چه کسى دنبال من است تا به او آدرس بدهم. شب آدرس من است، روز آدرس من است، شب یعنى چه؟ اگر کسى بخواهد معناى شب را بفهمد، حداقل باید هزار صفحه کتاب علمى مطالعه کند که شب در عالَم چه موقعیّتى است؟ این هزار صفحه هم موقعیّت هاى مادى شب است. خود من در همین زمینه نزدیک به شصت کتاب را دیده ام که البته هر کدام از اینها هم اشاره اى به مسئله شب دارد. شب از آیات و نشانه هاى خداست، آیینه رخسار اوست، تازه کتاب هایى هم که درباره شب نوشته اند، آثار مادى شب را نوشته اند، اما براى آثار معنوى شب، باید قرآن مجید را ببینید. این قدر که خدا از شب حرف زده، از روز حرف نزده است : « وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَهً . . .»6 نه «نهارا»
« وَاَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ »7 چهل شب او را دعوت کردم تا مهمان خصوصى ام شود، چون هر حرکتى از عبادِ من بوده، بیشتر در شب بوده، معراج در شب بوده است.امام حسین به عمر سعد فرمود: امشب را به ما مهلت بده، روز که مهم نیست مى آییم کشته مى شویم، شب را مهلت بده که کار داریم.زین العابدین علیه السلام مى فرماید: من سخت مریض بودم، اما از سر شب تا صبح مانند کندوى عسل که از آن زمزمه مى آید،از خیمه ها صداى زمزمه و مناجات به گوش مى رسید.همین که آفتاب غروب مى کرد، اولیاى خدا بسیار خوشحال مى شدند و مى گفتند: وقت مهمانى است و باید آماده رفتن شویم، روز را خودش گفته:«وَ جَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً »8.و روز را وسیله معاش مقرّر کردیم .
در روز سراغ کسب و کار بروید.روز از آیات من است : « اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ »9 خورشید آیه من است، ماه آیه من است : « وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِاَمْرِهِ اِنَّ فِى ذلِکَ لاَیَاتٍ»10 ؛ همه اینها نشانه اند، نشانه چه کسى؟ نشانه من هستند، شما انصاف به خرج بده یک آیه از آیات مرا که دیدى براى یافتن من از طریق یافت علمى عقلى کافى است.حالا فعلاً به جاده علمى و فکرى اش بیا تا به جاده قلبى اش برسى، اول مسلّح به سلاح معرفت علمى شو، بعد آن گاه کسانى که اهل اسرار هستند، اسرار حرکات قلبى را در اختیارت مى گذارند. تعداد زیادى از بزرگان دین ما بودند که شاگرد را امتحان و قبول مى کردند و به همان کسانى هم که امتحان و قبول مى کردند، مى فرمودند: درس مى دهیم، اما در ضمن درس هر کسى تحمّل نداشت، شرکت او در درس حرام شرعى است.امیر المومنین اشک ریخت و مى فرمود : در این دنیا کسى را ندارم تا مطالبى را که دارم به او بگویم. اولیاى خدا گاهى در بعضى از زمان ها فریادشان بلند بود و مى گفتند: مُردَم از حسرت فهم درست، چرا مردم در این چهارچوب عالَم طبیعى حبس هستند؟ چرا بالا نمى آیند تا اولیاى خدا هم حرفشان را بزنند؟ گاهى هم که انسان با اولیاى الهى تماس مى گیرد، سوال مى کند، مى گویند به کتاب ها مراجعه کنید، خودت حرفى بزن، مى گویند خودم چیزى ندارم ؛ یعنى چیزى مطابق با خورَنْدِ تو ندارم. این نالایقى من چه قدر باید طول بکشد که شما چیزى مطابق با خورند من نداشته باشید که به من بدهید، تا چه زمانى مرا نامحرم مى دانید؟