سرحلقه تمام عارفان عالَم امیر المومنین است، رئیس همه عاشقان امیر المومنین است، عالِم ترین عالِمان امیر المومنین است، ولى ایشان در مدت عمرشان 85 مرتبه یا مقدارى بیشتر به جبهه جنگ رفتند، در بازار بودند، کشاورزى داشتند، تجارت داشتند، رئیس جمهور شدند، امام بودند، تمام مقامات عالَم را داشتند، ولى براى یک بار هم نگذاشتند احساسى از آن مقام به ایشان دست بدهد. اگر از على سوال مى کردند که مقام براى شما چیست؟ قسم جلاله مى خورد واللّه ریاست براى من وهم و خیال است، عینیّت و حقیقت ندارد.در تمام مسائل اجتماعى هم امیرالمومنین وارد بود، در عین حال، جداى از ماسوى اللّه بود، مطلقا حقِّ حق بود: «عَلِىٌ مَعَ الحَقَّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِىٍّ یَدورُ حَیثُ ما دارَ»12. هیچ چیزى را هم غیر از خدا نمى دید، «ما رایتُ اللّه َ شَیْئا» هیچ چیزى را نمى بینم، «الاّ وَ رَاَیتَ اللّه َ قَبلَهُ ومَعَهُ وبَعدَهُ»13، اصلاً هیچ چیزى را نمى بینم. چون هیچ چیزى براى من جمال و جذبه ندارد، چیزى مرا قانع نمى کند، از چیزى لذت نمى برم، چیزى مرا سیر نمى کند، مورد تماشایى هم وجود ندارد که من سرگرم تماشاى او شوم، فقط خدا، یعنى از «لا اله» به کلّ گذشته بود و به «الاّ اللّه » رسیده بود، او رفیع الدرجات است.اگر انسان بخواهد از کسالت در عبادت سرخورده گى پیدا کند و از یک مقدار بیدارى خسته و از یک مقدار عبادت رنجیده شود و نتواند با خواهش ها، مشتهیات و هواهاى نفس مبارزه کند و اینها را پس زند که جزء «لا اله» است، چه موقع مى تواند به حضرت دوست برسد؟ در عین این که در دنیا بودم، در دنیا نبودم :
به تنم در جهان وز جان برونم
بدن در این جا حرکت دارد، اما روح ندارد، این جا جاى حرکت روح نیست. روح در فضاى ربوبیّت در حرکت بود، بدن این جا بود، اما خودشان این جا نبودند، بلکه با دوست و محبوب و معشوق بودند. مقام عصمت، یعنى چه؟ یعنى مقامى که نگذاشت عاشقان خدا در هیچ برنامه اى به اندازه یک ارزن آلوده به غیر خدا شوند.