قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

زهد و ایثار و همدردی

یکی از فلسفه های زهد «ایثار» است. ایثار یعنی دیگران را بر خویشتن مقدم داشتن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن.  یکی از فلسفه های زهد «ایثار» است. ایثار یعنی دیگران را بر خویشتن مقدم داشتن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن.
زاهد ساده و با قناعت زندگی می کند و بر خود تنگ می گیرد تا دیگران را به آسایش برساند. او محرومیت و گرسنگی و رنج و درد را از آن جهت تحمل می کند که دیگران بر خوردار و سیر در آسایش زندگی کنند. ایثار از عالی ترین اوصاف انسانی است که تنها انسانهای بسیار بزرگ به آن مرحله صعود می کنند.
علی علیه السلام می فرماید: «الایثار غایة الاحسان » (۱) (ایثار نهایت نیکوئی است و برترین همه نیکیهاست). باز فرمود: «الایثار شیمة الابرار» (۲) (ایثار خصلت نیکوکاران است). باز فرمود: «من شیم الابرار حمل النفوس علی الاثار» (۳) (از خصلت های نیکوکاران است واداشتن نفسهای خود بر ایثار، یعنی برگزیدن دیگران بر خود و دادن چیزی به ایشان با وجود حاجت خود به آن).
قرآن مجید عالیترین نمونه ایثار را در سوره «هل اتی » در داستان ایثاار علی علیه السلام و خاندان گرامیش به نمایش گذاشته است، علی علیه السلام و حضرت زهراعلیهاالسلام و فرزندانشان آنچه از خوردنی در اختیار داشتند -که جز چند قرص نان نبود- با کمال نیازی که بدان داشتند تنها به خاطر رضای خدا در سه روز متوالی به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند، این بود که این داستان که پرشکوهترین مظاهر جمال و جلال انسانیت را بازگو می کند، در آیات قرآن نازل گشت.

قرآن کریم گروه انصار را که حتی در حال فقر و نیازمندی برادران مهاجر را بر خودشان مقدم داشتند، چنین توصیف کرده است: و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة (۴) (یعنی دیگران را بر خود مقدم می دارند هرچند خود نیازمند و فقیر باشند) .
مفسران در شان نزول این آیه داستانهای متعددی نقل کرده اند از جمله «ابن عباس » می گوید: پیامبر گرامی اسلام روز پیروزی بر یهود بنی نضیر به انصار فرمود:
«اگر مایل هستید اموال و خانه هایتان را با مهاجران تقسیم کنید و در این غنائم با آنها شریک شوید واگر می خواهید اموال و خانه هایتان از آن شما باشد واز این غنائم چیزی به شما داده نشود؟».
انصار گفتند: هم اموال و خانه هایمان را با آنها تقسیم می کنیم و هم چشم داشتی به غنائم نداریم و مهاجران را بر خود مقدم می شمریم، آیه فوق نازل شد واین روحیه عالی آنها را ستود (۵)
به هرحال، زهد براساس فلسفه ایثار هیچ ربطی با رهبانیت و گریز از اجتماع ندارد، بلکه زائیده علائق و عواطف اجتماعی است و جلوه عالیترین احساسات انسان دوستانه و موجب استحکام بیشتر پیوندهای اجتماعی است و گویای نقش مهم اخلاق در حل مشکلات اقتصادی می باشد. همدردی و شرکت عملی در غم مستمندان و محرومان یکی دیگر از ریشه ها و فلسفه های زهد است. در جامعه ای که فقیر و محروم وجود دارد، شخص زاهد در درجه اول تلاش می کند که وضع موجود را دگرگون سازد به تعبیر مولای متقیان علی علیه السلام خداوند از علما و دانایان (هرجامعه) این پیمان را گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند. (۶)

و در درجه دوم با ایثار و تقسیم آنچه در دست دارد به رفع نیاز نیازمندان قیام می کند، اما همین که می بیند «کشته ازبس که فزون است کفن نتوان کرد»، با اظهار همدردی و شرکت عملی در غم نیازمندان، بر زخمهای دل آنان مرهم می گذارد. علی علیه السلام در دوران خلافتش که وارث اجتماع ناسالم بود و می دید که جامعه اش به دو نیم: برخوردار و محروم تقسیم شده است، بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگی می کرد، می فرمود:
«ان الله فرض علی ائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبع بالفقر فقره » (۷) (خداوند بر پیشوایان دادگر فرض کرده است که زندگی خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج فقر، فقیران را ناراحت نکند). و در ضمن نامه ای به عثمان بن حنیف فرماندار خود در بصره می نویسد: «هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة -و لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع- او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری...». (چگونه ممکن است هوای نفس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعامهای لذیذ را برگزینم. درحالی که ممکن است در سرزمین «حجاز» یا «یمامه » کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان نداشته باشد و نه هرگز شکمی سیرخورده باشد، آیا من با شکمی سیر بخوابم درحالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و کبدهای سوزانی باشند؟!) . «ااقنع من نفسی بان یقال : هذا امیرالمؤمنین ولا اشارکهم فی مکاره الدهر، او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش..». (۸)
(آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیر مؤمنانم؟ اما باآنان در سختیهای روزگار شرکت نکنم؟! و پیشوایشان در تلخیهای زندگی نباشم؟!). چنانکه می بینیم، زهد ناشی از همدردی و شرکت در غمخوارگی، به هیچ وجه ربطی به رهبانیت ندارد و مبنی بر گریز از اجتماع نیست، بلکه راهی برای تسکین آلام اجتماع می باشد.
● زهد و آزادگی

فلسفه دیگر «زهد» آزادی و آزادگی است. میان زهد و آزادگی پیوندی دیرین و ناگسستنی وجود دارد. نیاز واحتیاج انسان را «روبه مزاج » می کند و بی نیازی ملاک آزادی و آزادگی است. آزادگان جهان عموما زهدپیشه و کم مؤونه بودند و نیازها را به حداقل رسانده و به نسبت تقلیل نیازها خویشتن را از قید و بند اسارت پول و کالا و اشخاص رها ساخته بودند. آری عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهیز از عادت به برداشت زیاد، شرط مهم آزادگی است. «ابوسعید خدری » که از بزرگان صحابه است، اولین جمله ای که در مقام توصیف پیامبراکرم صلی الله علیه وآله گفته، این است: «و کان صلی الله علیه و آله خفیف المؤونة » (رسول خدا کم خرج بود و به اندک می ساخت و با مؤونه بسیار کم می توانست به زندگی خود ادامه دهد).
آزاد مرد جهاان مولای متقیاان علی علیه السلام از آن جهت به تمام معنی آزاد بود که به تمام معنی زاهد بود. درنامه ای به فرماندار بصره «عثمان بن حنیف » می نویسد: «و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه...» (۹) (بدان که امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است).
(آگاه باش! شما توانائی آن را ندارید که چنین باشید اما مرا با ورع، تلاش، عفت و پاکی و پیمودن راه صحیح یاری دهید به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره نیندوخته ام واز غنائم و ثروتهای آن مالی ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه بدلی مهیا نساخته ام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفته ام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی برنگرفته ام. این دنیا درچشم من بی ارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخه درخت بلوطی بروید). و در یکی از کلمات قصار آن حضرت می خوانیم:
«الدنیا دار ممر والناس فیها رجلان رجل باع فیها نفسه فاوبقها و رجل اشتری نفسه فاعتقها». (۱۰) (یعنی دنیا گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در این معبر و گذرگاه دو دسته اند: برخی خود را می فروشند و برده می سازند و خویشتن را تباه می کنند و برخی برعکس، خویشتن را می خرند و آزاد می سازند).

از همه روشنتر بیان آن حضرت است در آخر نامه ای به عثمان بن حنیف نوشته است در آنجا خطاب به دنیا می فرماید: «الیک عنی یا دنیا فحبلک علی غاربک قد انسللت من مخالبک و افلت من حبائلک ». (دور شو از من، افسارت را بر دوشت انداخته ام از چنگالهای درنده تو خود را رهانیده ام واز دامهای تو جسته ام...).
«اعزبی عنی فوالله لا اذل لک فتستذلینی و لا اسلس لک فتقودینی..». (۱۱) (از من دور شو سوگند به خدا! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازی و زمام اختیارم را به دست تو نخواهم سپرد که به هرکجا خواهی ببری! به خدا سوگند، آنچنان نفس خویش را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان -هرگاه به آن دست یابم- کاملا متمایل شود و به نمک به جای خورش قناعت نماید). خطاب به دنیا می فرمود:
«یا دنیا یا دنیا الیک عنی ابی تعرضت؟ ام الی تشوقت؟ لاحان حینک! هیهات! غری غیری لاحاجة لی فیک قد طلقتک ثلاثا لا رجعة فیها فعیشک قصیر و خطرک یسیر». (۱۲) (ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو! خود را به من عرضه می کنی؟ یا می خواهی مرا به شوق آوری؟! هرگز آن زمان که تو در من نفوذ کنی فرا نرسد هیهات! دور شو! دیگری را فریب ده! من نیازی به تو ندارم من ترا سه طلاقه کرده ام که رجوعی در آن نیست. زندگی تو کوتاه، موفقیت تو کم و آرزوی تو پست است). آری، زهد علی علیه السلام شورشی است بر ضد زبونی در برابر لذتها، طغیانی است بر ضد عجز و ناتوانی در برابر حاکمیت میلها و عصیانی است علیه زندگی دنیا و نعمتهای آن. در کلمات پیشوایان دین به شعار ترک دنیا یعنی ترک لذتگرائی به عنوان آزادمنشی زیاد تکیه شده است. رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرموده: «عز المؤمن استغناؤه عن الناس و فی القناعة الحریة والعز» (۱۳) (عزت مردم با ایمان در بی نیازی از مردم است و آزادی و شرافت در پرتو قناعت به دست می آید).

در یکی از کلمات قصار، علی علیه السلام می فرماید: «الطمع رق مؤبد» (۱۴) (طمع بردگی جاویدان است).. امام باقرعلیه السلام در وصیت خود به جابر فرمود: «و اطلب بقاء العز بامامة الطمع » (۱۵) (با میرداندن خوی ناپسند طمع، بقاء عز و شرق را طلب کن).
طمع کاری که برای به دست آوردن خواهش نفسانی خود، به هر پستی و ذلتی تن می دهد واز چاپلوسی و تملق ابا ندارد هرگز قادر نیست به عزت و کرامت نفس نایل گردد.
از علی علیه السلام سؤال شد که : «ای ذل اذل؟ قال: الحرص علی الدنیا» (۱۶) (پست ترین ذلتها کدام است؟ در پاسخ حرص را بزرگترین ذلت و خواری خواند).
● دنیا پرستی
نقطه مقابل «زهد»، «دنیا پرستی » است اگر در اسلام به زهد ترغیب شده، از دنیاپرستی هم به شدت مذمت شده است. البته آنچه از نظر اسلام مذموم است، نه «وجود جهان فی نفسه » است و نه تمایلات و علائق فطری و طبیعی انسان به آن، بلکه وابسته بودن به امور مادی و دنیوی و در اسارت آنها بودن است.
از نظر اسلام مقام انسان و ارزشهای عالی انسانی برتر و بالاتر از این است که انسان خویشتن را وابسته و اسیر و برده مادیات این جهان نماید.
در منطق اسلام، رابطه انسان با جهان با تعبیرات و تشبیهات گوناگون ذکر شده است در یکجا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده: «الدنیا مزرعة الآخرة » یعنی رابطه انسان با جهان از نوع رابطه کشاورز با مزرعه است. درنهج البلاغه گفتگوی امیر مؤمنان علی علیه السلام بامردی ذکر شده است که از دنیا مذمت کرده وامام او را که می پنداشت دنیای مذموم همین جهان عینی مادی است مورد ملامت قرار داده و به اشتباهش آگاه نموده است و فرموده: «ایها الذام للدنیا المغتر بغرورها المخدوع باباطیلها! اتغتر بالدنیا ثم تذمها؟ انت المتجرم علیها ام هی المتجرمة علیک؟».

(ای کسی که نکوهش دنیا می کنی درحالی که تو خود به غرور دنیا گرفتار شده ای و فریفته باطلهای آن هستی، آیا تو خود مغرور به دنیا هستی و سپس مذمت آن می کنی؟ تو از جرم دنیا شکایت داری یا دنیا باید از جرم تو شکایت کند؟ کی دنیا ترا گول زده و چه موقع تو را فریب داده است؟). تا آنجا که می فرماید: « الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنی لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلی ملائکة الله و مهبط وحی الله و متجر اولیاءالله اکتسبوا فیها الرحمة و ربحوا فیها الجنة..». (۱۷) (این دنیا جایگاه صدق و راستی است برای آن کس که با آن به راستی رفتار کند و خانه تندرستی است برای آن کس که از آن چیزی بفهمد و سرای بی نیازی است برای آن کس که از آن توشه برگیرد و محل اندرز است برای آن که از آن اندرز گیرد. مسجد دوستان خداست و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحی و تجارتخانه اولیاء حق و آنها در اینجا رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار داده اند...). علی علیه السلام در این بیان رابطه انسان و جهان را از نوع رابطه تاجر با بازار تجارت و یا عابد با معید معرفی کرده است. و در جای دیگر فرموده: «الا وان الیوم المضمار و غدا السباق و السبقة الجنة والغایة النار...» (۱۸) (آگاه باشید امروز روز تمرین و آمادگی و فردا روز مسابقه است، جائزه برندگان بهشت، و سرانجام عقب ماندگان آتش خواهد بود). در این تعبیر رابطه انسان و جهان از نوع رابطه اسب دونده با میدان مسابقه است پس معلوم شد رابطه انسان با جهان از نوع رابطه کشاورز با مزرعه، و یا تاچر با بازار تجارت و یا عابد با عبادتگاه و یا اسب دونده با میدان مسابقه است، پس انسان نمی تواند نسبت به جهان بیگانه و روابطش همه منفی بوده باشد. از اینجاست که علی علیه السلام مکرر به این مطلب اشاره می کند که دنیا خوب جائی است اما برای کسی که بداند اینجا قرارگاه دائمی نیست، گذرگاه و منزلگاه اوست:«والنعم دار ما لم یرض بها دار». (۱۹)

«الدنیا دار مجاز لا دار قرار، فخلوا من ممرکم لمقرکم » (۲۰) (دنیا خانه بین راه است نه خانه اصلی و قرارگاه دائمی). پس از نظر اسلام، دنیا مقدمه و مزرعه آخرت است و باید از آن برای تحصیل آخرت استفاده کرد و اگر کسی ارتباطش با دنیا در این حد باشد در اصطلاح شرع به او اهل دنیا نمی گویند و او اهل آخرت است و این نوع دنیا و دنیاداری عین آخرت بوده و نه تنها مذموم نیست، بلکه پسندیده و ممدوح می باشد. علی علیه السلام در نهج البلاغه در خطبه ۳۲ مردم زمان خود را ابتداء به دو گروه تقسیم می کند: اهل دنیا و اهل آخرت. اهل دنیا به نوبه خود به چهار گروه تقسیم شده اند:
۱) «منهم من لا یمنعه الفساد فی الارض الا مهانة نفسه و کلالة حده و نضیض وفره ».(گروهی از مردم آرام و گوسفندصفت می باشند و هیچ گونه تباهکاری از آنها دیده نمشود واگر دست به فساد نمی زنند به خاطر این است که روحشان ناتوان و شمشیرشان کند، و امکانات مالی در اختیار آنها نیست اینها به اصطلاح آرزوی تباهکاری را دارند ولی قدرتش را ندارند).
۲) «و منهم المصلت لسیفه و المعلن بشره و المجلب بخیله و رجله قد اشرط نفسه و اوبق لحطام ینتهزه او مقنب یقوده او منبر یفرعه و لبئس المتجر ان تری الدنیا لنفسک ثمنا و مما لک عندالله عوضا» (گروه دیگر آنانند که شمشیر کشیده اند و شر و فساد خویش را آشکارا اعلام می دارند لشگرهای خود را سواره و پیاده گردآورده و خویشتن راآماده کرده اند، دینشان را برای این تباه ساخته اند که ثروتی بیندوزند و یا فرماندهی جمعیتی را برای خود فراهم سازند و یا به منبری صعود کرده وبرای مردم خطبه بخوانند، چه بد تجارتی است که انسان دنیا را بهای خویشتن ببیند و به جای نعمتها و رضایت پروردگار در آخرت، زندگی این جهان را برگزیند).

۳) «و منهم من یطلب الدنیا بعمل الآخرة ولا یطلب الآخرة بعمل الدنیا قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانة و اتخذ ستر الله ذریعه الی المعصیة ». (گروه سوم کسانی هستند که (زیر نقاب) کارهای آخرتی دنیا را می طلبند و آخرت را به وسیله کارهای این جهان نمی طلبند، خود را کوچک و متواضع جلوه می دهند، گامها را کوتاه برمی دارند، دامن لباس خویش را جمع می نمایند، خویشتن را به زیور ایمان می آرایند (خود را به شعار مردان صالح آراسته اند) و پوشش خدائی را وسیله معصیت قرار داده اند).
4) «و منهم من ابعده عن طلب الملک ضؤولة نفسه و انقطاع سببه فقصرته الحال علی حاله، فتحلی باسم القناعة و تزین بلباس اهل الزهادة و لیس من ذلک فی مراح و لا مغدی ».
(گروه چهارم آنانند که پستی و بی وسیله ای آنان را از رسیدن به جاه و مقام باز داشته و دستشان از همه جا کوتاه شده و خود را به زیور قناعت آراسته اند و به لباس زاهدان زینت داده اند (اما حقیقت این است) که در هیچ زمان نه به هنگام شب و نه به هنگام روز در سلک زاهدان راستین نبوده اند). علی علیه السلام این چهار گروه را با وجود اختلافاتی که از نظر برخورداری و محرومیت واز نظر روش و طرز عمل واز لحاظ روحیه دارند، همه آنها را یک گروه می داند: اهل دنیا، زیرا همه آنها در یک خصیصه مشترکند: و آن این که همه آنها «اسیر» و «برده » مادیات این جهان هستند. در پایان خطبه به توصیف گروه مقابل (اهل آخرت) می پردازد و می فرماید: «و بقی رجال غض ابصارهم ذکر المرجع و اراق دموعهم خوف المحشر، فهم بین شرید ناد و خائف مقموع و ساکت مکعوم. .».
(دراین میان گروهی باقی مانده اند که : یاد قیامت چشمهایشان را فرو افکنده، و ترس بازپسین اشکشان را جاری ساخته، اینان (به خاطر سخنان حقی که می گویند) یا از جامعه رانده شده اند و در خاموشی و تنهائی فرو رفته اند و یا ترسان و مقهور مانده، و یا لب از گفتار فرو بسته اند و بعضی هم مخلصانه به کار دعوت به سوی خدا پرداخته اند و عده ای هم گریان و دردناکند، که تقیه آنان را از چشم مردم انداخته است و ناتوانی وجودشان را فرا گرفته (اینان به کسانی می مانند) که در دریای نمک غوطه ورند، دهانشان بسته، و قلبشان مجروح است (آنقدر) نصیحت کرده اند که خسته شده اند، از بس مغلوب شده اند ناتوان گشته اند واز بس کشته داده اند به کمی گرائیده اند). (۲۱) سپس امام علیه السلام در بی اعتنائی و زهد در دنیا خطاب به مردم می فرماید: «فلتکن الدنیا فی اعینکم اصغر من حثالة القرظ و قراضة الجلم و اتعظوا بمن کان قبلکم قبل ان یتعظ بکم من بعدکم و ارفضوها ذمیمة فانها قد رفضت من کان اشغف بها منکم ». (۲۲)
(دنیا در چشم شما باید کم ارزش تر از پوست درخت و اضافیهای مقراضهائی که با آن پشم حیوانات را می چینند بوده باشد. از پیشینیان پند بگیرید، پیش از آنکه آیندگان از شما پند بگیرند، این جهان پست و مذموم را رها کنید زیرا که افرادی را که از شما شیفته تر نسبت به آن بوده اند، رها ساخت!). منظور از این تعبیرات این است که دنیا نباید هدف باشد زیرا هدف قرار گرفتن دنیا مستلزم محرومیت از آخرت است ولی اگر آخرت هدف باشد لازمه اش محرومیت از دنیا نیست و می توان خیر دنیا و آخرت را جمع کرد چنانکه علی علیه السلام می فرماید: «الناس فی الدنیا عاملان: عامل عمل فی الدنیا للدنیا، قد شغلته دنیاه عن آخرته، یخشی علی من یخلفه الفقر و یامنه علی نفسه، فیفتی عمره فی منعمة غیره و عامل عمل فی الدنیا لما بعدها فجاءه الذی له من الدنیا بغیر عمل، فاحرز الحظین معا و ملک الدارین جمیعا فاصبح وجیها عندالله لا یسال الله حاجة فیمنعه ». (۲۳)
(مردم در دنیا از نظر عمل و هدف دوگونه اند: یکی تنها برای دنیا کار می کند سرگرمی به امور مادی و دنیوی او را از توجه به آخرت باز داشته است و نسبت به بازماندگان خود از فقر وحشت دارد ولی نگران روزهای سختی که خود در پیش دارد، نیست. لذا عمرش را در راه منافع دیگران فانی می سازد. و یکی دیگر، آخرت را هدف قرار می دهد و تمام کارهایش برای آن هدف است اما دنیا خود به خود و بدون آنکه کاری برای آن صورت گرفته باشد، به او می رسد، او هر دو بهره (بهره دنیا و بهره آخرت) را باهم می برد و دنیا و آخرت را باهم مالک می شود، چنین کسی صبح می کند درحالی که آبرومند نزد پروردگار است و هرچه از خداوند بخواهد به او عطا می کند).

پس جمع میان دنیا و آخرت از نظر اسلام ممکن است و آنچه ناممکن است، جمع میان آن دو از نظر ایده آل بودن و هدف اعلی قرار گرفتن است.
پی نوشتها:
۱) غرر و درر آمدی، ج ۱، ص ۲۱۵ - شماره ۸۶۱.
۲) غرر و درر آمدی، ج ۱، ص ۱۵۹ - شماره ۶۰۶.
۳) مدرک قبل.
۴) سوره حشر، آیه ۹.
۵) تفسیر مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۶۰.
۶) نهج البلاغه، خطبه ۳..
۷) نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.
۸) نهج البلاغه، نامه شماره ۴۵..
۹) نهج البلاغه، نامه شماره ۴۵.
۱۰) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۱۳۳..
۱۱) نهج البلاغه، نامه شماره ۴۵..
۱۲) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۷۷..
۱۳) مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۶۹.
۱۴) نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۸۰.
۱۵) سفینة البحار، ماده طمع.
۱۶) سفینة البحار، ج ۱، ص ۲۴۴، حرص.
۱۷) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۱۳۱..
۱۸) نهج البلاغه، خطبه ۲۸.
۱۹) نهج البلاغه، خطبه ۲۲۱..
۲۰) مدرک قبل.
۲۱) نهج البلاغه، خطبه ۳۲..
۲۲) نهج البلاغه، خطبه ۳۲..
۲۳) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۲۶۹..  
   


منبع : پایگاه آفتاب
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه