قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ماجرای حفر چاه زمزم

یکی از کارهای عبدالمطّلب این وبد که: چاه زمزم را حفّاری و نوسازی نمود که جریان آن از این قرار است :
[چاه زمزم که در کنار کعبه واقع شده از یادگارهای حضرت اسماعیل (ع) است ، که خداوند با آب آن ، اسماعیل را سیراب کرد ، و دودمان « جُرهُم » خود را سرپرست و صاحب آن چاه می دانستند ، جُرهمیان در زمان قُصَیِّ بن کلاب جد چهارم پیامبر (ص) بر اثر اختلاف با قریشیان ، از مکه کوچ کردند ، و اشیاء گرانبهائی را در میان چاه زمزم دفن کردند و آن چاه را با خاک پوشاندند].
قبیله « جُرهُم » هنگام کوچ از مکّه ، دو آهوی کعبه ( که از طلا بود ) و حجر الاسود را در آن چاه دفن نمودند .
عبدالطّلب در عالم خواب ( از طرف خدا ) مأمور شد که آن چاه را حفّاری و نوسازی کند ، و در همان حالم خواب ، مکان آن چاه را بین قرارگاه دو بت قریش به نام اَساف و نائِله در محلی بین سرگین و خون که در آنجا صدای کلاغی شنیده می شود ، به او نشان دادند  .
عبدالمطّلب با پسرش حارث که غیر از او پسر دیگری نداشت ، به همان محل که قربانگاه قریشیان بود و آنها شتر قربانی خود را کنار بتهایشان قربان می نمودند ، آمدند ، و دیدند که صدای کلاغ در آنجا بلند ، است ، همانجا را کندند ، وقتی که به دهانه چاه ، دست یافتند ، عبدالمطّلب تکبیر گفت ، قریشیان فهمیدند که عبد المطّلب به مقصود نائل شده است .
آنها نزد عبدالمطّلب آمده اعتراض کردند و گفتند : این چاه ، مال پدرمان اسماعیل (ع) است و ما در آن حق داریم ،  و ما در آن شریک گردان .
عبدالمطّلب جواب رد به آنها داد و گفت : این موضوع به من اختصاص دارد و شما حقی ندارید .
آنها گفتند : ما دست بردار نیستیم و در این مورد با تو ستیز می کنیم .
عبدالمطّلب گفت : بین من و خودتان ، داروی قرار دهید ، تا به قضاوت او تسلیم شویم .
قریشیان گفتند : ما زن کاهنه ای را که از بنی سعد است و در اطراف شام سکونت دارد ، داور قرار می دهیم .
عبدالمطّلب پیشنهادآنها پذیرفت .
دو کاروان تشکیل شد ، در یکی عبدالمطّلب همراه چند نفر ، و دیگری گروهی از طوائف قریش ، روانه شام شدند ، در مسیر راه بیابان بین حجاز و شام آب آشامیدنی عبدالمطّلب و همراهانش تمام شد ، آنچنان تشنه شدند که یقین کردند به هلاکت می رسند ، از کاروان قریش تقاضای آب کردند ، ولی آنها از دادن آب امتناع ورزیدند .
عبدالمطّلب با همراهان خود مشورت کرد و به آنها گفت : مظر شما چیست .
آنها گفتند : ما پیرو رأی شما هستیم ، آنچه دستور می دهی انجام می دهیم .
عبدالمطّلب گفت : نظر من این است که هر یک از شما برای خود قبری حفر کند تا هر کدام از ما مُردیم ، باقی ماندگان او ار دفن کند ، سرانجام باقی ماندن تباهی یک جنازه در زمین کمتر است از اینکه جنازه های همه این کاروان ف روی زمین بماند . همراهان ، پیشنهاد عبدالمط ّلب را پذیرفتند و هر کدام برای خود قبری را آماده ساختند و کنار آنها در انتظار مرگ نشستند . ولی طولی نکشید که عبدالمطّلب به همراهان گفت : چنین نشستن و واماندن و حرکت مکردن نشانه عجز و ناامیدی است ، برخیزید حرکت کنیم.
همراهان برخاستند و در برابر دید قریشیان عبور کردند ف همین که شتر عبدالمطّلب حرکت کرد ناگهان در زیر پای شتر آب خوشگواری جوشید ، عبدالمطّلب با دیدن آن ، تکبیر گفت : و همراهان همه تکبیر گفتند ، و از آب آشامیدند و مشکهای خود را از آن پر کردند .
