قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حکایت مرد عرب

«انَّ اعرابیّا قالَ یا رسولَ اللّه ِ!» پیغمبر در مسجد بود، جمعیّت هم نشسته بودند، عربى وارد شد، ایستاد، چون کار داشت مى خواست زود برود، گفت: «مَن یَلى حِسابَ الخَلْقِ» ؛ قیامت حساب ما با چه کسى است؟ پرونده ما دست چه کسى است؟ پرونده ما پیش چه کسى است؟ چه کسى مى خواهد بررسى کند؟ نگاهى به قیافه این عرب کرد و فرمود : «اللّه ُ تبارَکَ وتَعالى» ؛ پرونده ها قیامت دست خودش است. عرض کرد : «هُوَ بِنَفْسِه» ؛ خودِ خدا، به کسى نمى دهد؟! فرمود : نه، «فَتَبَسَّمَ الاعرابىُّ»، عرب خندید و گفت: «فقالَ رَسولُ اللّه ِ : مِمَّ ضَحِکْتَ یا اعرابىُّ»؟ براى چه مى خندى؟ مگر حرف خنده دار شنیدى؟ «فَقالَ» عرب گفت: «انّ الکَریمَ اذا قَدَرَ عَفا» خنده ام گرفت از این که چون خدا کریم است، کریم وقت قدرتش گذشت مى کند: «واذا حاسَبَ سامَحَ» ؛پرونده را که به دستش بدهند، یک مقدار کمبودها و نقص ها را که مى بیند، مسامحه و چشم پوشى مى کند: «فَقالَ النَّبىُّ : صَدَقَ الاعرابىُّ» ؛ بله، اى یاران من این عرب راست مى گوید: «لا کریمَ اکرَمُ مِنَ اللّه ِ» ؛ کریمى کریم تر از خدا نیست: «هُوَ اکرَمُ الاکرِمینَ ثُمَّ قالَ: فَقَهَ الاعرابىُّ»22، فرمود: عرب خوب فهمید.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه