قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حيوانات و هدايت

بررسى وضع حيات اسرارآميز حيوانات جوى ، دريايى ، زمينى ، ذره بينى ، ميكروسكوپى و حيوانات عظيم الجثه مانند فيل در خشكى و نهنگ در دريا ، در عهده كسى نيست . اگر تمام انسان ها عمر خود را صرف تحقيق در حيات حيوانات كنند به گوشه اى از حيات حيرت انگيز آنان نخواهند رسيد .
بررسى وجود يك حيوان از نطفه تا پايان حيات طبيعى ، عمرى دراز و دستگاه هاى علمى سنگين و حوصله اى به وسعت عالم لازم است . قرآن مجيد ، خلقت حيوانات و به خصوص سير حيات آنان و اسرار وجودى آفرينش اين موجودات پرفائده را از آيات و نشانه هاى بارز الهى قرار داده و از مردم دعوت مى كند در آفرينش حيوانات و منافع وجودى آنان براى شناخت حق انديشه نمايند . قرآن مجيد تمام حيوانات عالم را مسخر هدايت مى داند و مى گويد : راهى را كه حيوانات طى مى كنند ، به هدايت خداست . مَا مِن دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّى عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ  . هيچ جنبنده اى نيست مگر اين كه او مهارش را به دست [ قدرت و فرمانروايى خود ]گرفته است ، مسلماً پروردگارم بر راهى راست است . اگر مسئله هدايت در حيوانات نبود ، مى دانيد چه هرج و مرجى در هوا و دريا و در خشكى پديد مى آمد ؟ اين هدايت خداست كه نمى گذارد در عالم حيوانات كم ترين بى نظمى رخ بدهد و حيوانى باعث افساد در عالم حيات شود . قرآن مجيد به طور صريح مسئله وحى را كه عبارت از ارائه هدايت است نسبت به حيوانات مطرح مى كند و مى فرمايد : وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِى مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِى مِن كُلِّ الثَّـمَرَاتِ فَاسْلُكِى سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ  .
 و پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد كه : از كوه ها و درختان و آنچه [ از دار بست هايى ] كه [ مردم ] بر مى افرازند ، براى خود خانه هايى برگير . * آن گاه از همه محصولات و ميوه ها بخور ، پس در راه هاى پروردگارت كه براى تو هموار شده [ به سوى كندو ] برو ؛ از شكم آنها [ شهدى ] نوشيدنى با رنگ هاى گوناگون بيرون مى آيد كه در آن درمانى براى مردم است . قطعاً در اين [ حقيقت ] نشانه اى [ بر قدرت ، لطف و رحمت خدا ] ست براى مردمى كه مى انديشند .
أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ  .
آيا با تأمل به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده ؟
سنگين ترين بار را بر شتر بار مى كنند و او به راحتى به خاطر اين كه ساختمان وجودش از نظر فيزيكى هماهنگ با قواعد جراثقلى آفريده شده از جاى برمى خيزد. وضع ساختمان پايش به نحوى است كه در سخت ترين جاده ها و به روى سنگلاخ ها و خارها به راحت ترين وجه راه پيمايى مى كند . در بيابان هاى خشك و بى آب و علف و سوزنده در حالى كه اثرى از جاده در آن بيابان نيست به سوى مقصد حركت مى كند و بدون اين كه منحرف شود و گيج و سرگردان گردد به مقصد مى رسد ؛ آيا اين به مقصد رسيدن جز هدايت حضرت الهى چيز ديگر هست ؟ به اندازه يك هفته ذخيره آب با خود بر مى دارد و آن آب را به تدريج در مسير راه مصرف مى كند . شير و پشم و گوشت و استخوان او براى صاحبانش انواع منافع و حكمت ها را در بر دارد و روى هم رفته اين حيوان كه با اين جثه بزرگش رام انسان است ، يكى از پرمنفعت ترين جانوران روى زمين براى اهل زمين است !! داستان شگفت انگيز زندگى حيوانات ، چيزى نيست كه بتوان در اين صفحات منعكس كرد ، مسئله اين نوشتار مسئله معارف الهى است ، شرح اوضاع طبيعت نيست . تاكنون در شرق و غرب از قديمى ترين زمان با زحمات طاقت فرساى دانشمندان ، درباره زندگى اعجاب انگيز انواع حيواناتى كه تاكنون بشر شناخته كتاب ها نوشته شده ، آمار اين كتب گرانبها از هزاران هزار متجاوز است ، مطالعه اين كتاب ها انسان را به اين حقيقت آشنا مى سازد كه كوچك ترين و كم ترين حركت حيوانات در سايه هدايت الهى است و جز اين حقيقت چيزى را نمى توان باور كرد . حيوانات عالم ، چه بحرى چه برّى و چه جوّى ، در محدوده زندگى خويش به منافع و مضارى كه در راه حيات آنان است به تمام معنى آگاهند و بر اساس همان آگاهى به حيات خود ادامه مى دهند . در اين قسمت لازم است به چند نمونه از آشنايى و هدايت حيوانات نسبت به حيات خويش اشاره شود ، تا بدانيد كه تمام حركات اين موجودات چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد متصل به هدايت است . يكى از دانشمندان مى نويسد : موش نر و ماده و عقرب نر و ماده اى را گرفتم و هريك را در جايى دور از يك ديگر قرار دادم . پس از مدتى هر دو جفت گيرى كردند و مولود هريك پا به عرصه وجود گذاشت بلافاصله نر و ماده موش و عقرب را از آن محل بردم . بچه هر دو در آن محل ، جداى از يك ديگر رشد كردند ، در حالى كه جايى و چيزى جز همان جايى كه رشد كرده بودند ، نديدند . سپس شيشه اى تهيه كردم و بچه موش را در آن انداختم و شيشه را با پارچه اى پوشاندم ، تا جايى را نبيند ، آن گاه بچه عقرب را گرفته و در آن شيشه كردم ، سپس به تماشاى اوضاع درون شيشه نشستم ، در چند لحظه بسيار كوتاه موش كه چيزى در عالم نديده بود و اولين بار بود كه چشمش به موجود ديگرى افتاد به عقرب خيره شد و قبل از اين كه عقرب به خود بجنبد ، ناگهان موش با عجله و سرعت به سوى او دويد و دندان تيزش بند آخر دم عقرب را چيد و سپس به كنارى نشست !! اين مسئله چيست ؟ چرا موش ، عقرب را نبلعيد ؟ چرا او را از وسط نصف نكرد ؟ چرا دم عقرب را از بيخ دم دندان نگرفت ؟ چرا سر عقرب را جدا نكرد ؟ آيا جز هدايت حضرت حق چيز ديگرى در اين داستان حكم فرماست ؟ مگر هوش حيوانات چقدر است و تازه اين هوش را از كجا آورده اند ؟!
جا دارد كه در برابر پيشگاه باعظمت حضرت دوست با كمال تواضع و خشوع سر عبادت به خاك ذلت نهاده و عرضه بداريم :
 *
دعوى عشق جانان در هر دهان نگنجد
 نور كمال حسنش در هر نظر نيايد
عكسى ز تاب نورش آفاق بر ندارد
 سيمرغ قاف عشقش از بيضه چون برآيد
شكرانه چون گذارم كامروز يار با من
گويند راز وصلش پنهان چرا ندارى
گفتى ز وصل رويش با ما بده نشانى
اين خود محال باشد كاندر نشان نگنجد
*
وصف جمال رويش در هر زبان نگنجد
شرح صفات ذاتش در هر بيان نگنجد
فيضى زفضل جودش در بحر و كان نگنجد
مرغى است كآشيانش در جسم و جان نگنجد
زان سان شده كه مويى اندر ميان نگنجد
پنهان چه گونه دارم كاندر نهان نگنجد
اين خود محال باشد كاندر نشان نگنجد
بدن برخى از حيوانات داراى قوه برق است ، آن هم در حدى كه اگر به دشمن بزند او را خشك مى كند ، ولى اين حيوانات در تمام برخوردها از اين قوه استفاده نمى كنند ، تنها وقتى به دشمن خود برخورد مى كنند ، آن هم وقتى كه حس كنند كه دشمن قصد سويى دارد ، به مقدار لازم از بدن خويش برق بيرون مى دهند و از چند قدمى با فرستادن الكتريسته به سوى دشمن ، كار دشمن را ساخته و او را از پاى در مى آورند .
اينان چرا همه را دشمن خود نمى دانند ؟ دشمن را از كجا مى شناسند ؟ از قصد دشمن چه گونه خبر مى شوند ؟ به چه صورت به اندازه اى كه دشمن نابود شود برق از بدن خود بيرون مى فرستند ؟ مولد و كارخانه اين برق در كجاى بدن آن هاست ؟ بدن آن ها كه همانند ساير حيوانات ، گوشت و پوست و خون و استخوان و رگ و پى است ! شما از وضع اين نوع حيوانات جز كارگردانى عالمى مدبر ، حكيمى آگاه ، قادرى توانا ، چيز ديگرى مى فهميد ؟ آيا اسم اين برنامه و حركت را جز هدايت الهى چيز ديگرى مى گذاريد ؟!! بعضى از حيوانات كه در دريا زندگى مى كنند ، در مقابله با دشمن از خود رنگ پخش مى كنند ، در حالت عادى در آب مى گردند ، همين كه از دور ، چشمشان به دشمن مى افتد و حس مى كنند كه دشمن به سوى آن ها هدف گيرى كرده در اطراف خود رنگ سياه پخش مى كنند و خويش را در لابه لاى رنگ از دسترس دشمن دور نگاه داشته و از منطقه دور مى شوند ! اينان از كجا دشمن را مى شناسند ؟ در حالى كه در اطراف آنان هزاران هزار جانور زندگى مى كنند و براى هيچ يك رنگ پخش نمى كنند . كارخانه رنگ سازى در كجاى بدن آن هاست ؟ اين همه معلومات را از كجا آموخته اند ؟ آيا مسئله اى جز هدايت الهى در اين نوع از حيوانات و ماهيان دريا چيز ديگرى هست ؟! برخى از ماهيان دريا كه در اعماق آب در آن جايى كه نور خورشيد نمى رسد زندگى مى كنند ، اينان براى يافتن طعمه از پس گردن خود توليد روشنايى مى كنند ، به اين معنى كه وقتى نيازمند به غذا مى شوند ، به اندازه كمى گردن خود را پايين مى اندازند ، اطراف آنان از نورى كه از پس گردنشان مى درخشد روشن مى شود ؛ در سايه اين روشنايى شروع به صيد مى كنند ، چون دشمن را ببينند ، سر خود را به سرعت بالا برده و اطراف خود را تاريك كرده و در تاريكى فرار مى كنند . كارخانه مولد نور در كجاى بدن آن هاست ؟ از كجا به اين نور پى برده اند و از كجا فهميده اند كه وقتى سر خود را به طرف بالا ببرند ، اتصالى حاصل شده و نور مى درخشد ؟ و از كجا دانسته اند كه با بالا بردن سر ، اتصال قطع مى شود و چراغ خاموش مى گردد ؟ دوست و دشمن را از كجا به اين خوبى تشخيص مى دهند ؟ آيا جز هدايت الهى منبع ديگرى براى فهم اين همه مسائل براى آن ها هست ؟!
يكى از كوهنوردان مى گويد : در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود ، راهپيمايى مى كردم . زمستان بسيار سردى بود ، برف سنگينى زمين را پوشانده بود ، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم ، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود . گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند ؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود ، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند ، سطح محل را يخ زده يافتند ، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند . ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد ، پس از چند ثانيه به كنارى رفت ، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست ، سومى به جاى او قرار گرفت ، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند ؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد ، همه خود را سيراب كردند و رفتند ؛ راستى اين عمل اعجاب انگيز چيست ؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود ، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد ؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت ؟! در كتابى كه درباره اسرار حيات حيوانات برّى و بحرى و جوّى نگاشته شده بود خواندم : يكى از كشاورزان مى گفت : يك روز صبح زود در منزلم كه در نزديكى مزارع قريه بود نشسته بودم ، صداى گربه اى توجه مرا جلب كرد ، در خانه را باز كردم و ديدم گربه پشت در خانه من در حال فرياد كردن است ، به تصور اين كه گرسنه است براى او غذا آوردم ، ولى نخورد ؛ گوشت و شير آوردم ، لب نزد ؛ دنبال او حركت كردم ، آرام شد ؛ او را تعقيب كردم و به كلبه اى گلى در وسط مزرعه كه پر از كاه بود رسيدم .

گربه وارد كلبه شد و من هم دنبال او رفتم ؛ ناگهان چشمم به چند بچه گربه افتاد كه هنوز چشم باز نكرده بودند ، اطراف مادر را گرفتند و در آغوش او رفتند ، چيزى از اين مسئله دستگيرم نشد . به خانه برگشتم تا فردا صبح شد ، به ياد داستان ديروز افتادم ، به خود گفتم : به كلبه سرى بزنم و احوال مادر و بچه هاى او را بگيرم ، شايد احتياجى به غذا داشته باشند ، مقدارى غذا با خود بردم ؛ وقتى به كلبه رسيدم ، ديدم بچه ها به سينه مادر چسبيده اند و سينه خشك مادر را مى مكند در حالى كه مادر آن ها مرده ، بلافاصله سرپرستى بچه ها را به عهده گرفتم و عهد كردم آنان را بزرگ كنم . گربه مادر يك روز قبل از مرگ ، چگونه از كجا از تمام شدن عمرش خبردار شد ؟ و چگونه براى ادامه حيات فرزندانش به اين فكر افتاد كه به دنبال سرپرستى گشته و بچه هاى خود را به او بسپارد و سپس راه خانه كشاورز را از كجا پيدا كرد و چگونه او را به كلبه آورد ؟ اين عمليات حيرت انگيز واقعا جوشش وجودى خود حيوان است ؟ اين را مى توان باور كرد ؟ اين برنامه هاى اعجاب آور ـ به فرموده قرآن مجيد ـ جز هدايت حضرت حق چيز ديگرى هست ؟!


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه