قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نفخه عیسى علیه السلام به گِل

خداوند متعال در سوره آل عمران مى فرماید : عیسى یک انسان بود، مقدارى گِل جمع مى کرد، گِل روى زمین و حواریّون و مردم را صدا مى زد و مى گفت:

«فَاَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرَا بِاِذْنِ اللّه ِ»13.من از گِل براى شما چیزى به شکل پرنده مى سازم و در آن مى دَمم که به اراده و مشیّت خدا پرنده اى [ زنده و قادر به پرواز ]مى شود .

بیایید ببینید که من با دهانم به این گِل مى دمم، نفخه مى زنم، با نفخه دهانم این گِل پر درمى آورد، خون پیدا مى کند، سر پیدا مى کند، چشم پیدا مى کند، گوش پیدا مى کند: «فَیَکُونُ طَیْرَا»14 و در هوا پرواز مى کند و مى رود.در صریح سوره آل عمران مى گوید: من با دهانم نفخه به گل مى زنم، گل را زنده مى کنم. خدایا، امشب وقتش است، دمى به ما بزن، ما مُرده ها را از این قبر هواى نفس زنده کن، ما مُرده ها را از این قبر خودخواهى بیرون بیاور، ما مُرده ها را از این بدبختى ها و گرفتارى ها نجات بده، اى خدا، ما را ببخش که جسارت مى کنیم، تو که از عیسى کمتر نیستى، عیسى به یک خرده گل نفخه مى زد، گل زنده مى شد، خودت مگر نگفتى: « تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَهُ وَالرُّوحُ ...»15 این روحى که در قرآن گفتى، آیا همین نفخه ات است؟ از اول سحر که مى خواهى آن را بفرستى تا طلوع صبح به او بگو به عزّت و جلالت که به ما هم بِدَمَد، فقط دنبال خوبان و خاصّان نرود، این گدا گرسنه ها را هم گوشه هاى دنیا نگاه کن، این بدبخت ها را هم نگاه کن : «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَاِذَا هُم مَّنَ الاْءَجْدَاثِ اِلَى رَبَّهِمْ یَنسِلُونَ »16 که این نفخه را اگر به ما بِدَمى، مى بینى که از صبح فردا چنان به سرعت به طرف تو بدویم که گَرد هیچ سریعى به ما نرسد: «اِلَى رَبَّهِمْ یَنسِلُونَ »17. اى قرآن! تو چه کتاب با عظمتى هستى، اى قرآن! ما را ببخش. پارسال به جاى این که تو را در مغزمان و جانمان بگذاریم، دو ساعت روى سرمان گذاشتیم و برداشتیم و کنارت انداختیم تا الان، دوباره امشب با روى سیاه آمده ایم، با بار گناه، با یک شکل عجیب و غریب بدى که از ما خوشَت هم نمى آید ما آمده ایم، آن نفخه را به ما هم بِدَم. این هم یک نفخه. نفخه عقل، نفخه فکر، نفخه تکلیف، دم رحمانى، دم مهمانى، دم محبّت، دم محبوبیّت، دم عشق و این دم همه جا هست، چشم باید باز باشد و آغوش بگیرد :

فلک جز عشق محرابى ندارد
 جهان بى خاک عشق آبى ندارد
 
غلام عشق شو کاندیشه این است
 همه صاحبدلان را پیشه این است
 
جهان عشق است و دیگر زرق سازى
 همه بازى است الاّ عشق بازى18
 
آیا مى شود دمى به ما بِدَمید، دل ما را عوض کنید، از این محبّت هاى قلاّبى دربیاورى. آن جمال زیبایت را در تاریکى امشب به ما نشان بده که ما عاشق تو شویم، بیاییم، با تو حرف بزنیم، چون انبیا و ائمّه به ما گفته اند که دعا کنید، اما به ما گفته اند فرقى نمى کند که فارسى دعا کنید یا عربى، خدایا! ما از غصه تو اگر خودت را به ما نشان ندهى، به ما نرسانى، دقّ مى کنیم و مى میریم. ما در قبرهاى زیادى گرفتاریم، احتیاج به زنده شدن داریم. آخر به مرده نمى گویند که خودت زنده شو، مرده که خودش زنده نمى شود، تو باید بدمى که زنده شود: «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَاِذَا هُم مَّنَ الاْءَجْدَاثِ اِلَى رَبَّهِمْ یَنسِلُونَ »19.

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه