران و ایراد مخالفان و انکار ملحدان را در سوره ى مبارکه ى یس بدین صورت پاسخ مى دهد :
اَوَلَمْ یَرَ الاِْنسَانُ اَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَه فَاِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ * وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی اَنشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّه وَهُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ .
آیا انسان توجه نکرد که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم و او به مخاصمه ى آشکار برخاست ! و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت : چه کسى این استخوانهاى پوسیده را زنده مى کند ؟ بگو : همان کسى آن را زنده مى کند که نخستین بار آن را آفرید ، و او به هر مخلوقى داناست .
در این آیات ، نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه ى بى ارزشى بیش نبود مى برد ، و او را به اندیشه وامى دارد ، مى گوید; آیا انسان ندید ، توجه نکرد ، اندیشه ننمود که ما او را از نطفه آفریدیم ، و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد که حتى به مجادله در
برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده ى آشکارى شد ؟!نخست روى عنوان انسان تکیه مى کند ، یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى مى تواند این حقیقت را دریابد .سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو رود و بداند روز اول چه بود ؟ و تازه تمام این قطره ى آب ناچیز مبدا نشو و نماى او نبوده ، بلکه سلول زنده ى بسیار کوچکى که با چشم دیده نمى شود از میان هزاران سلول که در آن قطره ى آب شناور بودند با سلول زنده ى بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند ، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه ى هستى گذاشت .
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله ى آن طبق گفته ى قرآن در اوایل سوره ى مومنون در درون رحم مى باشد : نطفه ـ علقه ـ مضغه ـ ظهور استخوانها ـ پوشیده شدن استخوانها به گوشت و سرانجام پیدایش روح و حرکت .پس از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود ، مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید .این موجود ضعیف و ناتوان چنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت « اللّه » برخیزد و گذشته و آینده ى خویش را به دست فراموشى بسپارد و مصداق روشن « خصیم مبین » گردد .براى بى خبرى او همین بس که مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد ، و در حالى که آفرینش نخسیتن خود را به دست فراموشى سپرده بود ، گفت : چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است ؟!
آرى ، آن منکر معاند ، و خصیم مبین ، و پرخاشگر فراموشکار ، قطعه ى استخوان پوسیده اى را در بیابان پیدا مى کند ، استخوانى که معلوم نبود از چه کسى است ؟ آیا به مرگ طبیعى مرده یا در یکى از جنگهاى عصر جاهلى به طرز فجیعى کشته شده یا بر اثر گرسنگى جان داده ؟ به هر صورت فکر مى کرد دلیل دندان شکنى براى نفى معاد پیدا کرده است ، با خشم توام با خوشحالى قطعه ى استخوان را برداشته مى گوید : با همین دلیل به خصومت با محمد برمى خیزم ! آنچنان که نتواند جوابى بدهد !با عجله به سراغ پیامبر اسلام آمد و فریاد زد : بگو ببینم چه کسى قدرت دارد بر این استخوان پوسیده لباس حیات بپوشاند ، و سپس قسمتى از استخوان را نرم کرد و روى زمین پاشید ، و فکر مى کرد رسول الهى هیچ پاسخى در برابر این منطق نخواهد داشت .جالب اینکه قرآن مجید با جمله ى کوتاه ( ونسى خلقه ) تمام پاسخ او را داده است ، هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلایل افزونتر نیز ذکر کرده .مى گوید : اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دست نمى زدى ; اى انسان فراموشکار ! به عقب بازگرد و آفرینش خود را بنگر ، چگونه نطفه ى ناچیزى بودى و هر روز لباس تازه اى از حیات بر تن تو پوشانید ، تو همیشه در حال مرگ و معاد هستى ، از جمادى مردى نامى شدى و از جهان نباتات نیز مردى از حیوان سر زدى ، از عالم حیوان نیز مردى انسان شدى ، اما تو اى انسان فراموشکار ! همه ى اینها را به طاق نسیان زدى ، حال مى پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى کند ؟! این استخوان هرگاه کاملا بپوسد تازه خاک مى شود ، مگر روز اول خاک نبودى ؟! لذا بلافاصله به پیامبر دستور مى دهد که به این خیره سر مغرور و فراموشکار بگو :
« کسى او را زنده مى کند که در روز نخست او را ایجاد کرد » .
اگر امروز استخوان پوسیده اى از او به یادگار مانده ، روزى بود که حتى این استخوان پوسیده هم نبود و حتى خاکى هم وجود نداشت ، آرى آن کس که او را از کتم عدم آفرید ، تجدید حیات استخوان پوسیده اى برایش آسانتر است .و اگر فکر مى کنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جا پراکنده گشت چه کسى مى تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى کند ؟ پاسخ آن نیز روشن است ، او از هر مخلوقى آگاه است و تمام ویژگیهاى آن را مى داند :
وَهُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ ) .
کسى که داراى چنین علم و چنان قدرتى است مساله ى معاد و احیا مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد .یک قطعه آهنربا را اگر در میان خروارها خاک که ذرات کوچکى آهن در آن پراکنده است بگردانیم سریع تمام این ذرات را جمع آورى مى کند ، در حالى که یک موجود بى جان بیش نیست ، خداوند به آسانى مى تواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از کره ى زمین با یک فرمان جمع آورى نماید .او نه تنها به اصل آفرینش انسان آگاه است که از نیات و اعمال آنها نیز آگاه مى باشد و حساب و کتاب آن نزد او روشن است .بنابراین محاسبه ى اعمال و نیات و اعتقادات نیز مشکلى براى او ایجاد نمى کند : . . . وَاِن تُبْدُوا مَا فِی اَنْفُسِکُمْ اَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ . . . .
اگر آنچه را در دل دارید پنهان کنید یا آشکار سازید خدا مى داند ، و شما را به آن محاسبه خواهد کرد .به همین دلیل موسى مامور مى شود در جواب فرعون که در مساله ى معاد تردید مى کرد ، و از زنده شدن قرون پیشین و حساب و کتابشان اظهار تعجب مى نمود بگوید : . . . عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَاب لاَّ یَضِلُّ رَبِّی وَلاَ یَنسَى
علم و آگاهى آن در پیشگاه پروردگار من در کتابى ثبت است ، و پروردگار من نه اشتباه مى نماید و نه فراموش مى کند .در هر صورت مساله ى قیامت و محشر و روزى که اولین و آخرین براى محاسبه ى اعمال و نیاتشان در آن جمع مى شوند ، از مصادیق غیب است و اعتقاد و ایمان به آن با کمک گیرى از آیات قرآن و روایات ، از زیباییهاى معنوى و عامل تربیت و رشد و کمال ، و داراى آثار و نتایج بسیار مفیدى در حیات انسان است .
برگرفته از کتاب توبه آغوش رحمت نوشته استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان