امیر المومنین علیه السلام مى فرماید: دوران لذت ها که به پایان برسد و تمام شود و آخرت انسان از هنگام مرگ او شروع شود، دردها به تدریج به صورت هاى گوناگون بنا به فرموده قرآن کریم ظهور مى کند که این دردها به صورت عذاب جهنّم و غل و زنجیرهاى جهنّم و اغلال و سلاسل و آن چه در جهنّم براى انسان آزار دارد، آشکار مى شود. انسان باید این نَفْس را در مسیر الهى سیر دهد. مبدا این سیر فکر است. انسان درباره نَفْس این حقیقت و ماهیّت وجود و این اندیشه انسان درباره این کارگردان باعظمت وجود که تمام عناصر و ابزار موجودیّت انسان براى حرکت هاى گوناگونش در مدت عمر در اختیار اوست، که این موجود با عظمت منشا و مبداش در این عالم کیست؟ وقتى انسان درباره نقطه مبدا نَفْس فکر مى کند به وجود مقدّس حضرت حقّ تعالى مى رسد و مى بیند که نَفْس در وجود انسان تجلّى و جانشین حق است و همان گونه که در کل عالم وجودْ حیات، قدرت و کارگردانى از آنِ خداست، در عالم وجود انسانى نیز به جانشینى از وجود مقدّس حضرت الهى، کارگردان همه کاره نَفْس است نه عقل. عقل چراغ است، تمام حرکت ها، فعالیت ها، اثرگیرى ها و اثردهى ها به نَفْس مربوط است، حیات و مرگ هم به نَفْس مربوط است نه عقل .« کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ »2.هر کسى مرگ را مى چشد .مرگ از آنِ کسى است که حیات از آنِ او است و حیات و مرگ از آنِ نَفْس است ؛ البته کلمه مرگ یا موت در قرآن مجید به معناى فنا و عدم نیست، چرا که عدم به معناى نبود است، ولى موت به معناى انتقال است. موت یک پل و دروازه است که نَفْس را از جهانى به جهان دیگر منتقل مى کند.در وجود و مملکت هستى ما نَفْس ما ربّ ماست، چنان که در مملکت آفرینش که ما هم جزئى از اجزاى آن هستیم، خدا ربّ آفرینش است ؛ یعنى مالک و کارگردان است و این واقعیّت بر شخصیّت، عظمت و بزرگى نَفْس دلالت دارد. او تجلّى خداست و ما تجلّى گاه هستیم، بدن ما به منزله کوه طور و نَفْس و روان ما به منزله موساى این کوه است و خداوند متعال هم بر این کوه به صورت نَفْس تجلّى کرده است، این درباره مبدا نَفْس .