انسان در همان جا هم خوش است، اما اگر همه بهشت را به امیرالمومنین بدهند، باز حالت انتظار دارد. ما هشت بهشت بیشتر نداریم. در دنیا هم در قرآن گفته بودیم همه را هم به تو دادیم، دیگر منتظر چه هستى؟ آن جا دادش درمى آید که من منتظر خودت هستم. در دنیا هم همین است، چون اینها در دنیا هم همین طور بوده اند، در دنیا لذّتشان دیگر اتصال به لباس و خوراک و سفره و خوابیدن و زیر سایه نشستن نبود، آن جا هم لذتشان به درخت و سیب و گلابى و چشمه و نهر آب زیر پا نیست. قرآن هم مى گوید :«وَرِضْوَ نٌ مَّنَ اللّه ِ اَکْبَرُ»4 ؛و هم چنین خشنودى و رضایتى از سوى خدا [ که از همه آن نعمت ها ]بزرگ تر است .
تا ببینى که ما این جا از چه چیزى لذت مى بردیم که در کنار آن لذت هاى حسى رابطه عبادتى هم با خدا داشته ایم. آخرش معلوم مى شود که این رابطه هم به دلیل ترس از عذاب بوده، براى او نماز مى خواندیم، روزه مى گرفتیم، جهاد مى رفتیم به شوق رسیدن به بهشت. روز قیامت مى گویند که تو را جهنّم نمى بریم، چون ما را عبادت کردى، تو را جهنّم نمى بریم، آخرش هم عبادت به جسم برگشت و کارى به عمق وجود نداشته، مى ترسیدم مرا به جهنّم ببرند، آتش هم مرا مى سوزاند، دردم مى آید اما خوشم مى آید مرا به بهشت ببرند سیب و گلابى بخورم، لذّت مى برم. تمام نمازها و روزه ها را در قیامت محاسبه مى کنند. همه را به بدن برمى گردانند، مى گویند : تو را نمى سوزانیم، این جا تا خدا هست، آبى و درختى هست، بفرمایید :«جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ»5 ؛بهشت هایى است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جارى است .
این قدر رابطه بدن با لذایذ و محسوسات قوى است و کندن این بدن از این لذایذ کار زیادى دارد. گاهى رابطه هم قطع نمى شود و روز قیامت هم همین رابطه به صورت درختان بهشت و نهرهاى آب تجلّى مى کند. مى گویند : بفرمایید، اما واقعا عده اى در تاریخ بودند که مى گفتند نه دنیا، نه عقبى، فقط مولا، همین، اینها دیگر در اوج لذت خواهى مثبت قرار داشتند، واقعا تن را رها کرده بودند تا پیراهن نخواهند، نه این که پیراهن نمى پوشیدند، نه، تمام روابط حسى تحت الشعاع روابط معنوى بود.