کاروان قریش وقتی که چنین کرامت عجیب را از ناحیه عبدالمطلب دیدند ، به عبدالمطّلب گفتند : « سوگند به خدا ، خداوند ( با ایجاد این چشمه آب ) به نفع شما  بر زیانما قضاوت کرد ، و سوگند به خدا از این پس با شما در مورد چاه زمزم ، هرگز ستیز نمی کنیم ، آن خداوندی که در این بیابان سوزان به شما آب رسانید ، همان خدا سقایت آب زمزم را در اختیار شما گذاشت . به مکه برای سقایت آب زمزم باز گرد که حق با تو است » .
کاروان عبدالمطّلب و کاروان قریش از رسیدن به نزد زن کاهنه ، به مکه بازگشتند .
عبدالمطّلب به حفر و نوسازی چاه زمزم ادامه داد و در این حفر ، دو آهوی طلایی را که طایفه جُرهُم هنگام کوچ از مکه ، در آن چاه دفن کرده بودند ، یافت ، و چند شمشیر و زره را نیز پیدا کرد و بیرون آورد .
این بار قریشیان به عبدالمطّلب گفتند : ما در این اشیاء با تو شریک هستیم . عبدالمطّلب به آنها پیشنهاد کرد که از طریق قرعه ، مسأله را حل کنند ، آنها از چگونگی قرعه پرسیدند 
عبدالمطّلب گفت : در قرعه ، سه بخش را در نظر می گیریم : 1- نام کعبه 2- نام شما 3- نام من ، قرعه به نام هرکس اصابت کرد ، اشیاء مورد اصابت از آن او خواهد بود .
قریشیان گفتند : با ما به انصاف رفتار کردی و این پیشنهاد خوبی است ، آنگاه قرعه کشی کردند ، دو آهوی طلایی به نام کعبه اصابت کرد ، و شمشیرها و زره ها به نام عبدالمطّلب اصابت کرد ، ولی برای قریشیان چیزی اصابت نکرد .
عبدالمطّلب شمشیرها را فروخت و برای کعبه دری ساخت و آن دو آهوی طلائی را در درون کعبه گذاشت و این نخستین طائی بود که کعبه با آن زینت داده شد ، از آن پس مردم و زائِران کعبه متوجه زمزم شدند و از آن تبک می جستند و به آن علاقه خاصّی پیدا کردند ، و از سایر چاههای آب روی گرداندند.
از ویژگیهای عبدالمطّلب اینکه : نخستین کسی بود که موی خود را رنگ کرد ، زیرا نشانه های پیری زود رس به او رو اورده بود ، و هر گاه ماه رمضان فرا می رسید بر فراز کوه حِراء ، میرفت و در تمام ماه رمضان به مستمندان طعام می داد.
عبدالمطّلب در سن 120 سالگی از دنیا رفت .
او در زمان جاهلیت ، پنج موضوع را بین مردم سنت کرد و بعد خداوند همان پنج سنت را در قانون اسلام جاری ساخت :
1- زن پدر را بر پسرهای آن حرام کرد .
2- گنجی را بدست آورد ، یک پنجم آن را به عنوان خُمس خارج کرده و در راه خدا به مصرف رسانید .
3- وقتی که چاه زمزم را حفر و نوسازی کرد ، آن را مرکز سقایت و آبرسانی حاجیان قرار داد .
4- ودیه قتل را صد شتر قرار داد.
5- و طواف کعبه به عدد خاصّی ، تعیین نشده بود ، او هفت شَوط طواف را برای حاجیان سنَت قرار داد.
خداوند همه این پنج سنت را در اسلام امضاء کرد .
عبدالمطّلب بوسیله « اَزلام » ( که یکنوع قمار بازی رائج بود ) قماربازی نکرد ، و هرگز بتها را نپرستید ، و از گوشت حیواناتی که در برابر بتها قربان می شد نخورد و می گفت : اَنَا عَلی دینِ اِبراهیم: « من پیرو دین ابراهیم هستم » و بخواست خدا قسمتی دیگر از زندگی عبدالمطّلب و فرزندانش ، بعداً در ذکر سال وفات او خاطر نشان خواهد شد .


منبع : بر گرفته از کتاب سیرت پیامبر اعظم و مهربان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه