قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آثار ایمان- جلسۀ هشتم

 بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .

قرآن مجید سه داروی شفابخش معرفی می کند که شفا بخشی این سه دارو حتمی است. از یک دارو باید تعبیر کرد به داروی عام. از یک دارو هم باید تعبیر شود به داروی خاص و ویژه. و از داروی دیگر هم باید تعبیر شود به داروی خاصُّ الخاص، فوق ویژه. البته کلمۀ خاص و خاصُّ الخاص، ویژه و فوق ویژه، معنی اش این نیست که این دو داروی بعد، فقط شفابخش گروه خاصی است. این سه داروی شفا بخش برای همه قرار داده شده، به شرطی که از این سه دارو همه استفاده کنند و خود را با دست خودشان محروم نکنند. بالاترین ظلم و جنایت این است که انسان خودش، خودش را به دایرۀ محرومیت بکشد. اما در رابطۀ با داروی اول یک آیه در قرآن داریم، این آیۀ شریفه نشانگر قدرت و عظمت و رحمت و محبت پروردگار عالم است و دارو و کارخانۀ دارو سازش را که در ارتباط با خود حضرت اوست، به عنوان آیه و نشانه بیان کرده، نشانۀ حکمت و عظمت و قدرت خدا و نشانۀ رحمت خدا. در پایان متن آیه هم همۀ مردم را دعوت کرده که در زمینۀ این دارو و کارگاه سازنده اش، عقلتان را به کار بگیرید، فکرتان را به کار بگیرید، (و اوحی ربک إلی النحل) پروردگارت به زنبور وحی می کرد. با آن جثّۀ کوچک دستگاه گیرندۀ وحی خدا را دارد. وحی که تناسب با خود زنبور دارد، (أن اتخذوا من الجبال بیوتا و من الشجر و من ما یعرشون) در کوه ها خانه برای خودت درست کن، روی درخت ها و روی داربست ها. خانه می سازد با مادۀ سیاهی که باز وجود خودش تولید می کند و این طور که دانشمندان می گویند، در تخصص ما نیست، آن ها می گویند که زنبور برای ساختن لانه، چهار صد و هفت رشتۀ علمی را به کار می گیرد. شما ببینید در همین حیوان به این کوچکی خداوند متعال چه صنعتی و چه هنری را به کار برده است. این همه رشتۀ دانش کجای وجود زنبور است و چه زیبا درس گرفته که این رشته های علم را به کار بگیرد و تا الان هم در کرۀ زمین از نظر هندسی دقیق تر از کار او را کسی نیاورده است. گوشه های این لانه یک میلیون و نیم میلی متر هم با هم دیگر مو نمی زند. خب خانه ات را که ساختی، آماده کردی، (فاسلکی سبل ربک) مسیرت فقط باید مسیرهای پروردگار باشد. ما انسانیم، خلیفة الله هستیم. یک بار هم به زنبور می گویند، دو بار نمی گویند، (فاسلکی سبل ربک ظللا) با تواضع، با فروتنی، فقط راه های پروردگارت را که پرورش دهندۀ تو است، سالک باش. (ثم کلی من کل الثّمرات) از محصولات پاک و خدا ساخته بخور، اصلا اهل خوردن حرام نیست. این امر را اطاعت می کند، جاده هایی را که می فهمد خودش جادۀ الهی است می رود. در شبانه روز معادل چهارده فرسخ پرواز می کند و می فهمد چه بخورد. نه گوشت خوک می خورد، نه گوشت میّت می خورد، نه نجاست می خورد، نه شئ خبیث می خورد. یک موجودی است که پاک خور و حلال خور است. (ثم کلی من کل الثمرات یخرج من بطونها شراب) از این کارخانۀ زنده یک آشامیدنی درمی آید. کلمۀ (شراب) یعنی آشامیدنی، آن چیزی که حرام است در اصطلاح قرآن (خمر) است. (یخرج من بطونها شراب مختلف ألوانه) این عسلی که به این شکل تولید می شود، یعنی بشر دست به آن نزده باشد، شیره و شکر نداده باشد، تقلب نکرده باشد، عسلی که از این وحی و طیّ این راه رب و خوردن پاک ترین و حلال ترین غذا به دست می آید، (فیه شفاء لنّاس) این داروی شفابخش برای عموم مردم جهان است. این قدر هم کریم است که از تولید عسل زیر نظر خودش برای هیچ انسانی دریغ ندارد. کافر باشد، مؤمن باشد، بد باشد، خوب باشد. یک سفره اندازی است خدا که سر سفرۀ او عامّۀ انسان ها می توانند بنشینند. این دارو که با این کیفیت تولید می شود فاسد هم نمی شود. دانشمندان می فرمایند: عسل ناب طبیعی خدا ساخته را هزار سال هم در شیشۀ در باز بگذارند بیرون، با هیچ میکروبی بند و بست نمی کند و با هیچ دشمنی زلفش را گره نمی زند. طبیعت عسل با ما دارد حرف می زند. (لا تتخذوا الیهود و النصاری أولیاء) خطاب به چه کسی است؟ (ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشطان) با چه کسی است؟ حیوان حاضر نیست با دشمن زلفش را گره بزند. اما داروی دوم که به این لفظ دوبار در قرآن آمده است، این دارو است. (و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة) من این قرآن را برای شما به عنوان داروی درمان فرستادم. این دارو مستقیم ساخت پروردگار است، یعنی دست کسی در آن دخالت نداشته است. (نحن نزّلن الذّکر) این دارو تا ابد ماندنی است، (إنّا له لحافظون). این دارو قاطی ندارد، (لا ______  باطل من بین یده و لا من خلفه) آیۀ دومی که همین لفظ را در آن به کار برده، (یا أیها الناس قد جاءتکم) به خودش قسم، لحن این آیه، عمق این آیه، کلمات این آیه، عشق او به شما در آن موج می زند. و خدا کند این عشق یک طرف نباشد. چون عشق یک طرفه سفره اش جمع می شود.
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی که یک سر مهربونی درد سر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از او شوریده تر بی
فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی خاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو که اندیشه این است همه صاحبدلان را پیشه این است
جهان عشق است و دیگر زردسازی همه بازیست و اللهِ إلّا عشق بازی
 
آن وقت در داستان این عشق یک طرف خدا شود، یک طرف هم انسان عاقل با انصاف، در این عشق بازی که یک طرف خدا و یک طرف هم عاقل با انصاف، از میان گلیم چوپانی، کلیم الله می آید بیرون، از میان چاه یوسف می آید بیرون، از میان سنگلاخ و کوه و درّه و محل بی آب و علف و در بین بدترین مردم احمد می آید بیرون و از میان مردم بابل، ابراهیم می آید بیرون. این عشق وقتی دو طرفه شود، معرکه می کند.
و ذوق لعل خوبان را چه دانی تو شور این نمک دان را چه دانی
تو را با اطلس و مخمل بود کار قماش گل عذاران را چه دانی
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند وان را که خبر شد خبری باز نیامد

(الإنسان سرّی و أنا سرّه) اگر این عشق هم از آن طرف بر اساس معرفت و عقل و فکر ظهور کند، شامّۀ آدم بوی همۀ حقایق را استشمام می کند.
شنیدستم که مجنون دل افگار بشد از مردن لیلی خبردار
گریبان چاک کرده تا به دامان به سوی تربت لیلی شتابان
بدیدش کودکی آن جا ستاده به هر سو دیدۀ حسرت گشاده
سراغ تربت لیلی از او جست پسان کودک بخندید و به او گفت
که ای نابرده نام عشق مجنون که این نشنیده نام عشق مجنون
تو را همچون مجنون گر عشق می دید ز من کی این تمنا می نمودی

که قبر لیلی کجاست؟ می خواهی پیدا کنی؟
برو مجنون به مدفنگه رجوع کن ز هر خاکی کفی بردار و بو کن
هر آن خاکی که بوی عشق برخاست یقین دان تربت لیلی همان جاست

اگر یک طرفه نباشد کار می کند. حالا صدای آیه و لحن آیه را ببینید، کیفیت آیه را ببینید، فقط عشق در آن موج می زند، عشق او به شما، (یا أیها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور) داروی دردهای باطن، (شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین) این داروی دوم است، قرآن. شده تا حالا ما به عنوان دارو با این کتاب رو به رو شویم؟ شده با این چشم قرآن مجید را نگاه کنیم؟ بله، برای آن هایی که یقین دارند بیمارند، بیمار فکری، بیمار نفسی، بیمار قلبی، و دنبال درمان و شفاء هستند، به این کتاب به چشم دارو نگاه کردند و امام باقر(ع) می فرماید: عجیب خودشان را معالجه کردند. روایت جلد دوم اصول کافی است، دوم عربی، ترجمه های فارسی چند جلد چاپ شده است، ولی در جلد دوم عربی، در باب فضل قرآن است، (و رجل قرأ القرآن فوضع دواء افقرآن علی دائق البه فعزمع به نهاره و أسحر به لیلة و قام به فی مساجده و تجافا به أن فراشه فوالله لها اولاء فی حملة القرآن أعز من الکبریت الأحمر و باولئک ینزل الله القس من السّماء و باولئک یدین الله عّز و جل من الأعداء و باولئک یدفع الله العزیز الجبّار البلاء) خیلی روایت بالایی است. آن بیماری که می رود با داروی قرآن خودش را علاج کند و علاج می کند، امام باقر(ع) می فرماید: باران از صدقه سر او می بارد، دشمن از صدقه سر او عقب رانده می شود، بلا از صدقه سر او از سر ملت بر می گردد، دیگران هم سر سفرۀ این شفا گرفته نشسته اند. قرآن دارو است به شرطی که بیمار از این دارو استفاده کند. این آیۀ نود سورۀ نحل را ببینید، (إنّ الله) یک دانشمند فرانسوی نوشته اگر قرآن مسلمان ها، به جز آیۀ نود سورۀ نحل هیچ چیز دیگر نداشت، برای این که مسلمان ها کل کرۀ زمین را در اختیار بگیرند و چراغی جز اسلام در زندگی نماند، بس بود. این نظر یک بی دین است. خیلی مشکل است که آدم ببیند دو جلد کتاب در فرانسه نوشته شده، نویسنده اش یک دانشمندی است به نام اَنتین دینه، در حدود دو هزار صفحه، و صفحۀ آخرش بنویسد: یا رسول الله(ص)، من در مسلمان ها گشته ام، دیدم تو در میان امت خودت غریبی، کم به حرفت گوش می دهند، کم به دینت عمل می کنند، من کاری برای این که غربت تو را کم کنم از دستم برنمی آید، إلّا این که خودم و زن و بچه ام مسلمان شویم و به برنامه های تو عمل کنیم. این همانیست که شب بیست و یکم، امیرالمؤمنین(ع) چند لحظه به شهادتش به حسن و حسین فرمود: (الله، الله فی القرآن لایسبقنّکم بالعمل به غیرکم) مسلمان ها، بی دین ها از عمل کردن به قرآن از شما جلو نیفتند. این خیلی شرمندگی دارد در پیشگاه قرآن. من در تهران در یک خیریه ای شرکت دارم که بیشتر به آفریقا کار می کند، کار فرهنگی هم می دهد، یک کشیش فرانسوی از طریق این مؤسسه شیعه شد. و الان معلم بچه شیعه های مدارس وابسته به این خیریه است. درس دین می دهد، قرآن می گوید، نماز یاد می دهد، بچه ها را شیعه بار می آورد. کلیسای مرکزی فرانسه وقتی این شیعه شد یک نامه به او نوشت که متن نامه و جوابش را برای ما فرستاد تهران. نوشته بود یک میلیون فرانک به حسابت می ریزم، برگرد به مسیحیت. یک خط فقط جواب به کلیسای مرکزی پاریس نوشته: حقی را که پیدا کرده ام، نمی توانم گم کنم. شرمنده نشوم فردای قیامت، خدا کشیش را به رخ من بکشد، بگوید این شیعه شد و شیعۀ ناب، تو در ایران بودی و شیعه بودی و بی دین شدی و بی دین ناب. دهۀ آخر صفر من هفت سال لندن منبر می رفتم. علت این هم که نرفتم، دلسوزی شدید آیت الله شاهرودی نسبت به شما مردم بود، ایشان فرمودند نرو، سود منبر رفتن در ایران و در مشهد، برای مردم بیشتر است. حرفشان هم شرعی بود و واجب بود اطاعت شود. این جلسه محصول دلسوزی ایشان به شما بود. گفتند یک خانم با دو دخترش می خواهند شما را ببینند. گفتم مسیحیند؟ گفتند نه. گفتم یهودیند؟ گفتند نه. اهل عامه هستند؟ گفتند نه، شیعه هستند. گفتم من می آیم، آن ها نیایند، رفتم. یک خانم با دو دختر، شوهرش هم نبود. حضرت رضا(ع) شاهد این گفتۀ من است، من این خانم جوان را با این دو دختر دوازده، سیزده ساله اش، حجابشان از بیشتر مادر و خواهرهای خودمان و تیپ مذهبی، بهتر دیدم. یک ساعت ملاقات داشتم. یک ساعت را من مستمع بود و او سخنگو، این قدر زیبا قرآن را برای من خواند، آن مترجمی که با من بود، ترجمه می کرد. بعد به مترجم گفتم بپرس شما اصالتا اهل کجایید؟ خانم گفت من بیش از هفتصد هشتصد سال است که پدر و مادری اهل لندن هستیم. گفتم شما که اندازۀ یک آخوندی ایرانی به قرآن واردید؟ گفت من با قرآن زندگی می کنم، اگر قرآن را از من بگیرند، می میرم. فردای قیامت این خانم را با دو دخترش، نیاورد خدا در دادگاه و این همه دختر و زن بد حجاب و بی حجاب گرفتار فرهنگ اسرائیل و واشنگتن را عَلَم کند، بگوید شما در ایران بودید و آیه های حجاب مرا زیر پا گذاشتید، این ها در کمربند کفر بودند و به قرآن من عمل کردند. این اتفاق نیفتد برایمان. آیۀ نود: (إن الله یأمر بالعدل و الإحسان و ایتاء ذی القربی) تمام خوبی ها و ویتامین های معنوی را در این نصف آیه، خدا جمع کرده. (یأمر بالعدل) عدالت بر اقتصاد، (اوفوا الکیل و المیزان بالقسط). عدالت در زبان، (إذا قلتم فعقلوا). عدالت در حکومت، (إذا حکمتم بین الناس فحکموا بالعدل و الإحسان) این دارو را به کار بگیرید، همه شوید کانون مهر، کانون محبت، کانون لطف به همدیگر، (و ایتاء ذی القربی) بر همۀ شما واجب است به اقوام فقیرتان برسید. اگر در هر قوم و خویشی، قوم و خویش های دارا به ندار برسند، هیچ نیازی دیگر به کمیتۀ امداد و این همه زحمت نیست. عمل به قرآن نمی شود که خلأها این قدر زیاد است. (و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البقی) این دارو، داری دوم بود. (ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین) امام هشتم(ع) هر سه شبانه روز یک بار، تمام قرآن مجید را قرائت می کرد. به بعضی از آیات که می رسید لبخند می زد. به بعضی از آیات که می رسید، صدای گریه اش تا توی کوچه می رفت. این جور آدم با قرآن رابطه داشته باشد، نصف صفحه هر روز بخواند. جایی که باید شاد شوید، آن جایی است که ببینید آن چه خدا گفته در شما وجود دارد. جایی که باید گریه کنید آن جایی است که ببینید خلأ دارید. امام هشتم(ع) هیچ خلأای نداشت مثل مادر داغ دیده کنار آیات عذاب اشک می ریخت. اما داروی سوم، خودش است، (إذا مرضت فهو یشفین) آدم زمینه آماده کند، او جلوه کند به انسان. زمینه آماده کند، نورش را بر باطن بتاباند. زمینه آماده کند انسان، بندۀ خاصّ او شود. (عبید عند ربّی یطعمنی و یسقین) زمینه آماده کند آدم این شود که زین العابدین(ع) وقتی روی منبر مسجد شام شنید مؤذن می گوید (أشهد أن لا إله إلّا الله) به پوست و گوشت و خون و رگ و پی و عصب و همۀ وجودم، دارد به (لا إله إلّا الله) شهادت می دهد. این دارو پر شود در وجود آدم، (إذا مرضت فهو یشفون) الهی باشد انسان، در زمین زندگی کند ولی عرشی شود، با بدن زندگی کند ولی فرشته ای شود، در این خاک و خل های دنیا بدنش باشد ولی خودش پیش خدا باشد. و این در به روی همه باز است. حافظ فرمود:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند 
 
آن مرد الهی که من خیلی هم با او مربوط بودم، می رفتم پیش او، اصلا سواد نداشت، بلد نبود یک خط بنویسد، سه جلد دیوان شعر دارد، هر دیوانش حدود پانصد صفحه است، با دیوان بهترین شاعران طاق می زند، وقتی هم شعرش می آمد به یک نفر می گفت قلمت را در بیاور و بنویس. این شعر معروف هم مال اوست:
من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اول که آمدم این درس تا آخر گرفتم

آن وقت یک نفر یک روز این شعر را پیش او خواند:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند 

ایشان به یک نفر گفت قلمت را در بیاور بنویس، یک  حال عجیبی هم داشت، گلوله گلوله اشک می ریخت. وقتی اسم خدا را می آورد، فقط کلمۀ الله، همین جور می نشست تکیه می داد، آرام این اشکش بارانی می ریخت. (إذا ذکر الله وجلت قلوبهم) این دوا. بنویس، خیلی هم آرام حرف می زد، چون داد زدن اخلاق انسان نیست. گفت بنویس:
در میخانه که باز است چرا حافظ گفت دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

مگر او در را به روی کسی می بندد که بعد آدم برود در بزند؟ او که، (نحن أقرب إلیهم من حبل الورید) من از رگ گردن به این ها نزدیک ترم. چه دری؟ چه فاصله ای؟
"برحمتک یا أرحم الرّاحمین"


منبع : روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقییقاتی دارالمعارف الشیعی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه