قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مومن از لذت بردن در دنیا خجالت مى‏کشد

شخصى بود که سر سفره غذا، وقتى غذاى گرم پیش او مى گذاشتند، بدون این که کسى ببیند، یک نصف استکان آب سرد، در حدّى که غذا را از مزه بیندازد، داخل غذا مى ریخت. ظاهرا یکى از افرادمان از او سوال کرد که چه کار مى کنى؟ خیلى مختصر جواب داد : محاسنم را نمى بینى که سفید شده است؟ گفت : چرا. گفت از خدا خجالت مى کشم از دنیا لذت ببرم.همین، از خدا خجالت مى کشم، آن وقت انسان شکم پرست هایى را مى بیند که با این که یخچال هایشان از همه چیز پر است، باز هم به خدا، پیغمبر، قرآن، دین، انسانیّت، فحش مى دهند. بدن کجا؟ روح کجا؟ لذت دنیا کجا؟ لذت آخرت کجا؟نمى دانم، خیلى چیزها هست که باید بدانیم، باید بشنویم، اما مجلس تمام شد و عمر به آخر رسید، ما هنوز اندر پى وصف تو مانده ایم، مگر مى توان با سى یا چهل شب حرف تو را زد. تو مطلق هستى، بى نهایت هستى، یک زبانى به پهناى همه عالم مى خواهد که حرف تو را بزند، خیلى چیزها را مى خواهم برایتان بگویم، خیلى چیزها را گاهى شب ها مى گذارم و مى گویم بماند براى شبى دیگر، براى وقتى دیگر. گاهى به نظرم مى آید که اصلاً نگویم، سکوت کنم، ظرفیت هاى ما مختلف است، همه یک جور برداشت نداریم، همه یک جور نمى گیریم، گاهى حرف ها ممکن است باعث ایراد شود.امام صادق علیه السلام مى فرمود : خیلى با دقت حرف بزنید، گاهى حرف هاى ما را هم نزنید، چون مردم تحمّلش را ندارند، گاهى بیش از گفتن بعضى از مسائل کلاس لازم است.ما زیارت جامعه کبیره را مى خوانیم بخوانیم، امام هادى صاف گفته، ما هم صاف باید مى رفتیم و مى خواندیم، اما امام با آن همه عظمتش ترسیده که به ما بگوید برو جامعه را بخوان. اول گفته صد بار «اللّه اکبر» بگو تا عظمت خدا در تو تجلّى کند تا اگر زیارت را خواندى، باورت شود، اگر از کم ظرفیتى ما نمى ترسیدند که صد بار تکبیر نمى خواست، همین جورى امام مى گفت که برو بخوان، اما صد مرتبه «اللّه اکبر» بگو تا خدا در تو تجلّى کند تا خدا را که فهمیدى، آن وقت بفهمى که این على و فاطمه و حسن و حسین، آفریده این خداى بزرگ تر از هر چیزى است. گاهى هم ممکن است مطلبى گفته شود که عین قرآن است، اما ذهن مستمع نتواند بگیرد، ممکن است تحمّل هم نکند و تهمت هم بزند، حالا یک رشته اش را بگوییم عیبى ندارد، روى همین خط مى خواهیم بگوییم :
اگر لذتِ ترک لذت بدانى  دگر شهوت نفس لذت نخوانى17
نه این که بگویند نخورید، نپوشید و کار نکنید. آن که حرام است، خوردن واجب است، پوشیدن واجب است، کار کردن واجب است. پیغمبر دست کارگر را بوسید، آدم کار مى کند، اما امیرالمومنین علیه السلام مى فرماید : «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهُ»18 ؛ کار و خانه و دار و درخت دنیا و اینها هیچ باعث نشاط او نمى شود، چون دیگر مال این جا نیست، مال جاى دیگرى است. این جا دائم احساس غربت مى کند، مى خواهند او را ببرند، این طرف و آن طرف مى رود، در خودش نیست، این جا نیست، جاى دیگرى است، طور دیگرى است، و بالاترین خطّى که مى تواند به ما کمک بدهد و ما را در خطّ اتصال بیندازد، اول نماز نیست، روزه نیست، حجّ و جهاد نیست، اولین عاملى که مى تواند ما را یک پارچه از نظر روانى تبدیل به روابط الهى کند، فقط و فقط ترک گناه است، تا گناه نرود، رابطه ها تبدیل نمى شود، تا میل به گناه هست و نفس حالت امّاره دارد، «مَا رَحِمَ رَبَّى» نمى تواند جلو بیاید، این «رَحِمَ رَبَّى» مى خواهد جلو بیاید، اما باید جایش را باز کنیم، جایش هم با ترک گناه باز مى شود، خوب هم باز مى شود.

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه