قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم
   الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .

وجود مبارک رسول خدا(ص) از حضرت مسیح روایت می کنند که آن مرد الهی به حواریونشان فرمودند: (تحببوا الی الله و تقربوا علیه) خود را محبوب خدا کنید و خود را به نقطه ی قرب الهی برسانید. کتاب خدا در نزدیک به ده مورد از محبوببین خدا سخن به میان آورده است. و در مواردی هم از مقربین سخن گفته است. خود حضرت مسیح چنان که در قرآن کریم مطرح است از مقربین هستند. به نظر می رسد مقرب به کسی می گویند که بین او و بین روردگار حجاب گناه وجود نداشته باشد. این معنا از فرمایشات حضرت صادق (ع) استفاده می شود. در ذیل آیات (و السابقون السابقون اولئک المقربون) می فرمایند: سابقون آن طایفه ای هستند که بین آن ها و بین پروردگار گناهی وجود ندارد. اما آیه ای که مسیح را از مقربین معرفی کرده این آیه ی شریفه است: (اذ قالت الملائکه یا مریم) اولا خود این خطاب نشان می دهد مریم هم جزء بنده های مقرب خدا بوده. در ابتدای همین آیه ملاحظه می کنید کار شخصیت و عظمت و معنویت این انسان والا به جایی رسید که گوش او برای شنیدن صدای فرشتگان خدا آماده شد. (اذ قالت الملائکه یا مریم) فرشتگان به مریم گفتند: (ان الله یبشرک) نگفتند ما، (انا نبشرک) نگفتند، ما فرشتگان به شما بشارت می دهیم. گفتند مستقیما خود پروردگار به شما بشارت می دهد: (ان الله یبشرک بکلمة منه) به یک موجودی از طرف خودش، (اسمه المسیح) که نام این موجود مسیح است. (عیسی بن مریم) فرزند خودت است. (وجیة فی الدنیا و الآخره) این فرزندی که خدا تو را به او بشارت می دهد، شخصیت دنیایی و آخرتی است. (و من المقربین) و از بندگان مقرب پروردگار است. بنا به معنای امام صادق یعنی بین او و بین خدا ابدا حجاب گناهی وجود ندارد. گناهان که در قرآن و روایات مطرح است در دو مرحله مطرح است. یکی گناهان باطنی است و یکی هم گناهان ظاهری است. گناهان باطنی تمامش از مقوله ی کیف است، کیفیت، حالت، گناهان ظاهری مربوط به اعضاء و جوارح است. کار است، فعل است، عمل است. گناهان باطن مانند بخل، حسد، کبر، ریا، نفاق، حرص، کینه، هر کدام از این ها. کارش چیست این حجاب؟ این که نگذارد فیوضات ربانیه به انسان برسد. یک نمونه اش را برایتان عرض کنم: در روایاتمان هست که دو برادر هر دو برای مشکلی که داشتند دعا کردند. شب هم دعا کردند. چون دعای شب، عبادت شب، گریه ی شب، حال شب یک قیمت دیگر دارد. اگر در آیات قرآن کریم هم دقت کرده باشید می بینید پروردگار عالم برای عبادت و گریه ی شب و حال شب، پرونده ی خاصی را باز کرده. روز را که می خواهد مطرح کند می گوید (جعلنا النهار معاشا) من روز را برای طلب روزی و کسب و کار شما قرار دادم. اگر می بینید وسط روز یعنی ظهر، هشت رکعت نماز مقرر کرده است، البته برای آن هایی که اهلش هستند، به خاطر این است که کشش های مادی آن ها را چپه نکند. یک قلابی، یک دستگیره ای، به تعبیر خودش در قرآن، حبلی، ریسمانی مثل نماز ظهر و عصر برای روز قرار داده که بنده اش از خدا نبرد. برای آن هایی که از نماز بهره می برند، از نماز کیف می کنند، آن هایی که از نماز برداشت می کنند، آن هایی که نمازشان (تنهی عن الفحشاء و المنکر) است، نه هر نمازی. اول صبح که می آید وارد معاش می شود، به تعبیر قرآن (جعلنا النهار معاشا) روز برای بدست آوردن ابزار زندگی است. آن کسی که اهل نماز است، نه همه، اول صبح که می آید، اصرار دارد بر این که تا اول ظهر از چهار چوب حلال پروردگار بیرون نرود، تا صدای اذان را بشنود. همان چهار، پنج ساعتی که در چهار چوب حلال است، باطنش کدورت دنیایی می گیرد. کشش دنیایی هم قوی است، زمینه ساز برای میل است، زمینه ساز برای خواستن است، مواظبت آدم نکند گرفتار حرص می شود، گرفتار طمع می شود. گرفتار حرص و طمع هم نشود گرفتار وسوسه می شود. همین ارتباط با دنیا مایه ی کدورت است. نماز ظهر و عصر را قرار داده که آدم به قول پیغمبر یک حمام حسابی برود، کدورت ها شسته شود، وصل به یک خزانه ی انرژی هم شود که (تنهی عن الفحشاء و المنکر) است که تا غروب او را نگه دارد که نلغزد. اینقدر خطر زیاد و نزدیک است. که اگر آن نماز به حقیقت خوانده نشود قطعا آدم در خطر می افتد. اگر به حقیقت خوانده شود به ریسمان حق وصل است، دست شیاطین نمی توانند او را بکشند و از خدا دورش کنند. ما نمی دانیم چقدر کار از دست نماز بر می آید. کار نماز فقط (تنهی عن الفحشاء و المنکر) نیست. این یک کارش است، اگر نماز، نماز باشد. نماز، نماز باشد یعنی چه، خب این همه ملت دارند نماز می خوانند، مگر این ها نماز نیست؟ دلم می خواهد یک حقیقتی برایتان مثل بزنم که ارتباطی به کار آخوندهای ما نداشته باشد، ولی از یک طرف می بینم گاهی وظیفه ی شرعی است که یک مسائلی در منبر بیان شود، ولی خدا را من شاهد می گیرم همین الان که دارم این مسئله را مطرح می کنم بدون لحاظ مرجعیت و حوزه ها و آخوندی دارم مطرح می کنم. یکی از فرایض، نه واجبات، آن چه خدا حکم رویش دارد فریضه است. آن چه پیغمبر و ائمه رویش حکم دارند واجب است. شما در آیات قرآن مجید دقت کنید، پروردگار احکام مستقیم مربوط به خودش را با لغت فریضه ذکر می کند. (فریضه من الله) اصلا باب ارث را که مطرح می کند، می گوید یک نفر می میرد، زن دارد، بچه دارد، پدر دارد، مادر دارد، چیزی که از او می ماند به این گونه تقسیم کنید. آخرش می گوید (فریضة من الله) حالیتان باشد که این تقسیم بندی فریضه ای از سوی خداست. یعنی بخواهید فریضه را پایمال کنید رو در بایستی با شما ندارم، باید بروید جهنم. اینقدر بار فریضه سنگین است. (فریضة من الله ) وقتی ابوبکر به حضرت زهرا در برابر درخواست فدک گفت: من، دختر پیغمبر با این دو گوشم از پدرت، پیغمبر شنیدم که پدرت گفت: (نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقه) ما انبیا از خودمان ارث نمی گذاریم، هر چیزی بعد از مرگ ما بماند مال ملت است ملت بخورند. حضرت زهرا چهار تا آیه ی قرآن خواند. یک آیه اش این بود: (و ورث سلیمان داوود) هر دو پیغمبر بودند دیگر، ابوبکر به حضرت زهرا پدرت گفته کل ما پیغمبران ارث نداریم. هر چیزی از ما بماند حلال ملت. آیه ی شریفه دو پیغمبر را اسم می برد، یکی پدر: داوود. سلیمان فرزند. (و ورث سلیمان داوود) یک آیه بود. دومین: زکریا به پروردگار گفت، اول سوره ی مریم است: (رب هب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من ال یعقوب) آیه ی دیگر: (یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین) بعد حضرت به ابوبکر گفت: یعنی تو پیغمبر را اینطور معرفی می کنی که فریضه ی الهی را پدر من پایمال کرده است؟ یعنی پدر من آیات قرآن را آورده به ملت گفته عمل کنید تا برویم بهشت، خودش آیات قرآن را پایمال کرده؟ معنی حرفت این است؟ فریضه یعنی بالاتر از واجب. حالا مثل بزنم به یک فریضه بدون لحاظ حوزه های علمی و مرجعیت و آخوندی، خدا را هم شاهد گرفتم که نمی خواهم لحاظ کنم ولی برای خودمان نمی گویم برای شما می گویم. از فرایض قطعیه ی خدا در صریح قرآن خمس است. نه کاری به روایت دارد، نه کاری به مرجع تقلید دارد، نه کاری به آخوند دارد. در آیه ی شریفه (واعلموا) بدانید، حالیتان باشد، دقیق باشید، آگاه باشید، (واعلموا ان ما غنمتم من شئ) از آن چه که در زندگیتان سود می برید، (فان لله خمسه و الرسول) یک پنجم سود سالانه تان، ملک تعلق خداست. شما اجازه ی تصرف در آن را ندارید. باید بگذارید کنار، قاطی نشود در زندگیتان. حالا برگردم به حرف اصلیم، حرف اصلیم با این مطلب شروع شد: عبادت شب، گریه ی شب، حال شب، در قرآن کریم پرونده ی ویژه دارد. یک قیمت دیگر دارد شب پیش خدا، بهایی که پروردگار به شب داده در قرآن، به روز نداده است. تنها بهایی که به روز داده این است (جعلنا النهار معاشا) روز را برای کسب و کار و بدست آوردن رزق و روزی و ابزار زندگی قرار دادم. پس هشت رکعت نماز ظهر و عصر روز را برای چه قرار داده؟ برای این که مغازه، داد و ستد، نفس مشتری ها، پول، صد در صد هم که حلال باشد کدورت می آورد. گرد و غبار می پاشد. روح را تا مرز وسوسه می کشد که حالا به همین سی هزار تومان حلال قناعت کنم یا یک کم پیچش را شل کنم سی تومان بشود سیصد هزار تومان. این وسوسه را نمی شود جلویش را گرفت. می آید پول حلال انسان را تا مرز طمع می کشد که من چرا اینقدر جون بکنم قناعت کنم به ماهی پانصد هزار تومان درآمد، ما که می توانیم این را پنج میلیون کنیم، اگر کانال انحرافی بزنیم. نماز ظهر و عصر را وسط روز گذاشته که من وقتی با دیدن پول، دخل، مشتری، جنس، دیگران که چشم هم چشمی برایم می آورد، بروم نماز (حبل الله) است، وصل شوم. پیغمبر گفته نماز حمام داغ است، خزانه ی داغ است، برو در آن فرو برو، بیا بیرون، تو را بشورد. اما اگر نماز باشد، (تنهی عن الفحشاء و المنکر) خمس فریضه است. خمس خوردنش حرام است. خیلی ها نماز می خوانند خمس هم نمی دهند آخر سال هم ده میلیون سود مغازه اش است، دو میلیون خمس است، همان روز هم که روز حسابش است و ده میلیون گیرش آمده بعد از یک سال، باید دو میلیون را بدهد، باز ظهر می رود نماز می خواند اما این فریضه را لگدمال می کند. پس آن نماز، نماز نیست. قبول هم نیست. فقط رفع تکلیف است. و الا اگر نماز، نماز بود که نمی گذاشت من پول به این منکری را بخورم. نمی گذاشت گرفتار فحشا شوم، یعنی کارهای زشت. چقدر خودش زیبا ارزیابی کرده است (اعملوا آل داوود شکرا و قلیلا من عبادی الشکور) یک شهری منبر می رفتم، کسی که مرا دعوت کرده بود، عطار بود. در شهرهایی که رفتم کم مثل او منظم دیده بودم. نماز اول وقت، کم حرفی، کارنکردن با بانک، کثرت مشتری، ارتباط بسیار سخت با ابی عبدالله، سه روز مانده به اول سال همه ی مشتری های آن شهر و شهرهای اطراف می دانستند  جنس نمی فروشد. سه شبانه روز تعطیل. تمام این جنس های عطاری را که سیصد قلم بود از آن هایی که در جعبه بود، یک کیلو و نیم سنبلتیب تا ده کیلو خاکشیر، تا دویست عدد صابون، دانه ای همه را می شمارد، می نوشت. کشیدنی را می کشید. هرچه هم در گونی بود بدون گونی می کشید. بعد می گفت این مجموعه برایم مانده، خمسش را حساب می کرد می نوشت، می گذاشت کنار. به پسرش می گفت حالا روز اول فروردین با خیال راحت برو در مغازه را باز کن چون هرچه در مغازه است مال خودمان است، نه مال دویست تا سید فقیر و محتاج به نان شب. نه مال مرجع تقلید، حرام در مغازه مان نیست. یک سال که مرا دعوت کرد، وقتی رفتم پسرش گفت امسال برج ده، یک آتش سوزی در مغازه مان شد، البته آتش را خاموش کردیم اما هرچه در مغازه بود خاکستر شد. گفتم پدر حساب خمس را چه کار کرد؟ گفت باز سه روز مانده بود به عید جنس های انبار را کشید، جنس هایی که دوباره خرید کرده بودیم کشید. گفت ما یک سالمان را که خوردیم. آن هایی هم که سوخته جزء خوردنی هایمان، این هایی که مانده خمس به آن تعلق گرفته، گذاشت کنار. این نمازش نماز بوده. (جعلنا النهار معاشا) در عین این که روز را برای رزق و روزی و پول درآوردن قرار دادم، صد در صد هم شما در چهار چوب حلال باشید، برای این که چپه نشوید، هشت رکعت نماز هم گذاشته ام که دستگیره ی نجات من روز هم کنارتان باشد، خودتان را به آن برسانید. اما برای شب یک پرونده ی خاصی دارد.
شب آمد شب، رفیق دردمندان شب آمد شب، امید مستمندان
شب آمد شب، که نالد عاشق زار گهی از دست دل گاهی ز دلدار
شب است همچون فروغ کاخ نه طاق شب است آتش زن دلهای مشتاق

من شب اولیا خدا را دیده ام. یک استادی داشتم، در سن هفتاد و پنج سالگی اش، نمی توانم بگویم برایم استاد علم و دانش بود، استاد فلسفه و حکمت بود، استاد عرفان بود، این ها همه کتاب است، لغت روی صفحه است، چیزی نیست. استاد حال بود، خیلی هم با حال مرد. عاشق مردن هم بود، اما از خدا نمی بمیرد، اما عاشق مردن بود و عاشقانه هم مرد. دو ساعت مانده به نماز صبح، صدایش هم صدای زیری بود، نه بیدار شدنش، نه راه رفتنش، نه وضو گرفتنش، اصلا مزاحم کسی نبود. یک قرآن بغلی هم داشت، قرآن توی جیب پیراهنش بود، وقت شروع نماز شب، خب نماز شبش هم دو ساعت می کشید، با اینکه نماز شب را هم ده دقیقه ای می شود خواند. پنج تا دو رکعت را می خواند. حالا چه جور در این پنج تا دو رکعت به خودش می پیچید، نمی دانم چه بود. رکعت یازدهم که یک رکعت بود، یک ساعت آن یک رکعتش طول می کشید. قرآن را می گذاشت روی یک دستش، با یک دست دیگرش هم به طرف پروردگار یک ساعت از این محاسنش اشک می ریخت و التماس می کرد خدایا به این قرآنت فقط یک نگاه به من بکن. هیچ چیز دیگری نمی خواهم، یک نگاه. چون اگر یک نگاه کند کل دنیا و آخرت را می دهد به آدم در آن نگاهش. حجاب اگر نباشد، مقربون، یعنی آنهایی که بین خودشان و او حجاب باطنی و ظاهری ندارند. حالا یک حجابش را من بگویم، اصل حرف این بود، و مثلش هم این که در روایاتمان فرمودند دو برادر مشکل داشتند، هر دو شب بیدار شدند، دعا کردند. فردا صبح مشکل یک نفرشان حل شد. یک نفر دیگرشان حل نشد. شب دوم، حل نشد. شب سوم حل نشد. شب چهلم حل نشد. آمد پیش حضرت مسیح. گفت من از برادرم متدینترم، نمازم هم بیشتر است، روزه ام بیشتر است، کار خیرم هم بیشتر است، چهل شب پیش او برای مشکلش دعا کرد، صبح حل شد. من چهل شب است ناله زدم حل نشد. چرا؟ عیسی گفت من نمی دانم باید بپرسم. خدایا چی است داستان این دو برادر؟ خطاب رسید آن برادری که شب اول دعایش را مستجاب کردم، بین خودش و من گیری نداشت. اما این بدبخت در نبوت تو شک دارد، بین من و او حجاب شک در نبوت توست، مانع است از رسیدن فیوضات. ای ملت ایران ما هفتاد میلیون نفر همه مان دچار گرفتاری و مشکلاتیم، علتش هم همین حجاب های باطنی و ظاهری است. ملتهای دیگر از ما خیلی گرفتارترند. باز ما یک چهار تا روزنه به طرف خدا داریم. من هفت هشت کشور خارجی که برای منبر رفته ام، مردم آن جا را که دیدم به این حضرت رضا زندگیشان از خوک نجس تر است. خیال نکنید آن جا بهشت برین است. آن جا جهنم آشکار است. آدم اگر چشم داشته باشد می بیند. اگر چشم نداشته باشد که برود آن حا، مرعوب و مسحور آن ها می شود. اگر آدم چشم داشته باشد ببیند، دیده ی بصیرت، با عینک قرآن آدم نگاه کند، ببیند چه خبر است.
" برحمتک یا أرحم الراحمین"

 


منبع : روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقییقاتی دارالمعارف الشیعی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه