قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت آموزى امیر تیمور

امیر تیمور که روزگارى در آسیا در قدرت و سطوت و بى باکى و شجاعت حرف اول را مى زد ، در پاسخ این پرسش که از کجا و به چه سبب به این قدرت و حکومت رسیدى ، گفت : در جنگى از جنگ ها شکست سختى خوردیم ، من که سربازى جوان و در جنگ با دشمن بسیار کوشا بودم پس از گسیختگى شیرازه لشکر چون چهره اى شناخته شده بودم و بیم اسارت و دستگیرى ام مى رفت پا به فرار گذاشتم ، در حال فرار در دل بیابان به سیاه چادرى رسیدم که محل زندگى پیره زن پنبه ریسى بود ، از او خواستم که آن شب به من جاى دهد ، او هم پذیرفت ، پس از ساعاتى افرادى از دشمن که دنبال فراریان بودند از راه رسیدند ، من به زیر پنبه ها رفتم و خود را از دید دشمن پنهان کردم ، دشمن همه جا را گشت در ضمن با نیزه اى به پنبه کوبید که نوک نیزه به پاى من فرو رفت ولى من مقاومت کرده ، از خود عکس العملى نشان ندادم ، پس از رفتن دشمن من هم از پیره زن خداحافظى کرده با پاى لنگ به سوى مقصدى که داشتم حرکت کردم به خرابه اى رسیدم ، در آنجا براى استراحت و مستور ماندن از چشم دشمن اطراق کردم ، سکوت بر همه جا حاکم بود ، در فکر بودم که عاقبت کار چه خواهد شد ؟ ناگهان صداى بسیار آرام مورچه اى نظرم را جلب کرد که دانه اى گندم به دو نیش گرفته و از دیوار بالا مى رود تا خود را به پشت دیوار رسانیده ، دانه گندم را به لانه منتقل کند .مورچه ضعیف که بارى سنگین تر از خود را مى کشید وقتى به بالاى دیوار رسید و خواست به روى دیوار برود گندم از نیشش رها شده به زمین افتاد ، دوباره همان مسیر را بازگشت و گندم را به نیش گرفت و از دیوار بالا رفت ولى هنگام رفتن به روى دیوار دوباره گندم از دهانش به زمین افتاد ، شصت و هفت مرتبه این کار طاقت فرسا تکرار شد ، ولى مورچه آن دانه گندم را به بالاى دیوار رسانید و سپس از طرف پشت دیوار به لانه انتقال داد .از پشت کار مورچه و تحمل آن زحمتى که به خود همواره کرد درس گرفتم و به خود گفتم : تو از مورچه کمتر نیستى بکوش تا به برترین مقام برسى ، کوشیدم تا از سربازى به امارت و حکومت بر بسیارى از مناطق آسیا رسیدم و اگر خداوند فرصت دهد خود را به حکومت جهان مى رسانم .

 

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه