فضایل اخلاقی وکمالات معنوی امام حسن عسگری(ع) موجب شده بود که نه تنها شیعیان و پیروان آن حضرت، بلکه عامه مسلمانان و حتی دشمنان نیز بر عظمت و بزرگواری آنحضرت اعتراف نمایند که نمونه ای از گفتار دشمنان آن حضرت سخن احمدبن عبیدالله بود که بیان گردید. امام حسن عسکری(ع) همچون پدران بزرگوارش عابدترین فرد زمان بود و بیش از همه به اطاعت خداوند می پرداخت. محمد شاکری می گوید : امام به سجده می رفت ومن می خوابیدم و بیدار می شدم و او همچنان در سجده بود.
هرگاه امام زندانی می شد ‚عبادت حضرت زندانبانان را تحت تاثیر قرار میداد ‚ به گونه ای که عبادت و رفتار او با زندانبانان موجب شرمندگی آنها می شد که نمونه اش را در جدش امام کاظم نیز دیدیم. صالح بن وصف که از ماموران عباسی بود و مسوولیت نگهبانی از امام را بر عهده داشت ‚ از سوی برخی از عباسیان تحریک می شدکه بر امام سخت گیری کند ‚ او در پاسخ آنان گفت : دو مرد را که از بدترین افراد من بودند ‚ بر او مآمور کردم ‚ اما آن دو در عبادت و نماز خواندن به درجات بالایی رسیده اند. شیخ مفید از محمد بن اسماعیل علوی نقل می کند : امام عسگری نزد علی بن او تامش زندانی گردید. این شخص برخاندان ابیطالب بسیار سختگیر بود. با اینکه به او توصیه شده بود که نسبت به امام سختگیری کند ‚در حالی از امام جدا شدکه بیش از دیگران بینش و آگاهی یافته بود و گفتارش درباره امام نیکو بود. درعلم و دانش نیز مورخان حضرت راداناترین فرد زمان خود معرفی کرده اند و بر این نکته اتفاق نظر دارند که آن حضرت نه تنها در احکام دین متخصص بود ‚ بلکه درتمام علوم و در عرصه های مختلف دانش یگانه عصر خود به شمار می رفت.
«بختیشوع» پزشک مسیحی، به شاگرد خود «بطرین» درباره حضرت چنین می گوید : «بدان که او داناترین فرد روزگار ماست که بر روی زمین زندگی می کند». ابن صباغ مالکی در خصوص علم امام حسن چنین می گوید : او برمرکب دانش نشسته ‚غوامض و مشکلاتی را یکایک می گشاید و در این کار رقیبی نمی شناسد وکسی را یاری کشاکش با او نیست. بانظر صائب خود حقایق را آشکار و با اندیشه نیرومند و دشوار یاب خود ‚ دقایق فکر را عیان می سازد. در نهان بااو رازهای پشت پرده سخن می گویند وبه عالم غیب متصل است ‚ نیک نفس اصیل و والا گهر است و سپس می افزاید : امام حسن عسگری یکتا و یگانه عصر خود بود و کسی را یارای برابری با او نبود.آقای اهل عصر و سرور دهربود. این سخنان شایستهترین شخص را به زیباترین وجه میستاید.
در مورد بخشش حضرت عسگری (ع) روایات زیادی نقل شده است.از جمله محمد بن علی بن ابراهیم می گوید : ما تهیدست شده بودیم و روزگار بر ما سخت شده بود. پدرم گفت خوب است نزد این مرد ( امام حسن عسگری ع ) که وصف بخشش و سخاوت او را شنیده ام برویم. به اوگفتیم :او را می شناسی ؟ گفت : نه ‚ او را نمی شناسم و تاکنون ندیده ام مابه سوی خانه امام راه افتادیم ‚ در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که ایشان به من پانصد درهم عطا کند ‚ دویست درهم برای پوشاک ‚ دویست درهم بر ای خوراک و یکصد درهم برای مخارج دیگر. من هم با خود گفتم : ای کاش ‚ به من نیز سیصد دره ببخشد ‚ با صد درهم مرکبی بخرم و به منطقه جبل بروم ‚ صد درهم برای پوشاک و صد درهم خوراک. هنگامی که به خانه حضرت رسیدیم غلام حضرت بیرون آمدو گفت : علی بن ابراهیم و فرزندش محمد وارد شوند. وارد شدیم و برحضرت سلام کردیم. ایشان پس از پاسخ سلام به پدرم فرمودند : یا علی ‚ چرا تاکنون نزد ما نیامده ای ؟ پدرم عرض کرد : آقای من شرم داشتم با این حال شما راملاقات کنم اندکی درنگ کردیم و سپس خارج شدیم ‚ غلام حضرت به دنبال ما آمد وکیسه ای به پدرم داد و گفت این پانصد درهم است. دویست درهم برای خوراک و دویست درهم برای پوشاک و صد درهم برای مخارج دیگر وکیسه ای نیز به من داد وگفت این سیصد درهم است ‚ صد درهم برای خرید مرکب‚ صد درهم برای پوشاک و صد درهم برای خوراک.
کرامات آن حضرت(ع)
کرامات زیادی از امام حسن عسگری ( ع ) نقل کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم حضرت با گروهی از شیعیان در محخلی زندانی بودند فردی غیر عرب نیز با آنها در زندان بود. حضرت به او اشاره کردند و فرمودند: اگر این مرد نبود‚ شما را آگاه می کردم که چه هنگام رهایی خواهید یافت. این مرد مطالب شمارا به ماموران خلیفه می رساند. ابوهاشم میگوید : ما گرد آن مرد را گرفتیم وکاغذی راکه در آن همه ما را به بدی یاد کرده بود از لباسش بیرون آوردیم.
ابن شهر آشوب نقل می کند :
یعقوب بن اسحاق کندی ـفیلسوف معروف عرب در زمان خود ـ شروع به نوشتن کتابی در تناقضات قرآن ـ به زعم خویش ـ کرده بود وکسی را از نوشتن آن آگاه نکرده بود. روزی برخی از شاگردان اونزد امام حسن عسگری آمده بودند. امام فرمود : آیا در میان شما کسی نیست تا استادتان را از نوشتن مطالبی پیرامون قرآن باز دارد ؟ یکی از آنها گفت : ما شاگردان او هستیم ‚ چگونه می توانیم در این باره غیر آن به او اعتراض کینم ؟ امام فرمود : اگر چیزی بگویم : به او خواهی گفت ؟ آن مرد پاسخ داد آری. امام فرمود : نزد او برو و بعد از انس گرفتن با او به وی بگو : ایا احتمال می دهی که منظور گوینده قرآن از گفتارش معانی دیگری ‚ غیر از آنچه تو پنداشته ای باشد ؟ وی ( اسحاق ) خواهد گفت آری ‚ زیرا او اهل فهم است سپس به او بگو : از کجا مطمئن شده ای که مراد قرآن همان است که تو می گویی ؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد او بکار برده ای ؟ آن مرد نزد کندی رفت وپس از مدتی که با او معاشرت کرد ‚ همان سوال را از وی پرسید کندی در فکر فرو رفت و این امر را از نظر لغوی محتمل و از نظر عقلی ممکن یافت. شاگرد را سوگند داد که این سوال را از که آموخته ای ‚ این سخن از تو نیست. شاگرد گفت : ابو محمد (ع ) آن را به من گفته است. کندی گفت: اکنون نزد او می روم ‚ چنین امری جز از این خاندان نمی تواند بروز یابد. بعد آنچه در این باره نوشته بود سوزاند.
تاثیر استخوان انبیاء
ابن صباغ از ابوهاشم جعفری نقل می کند : درسامرا قحطی سختی پیش آمده بودمعتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء ( طلب باران ) بروند 0 مردم سه روز پی در پی برا ی نماز به مصلی رفتند ودست به دعا برداشتند ‚ ولی باران نیامد. روز چهارم جاثلیق ‚ پیشوای اسقفان مسیحی ‚ همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفتند. یکی از راهبان هر وقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد نیز جاثلیق همراه راهبان به صحرا رفتند و دعا کردند ‚ آنقدر باران آمد که دیگر مردم تقاضای باران نداشتند. این کار موجب شگفتی و نیز شک و تردید عده ای از مردم شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد ‚ به دنبال امام عسگری فرستاد ‚ آن بزرگوار را از زندان آوردند. خلیفه به امام گفت : امت جدت را دریاب که گمراه شدند. امام فرمود از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا به صحرا بروند. خلیفه گفت : مردم باران نمی خواهند چون به قدر کافی باران آمده است. امام فرمود : برای آنکه انشاء الله تعالی شک و شبه را برطرف سازم.
خلیفه دستور داد و پیشوای استقفان همراه راهبان به صحرا رفتند. امام حسن نیز در میان جمعیتی انبوه از مردم به صحرا رفتند. مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند ‚ ابری پدیدار شد و باران شروع به باریدن کرد. امام فرمود دست راهبی معین را بگیرند و آنچه درمیان انگشتان اوست بیرون آورند. دست راهب را گرفتند ‚ درمیان انگشتان اواستخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند. امام استخوان را گرفت ودر پارچه ای پیچید و به راهب فرمود اینک طلب باران کن. راهب دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید : این استخوان چیست ؟ امام فرمود : این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی پیامبران برداشته اند و استخوان پیامبری ظاهر نمی شود مگر آنکه باران می بارد. امام راتحسین کردند و استخوان را آزمودند ‚ دیدند همانطور است که امام فرمود.
ابوهاشم گوید : شخص از امام حسن عسگری پرسید : چرا زن بینوا در ارث یک سهم می برد و مرد دو سهم ؟ امام فرمود : چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نیست نیز پرداخت دیه قتل خطایی بر عهده مردان (عاقله ) است وبر زن چیزی نیست. ابوهاشم میگویدبه خاطرم رسید که قبلا شنیده بودم که ابن ابی الاوجاء از امام صادق (ع ) این سوال را پرسیده بود و همین جواب را شنیده بود. امام عسگری به من رو کرد و فرمود:آری این سوال ابن ابی الاوجاء است ‚ وقتی سوال یکی باشد پاسخ ما یکی است. برای امام بعدی همان پیش می آید که برای امام قبلی ‚ اول و آخر ما در علم و منزلت مساوی هستند.
نامه امام عسگری به یکی از علمای شیعه در قم از جمله مکاتبات امام عسگری با اصحاب خود نامه های است که آن بزرگوار به علی بن حسین بن بابویه قمی یکی از بزرگان فقهای شیعه مرقوم فرمودند : این نامه این چنین شروع شده است : بسم الله الرحمن الرحیم ‚الحمد الله رب العالمین والعاقبه للمتقین و الجنه للموحدین و النار للملحدین و لاعدوان الا علی الظالمین و لا اله الاالله احسن الخالقین والصلوه علی خیره خلقه محمد وعترته الطاهرین ...
به نام خداوند بخشنده مهربان ‚ ستایش خدای راکه پروردگار جهانیان است ‚ سرانجام نیکو برای پرهیزگاران و بهشت برای یکتا پرستان و دوزخ و آتش برای کافران خواهدبود و تجاوز جز بر ستمکاران نیست و خدایی جز الله که بهترین آفرینندگان است نمی باشدو درود و رحمت خدا بر بهترین آفرینندگانش ‚ محمد ( ص ) وخاندان پاک او باد.
سپس امام خطاب به ابن بابویه چنین مرقوم فرمودند : اما بعد اوصیک یا شیخی ومعتمدی و فقیهی ‚ابالحسن علی بن الحسین القمی ‚ وفقک الله لمرضاته...
بعداز حمد و ثنای الهی ‚ تو را ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه پیروان ‚ ابوالحسن علی بن حسین قمی ـ که خدایت بر آنچه رضای اوست موفق فرماید و از نسلت فرزندان شایسته برآرد ـ به پرهیزگاری در پیشگاه خدا و برپاداشتن نماز و پرداختن زکات سفارش می کنم. زیرا نماز کسیکه زکات نمی پردازد پذیرفته نمی شود. و به تو سفارش می کنم که از خطای دیگران درگذری ‚ و خشم خویش فروبری و به خویشاوند صله و رسیدگی نمایی ‚ با برادران مواسات کنی و در رفع نیازهای آنان در سختی و آسایش بکوشی و در برابر نادانی و بیخردی افراد بردبار باشی و در دین ژرف نگر و درکارها استوار و با قرآن آشناباش و اخلاق نیکو پیشه ساز و امر به معروف و نهی از منکر کن. از همه بدیها و زشتیها دوری کن و برتو بادکه نماز شب بخوانی ‚ که پیامبر به علی (ع) چنین سفارش فرمود : یا علی ! بر تو باد نماز شب خواندن ‚ بر تو بادنماز شب خواندن ‚ بر تو باد نماز شب خواندن (سه بار تکرار فرمود ) و کسی که نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست )) پس توصیه مرا به کار گیرو به شیعیان من نیز دستور بده آنچه به تو فرمان دادم عمل کنند. برتو باد که صبر و شکیبایی ورزی و منتظر فرج باشی که پیامبر ( ص) فرمود : (( برترین اعمال امت من انتظار فرج است ))شیعیان ما پیوسته اندوهگین خواهند بود تا فرزندم که پیامبر بشارت ظهور او را داده است قیام کند و زمین را پس از آنکه از ظلم و بیداد پر شده است سرشار از عدالت و قسط نماید. پس ای بزرگ مرد ‚ استقامت کن وشیعیان مرا به صبر فرمان ده که : (( زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد واگذارد و عاقبت و فرجام نیک از آن متقین خواهد بود. درود و رحمت و برکات خدا بر تو و جمیع شیعیان ما باد. خداوند ما را بس است که بهترین وکیل و مولی و یاور است.