نفس انسان داراى حالات گوناگونى است که این حالات در اثر یک سلسله روابط و مسائل گوناگونى که انسان با آنها سروکار پیدا مى کند، براى نفس ساخته مى شود. یک سلسله حالاتى براى نفس هست که باید از آنها به حالات الهى تعبیر کرد و آن زمانى است که نَفْس بر اثر فعالیّت خودِ انسان، چه فعالیّت هاى فکرى و چه فعالیّت هاى عملى با عالَم قدس و عالَم ملکوت ارتباط برقرار مى کند و بر اثر این رابطه از باطن و عمق عالَم، از حقیقت عالَم کسب فیض مى کند و به تعبیر قرآن کریم، کسب نور مى کند.
این نور وقتى به نفس مى رسد، در خودِ نفس حبس نمى شود، چون نفس با همه اعضا و جوارح در رابطه است و رابطه اش هم رابطه فرماندهى است. تحرّک همه اعضا و جوارح بسته به حرکت نفس است. بالاجبار این نورى را که از عالم قدس و ملکوت کسب مى کند، با تمام رفقا، شرکا و دوستانش یک جا خرج مى کند، چون در این حالت نفس که حالت نورى اوست، بخل وجود ندارد، مثل این که خودِ وجود مقدّس حضرت حق فیّاض است و از حضرت او به مبدا فیض به تمام عالَم وجود از باب جود تفسیر مى کنند، از باب کرم، از باب لطف، از باب عنایت، از باب فضل، هر چه را که موجودات لازم داشته باشند مى رساند. نفس هم در ارتباط با مبدا فیض عالم نسبت به همه فرمانبرهایش مبدا فیض و فیّاض مى شود، چشمه اى مى شود که آن چه را از باطن عالَم مى گیرد، به اعضا و جوارحى که تحت فرمان او هستند، مى رساند.