قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توسل به حضرت رضا (ع) برای آمدن میهمان

چندین سال بعد از انقلاب ،آقای مدبر به نمایندگی جمعی از جوانان تبریز ، پی درپی زنگ می زد و اصرار می کرد که به آن شهر سفر کنم . کارهایم خیلی زیاد بود و فرصت مناسبی پیش نمی آمد . پس ازچندی که خود آقای مدبر برای کاری به تهران آمده بود ، نزد من آمد و اصرار کرد تا درآینده ای نزدیک به آنجا بروم . اتفاقا من هنوز تبریز نرفته بودم و بسیار علاقه مند بودم که بروم . سرانجام – علی رغم حجم انبوه کارهایم – برای چهار شب اول شعبان به آنها قول دادم. موعد که نزدیک شد ، برای من و پسرم ، محمد ، بلیط فرستادند . آنها می خواستند برای ما یک سوییت در هتل رزرو کنند ؛ ولی من مخالفت کرده ، گفتم : « من نه هتل برو هستم و نه در خانۀ پولدارها . من به هر شهری که می روم ، جایگاهم خانه ای معمولی و متوسط است . »
در فرودگاه که پیاده شدیم ، فردی ساده ای را به ما معرفی کردند و گفتند که منزل ایشان را برای اقامت شما در نظر گرفته ایم . سوار ماشین شده ، به محله های قدیمی شهر وارد شدیم . زمستان بود و کوچه ها پر از برف و آب و گل ، به خانه رسیدیم ؛ ساختمانی در دو طبقه و در مساحتی حدود 100-120 متر . خانوادۀ او طبقۀ پایین بودند و ما در طبقۀ بالا مستقر شدیم .
صاحبخانه انسان متدین و با معرفتی بود . چاپ خانه ای کوچک داشت . می گفت  « مادرم وصیت کرده که من راضی نیستم اطلاعیه ای مربوط به ختم چاپ کنی ، که مردم را متأثر می کند . تو همیشه چیزهایی را چاپ کن که مردم را شاد و خوشحا ل کند ؛ بدین ترتیب من هیچ اطلاعیۀ ختمی را چاپ نمی کنم . »
صاحب خانه گفت : « حاج آقا ، شما به اختیار خود به اینجا نیامده اید !» گفتم : « منظورتان چیست ؟ اتفاقا من خودم سفارش کرده ام که منزلی معمولی برایم منظور کنند که صاحبش شخص بزرگواری مثل جناب عالی باشد . » گفت : « در دعای عرفه که شما در حسینیۀ محبین مشهد می خواندید ، من نزدیکتان نشسته بودم و در تمام مدت با شور و حال وصف ناپذیری اشک می ریختم . بعد از مراسم دعا من به حرم امام رضا (ع) مشرف شدم . در مقام بالای سر ، دو رکعت نماز خواندم و به سادگی از امام رضا (ع) خواستم که اگر روزی این آقا برای منبر به تبریز آمد ، گذر او را به خانۀ ما بینداز. بنابراین شما به اختیار خودتان نیامده اید ، بلکه امام رضا (ع) شما را به اینجا فرستاده است . »
آن بندۀ پاک و مخلص خدا ، در آن سه شبانه روزی که میهمانش بودیم ، آرام و قرار نداشت و خیلی از ما پذیرایی می کرد . شبها هم بیش از دو ساعت نمی خوابید . اغلب با شور و حالی عارفانه مشغول نماز شب و مناجات با پروردگار بود و به طرز عجیبی هم عاشق حضرت سیدالشهداء (ع) بود .

 


منبع : منتشر شده توسط اسناد انقلاب اسلامي
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه