مسئله خون و گردش آن در بدن و آنچه خون به عهده دارد ، از اصولى ترين مسائل حيات و شگفت انگيزترين برنامه هاى خلقت است و تنها دستگاهى كه در تمام عالم ، قدرت بر ساختن خون دارد بدن است و بس !
دستگاه دوران خون در بدن از كامل ترين و اعجاب انگيزترين خطوط ارتباط حمل و نقل جهان است . طول رگ هايى كه به طور مرتب خون از آنها عبور مى كند از مجموع طول راه آهن هاى عالم زيادتر است !!
اين دستگاه خدا ساخته ، به طور خودكار در تمام شبانه روز بدون وقفه و با نظمى حساب شده در كار و فعّاليت است . براى نسج و بافته هاى بدن ، خونى را كه احتياج دارند آماده نموده و به مقدار خورند هريك ، يعنى مشترى هاى خود كه سلّول هاى بدن هستند و تعداد آنها از صدها ميليارد متجاوز است ، مى رساند .
ضايعه سلّول ها را رفع مى نمايد و گلبول هاى سپيد و قرمز را مى سازد و در هر ثانيه ، يك ميليون گلبول قرمز به جاى همين مقدار كه از بين رفته اند تهيّه و آماده مى كند . وقتى رگ هاى انتقال خون عيب كنند به تنهايى آنها را مرمّت و تعمير مى كند و هرگاه سوزن به انگشت فرو رود و موى رگ هاى بسيار ريز را سوراخ نمايد ، فورى آنها را جوش مى دهد !!
هنگامى كه بريدگى كوچكى در سطح پوست بدن به وجود آيد ، به سرعت يك قسم كلاف كرك دار از مادّه فيبرين ظاهر مى شود و گلبول هاى قرمز را در ميان مى گيرد و دكمه اى مى سازد كه اگر آن دكمه مسدود كننده نباشد ، بر اثر كوچك ترين زخم ، خونريزى شروع و عاقبت به مرگ منتهى مى گردد !!
دستگاه دوران خون ، هر دقيقه پنج ليتر و شبانه روز بيش از هفت هزار ليتر خون توزيع مى كند .
شريان ها فقط لوله هاى ساده اى نيستند ، بلكه رگ هاى جاندارى هستند كه داراى قابليّت كشش بوده موجب طپش و ضربان قلب و نبض مى گردند .
قلب ، خون را كم كم ترشح و به شريان مى فرستد و شريان ها ، جريان آن را منظم ساخته و جريان نبض را سبك تر مى كنند تا در وسط راه جريان خون به هم متّصل و مانند جوى باريكى به طور ملايم وارد موى رگ ها شود .
دستگاه دوران خون ، دو كار انجام مى دهد : خون كه وارد شريان ها شد و براى رساندن غذا به سلّول ها به جريان افتاد ، بار ؛ يعنى موادّ مختلفه اى كه عبارتند از :
اسيدهاى آمينه كه براى مرمّت بافت هاى بدن به كار مى آيند ، قند كه منبع نيرو و قدرت است و موادّ معدنى ديگر مانند ويتامين ها ، هرمون ها و اكسيژن همراه خود مى برد !
خونى كه به وسيله رگ هاى وريدى به طرف قلب برمى گردد ، در موقع بازگشت ، گاز كربنيك ، آب ، رسوب سلول هاى سوخته و خورده هاى تغيير و تبديل پروتئين ها را با خود مى آورد .
بياييد ببينيم يك لقمه گوشتى كه مى خوريم به قدرت حضرت حق چه تغيير و تحوّلاتى در آن پيدا مى شود .
در معده و روده هاى باريك ، تخميرهاى معدنى ، پروتئين ها را به اسيدهاى آمينه تبديل مى كنند ، در جدار روده ، موهاى خيلى ريز و كرك دار برآمده اى وجود دارد كه در زير ميكروسكوپ شبيه به قالى پر پشم است .
تعداد كرك هاى مزبور به پنج ميليون مى رسد و هر كدام به يك رگ مويى قائم اند ، در جدار رگ هاى مويى خلل و فرج هايى است كه ذرّات خيلى ريز اسيدهاى آمينه را تصفيه مى نمايد و شيره و جوهر گوشت با اين حساب داخل جريان خون مى شود و نخست با كبد يا جگر سياه كه دستگاه يا آزمايشگاه شيميايى و منظّم كننده خون است برخورد مى كند .
كبد به طور دائم مقدار قند ضرورى خون را كه براى عضلات و هم چنين اسيد آمينه را كه براى ساختن و پرداختن بافت هاى بدن لازم است كنترل و رسيدگى مى نمايد . اگر غذايى كه خورده ايم در آن گوشت فراوان بوده ، در اين صورت خونى كه وارد كبد مى شود اسيدهاى آمينه آن زياد است ، كبد قسمتى از آنها را ذخيره مى كند و مقدارى از آن از بين مى رود ، سپس خون براى تغذيه سلول مهيّا مى گردد و در هر نقطه بدن مقدار خونى كه طرف احتياج سلول است ، مثلاً براى ساختن يك عضله يا مرمّت انگشتى كه سوخته ، به آن محل مى رساند .
قندى كه با چايى مى خوريم ، هم چنين نشاسته نان و سيب زمينى ، تقريبا همين راه را مى پيمايد و در روده باريك تبديل به گلوكز گشته وارد كبد مى شود ، هرگاه مقدار گلوكز زياد باشد ، كبد آن را به گليكوژن تبديل كرده و به اين شكل ذخيره مى كند .
موقعى كه عضلات احتياج به سوخت دارند آن گليكوژن مجددا به گلوكز تبديل و تدريجا از كبد بيرون مى رود .
هنگام عمليات ورزشى ، كبد از گلوكز ذخيره دائمى خود كه براى مدّت دوازده تا بيست و چهار ساعت كفايت مى كند برداشت خواهد كرد .
چربى ها نيز از جمله مواد سوخت بدن به شمار مى آيند ، وقتى كه از روده مى گذرند ، به اسيدهاى چرب مبدّل و وارد شيره غذايى مى شوند ، هرگاه ذخيره گليكوژن كبد تمام شود ، كبد مى تواند تا چند هفته نيروى سوخت بدن را از ذخيره خود تأمين نمايد .
به طورى كه گفته شد ، خون ، بار يا مواد مختلفه با خود دارد كه مخصوصا مادّه هاى پروتئين آن قابل توجه است . از پروتئين ها يكى يد همراه دارد كه براى غدّه هاى تيروييد ، ديگرى داراى فسفر است كه براى استخوان ها و سوّم كلسيم است كه براى استحكام و دوام دندان ها ضرورت دارد . در خون هميشه يك ليتر اكسيژن حل شده وجود دارد ، اين گاز حيات بخش در خون با هموگلوبين تركيب شده و رنگ سرخ قشنگ خون از همين راه حاصل مى شود ، هرچند اين عمل در ريه ها انجام مى گردد ، ولى عمل معكوس آن در سلّول ها و در طول سيستم دوران خون جريان مى يابد ، هموگلوبين ، اكسيژن را در خون وارد مى كند و گاز كربنيك خون را مى گيرد .
قسمت شايان توجه دستگاه دوران خون ، شبكه وسيع رگ هاى مويى است كه لوله هاى ذره بينى ريزى هستند كه سرِ شريان و وريدها را به هم وصل مى نمايند ، اين رگ ها به حدّى ريز و باريك اند كه گلبول هاى قرمز خون مجبورند در عبور از ميان رگ ها ، رديف شده به نوبت بگذرند ، اين جاست كه خون وظيفه اصلى خود را انجام مى دهد و به سلّول ها غذا مى رساند و سلول هاى ضايع شده را گرفته با خود مى برد .
هريك از سلّول ها در مايع نمكدارى كه متواليا تجديد مى شود زندگى مى كنند و آن مايع شور به منزله دايه و پرورش دهنده سلول هاست كه سلّول ها در ميان آن شناورند .
خون وريدى داراى رسوب هاى مختلفى است ، مانند گاز كربونيك ، آب ، تفاله پروتئين هاى تغييريافته و دستگاه دوران خون ، اين رسوب ها يا دردها را به كبد و كليه ها مى فرستد .
كليه ها ، دستگاه تقطير و تصفيه اى است كه از لوله هاى خيلى باريك تشكيل شده و طول لوله هاى آن در حدود يك صد كيلومتر مى شود ، شكل آن شبيه لوبياست و در شبانه روز قريب به دويست ليتر خون صاف مى كند ، موادّ مضرّ و ناپاك خون به ويژه اوره ، آمونياك و ته مانده هاى نهايى غذا را به پيشاب تبديل نموده و دفع مى كند و صد و هفتاد و هشت ليتر مايع صاف شده را به خون برمى گرداند ، كبد مقدار اسيد آمينه و قند خون را كنترل مى كند و كليه ها مواد معدنى خون را تعديل مى نمايند .
خونى كه وارد كليه ها مى شود ، ممكن است داراى املاح سديم ، منيزيوم و فسفات به مقدار زيادترى باشد ، كليه ها املاح مذكور را تحت كنترل قرار مى دهند و مقدار هر كدام از آنها را محدود مى سازد ، هنگامى كه خون ، كليه ها را ترك مى كند به طور دقيق هر مقدار ملح معدنى كه طرف احتياج اعضاى بدن است و لزوماً بايد آن املاح را داشته باشد همراه خود برده به سلّول ها مى رساند .
مايعات عصبى كه از مغز به حركت مى آيند به جدار عضله شريان ها فرمان سست گشتن مى دهند و دريچه هاى انتظام جريان خون ، باز و بسته مى شود ؛ مثلاً شخصى كه كنار حوض آبى در مقابل آفتاب دراز كشيده باشد ، جريان خون او تقريبا آرام است و موى رگ هاى او خالى هستند ؛ زيرا سلّول ها موقعى كه شخص راحت و آرام است ، احتياج زيادى به نيرو ندارند .
به محض اين كه شخص داخل آب شود فورا مركز محرّكه اعصاب و عروق به فعّاليت مى افتند و عضله ها گلوكز خود را مى بلعند و مى كوشند رسوب گاز كربنيك را به سرعت دفع كنند .
براى كنترل جريان خون ، مراكز فرعى ديگرى هم وجود دارد از جمله يكى در قسمت بالاى شكم كه شبكه عصبى مى باشد ، اگر ضربه اى به اين ناحيه وارد آيد ، آن شبكه نازك به كلّى از هم پاشيده و رگ هاى مويين خون در شكم منبسط مى شوند و آن قدر خون جذب و بلع مى كنند كه مغز از داشتن خون محروم مى ماند و حالت بيهوشى به مصدوم دست مى دهد .
يك شخص بالغ ، مقدار خون او در حدود شش الى هفت ليتر است كه آن مقدار خون تقريبا داراى سى هزار ميليارد گلبول قرمز است .
اين گلبول ها در مغز استخوان به عمل مى آيند و در هر دقيقه ، هفتاد و دو ميليون گلبول به موازات هم به وجود مى آيند و از بين مى روند و دوره زندگى متوسط كهن ترين آنها سى روز است .
گلبول هاى قرمز هنگامى كه از كبد عبور مى كنند ، مورد حمله دنباله هاى ذرّه بينى سلّول ها كه شباهت به نجم البحر دارند واقع شده از بين مى روند ، لكن اعضاى بدن هميشه مقدار 85% از اين گلبول ها را ذخيره دارند و خون ، اين ذخاير را به مغز استخوان مى رساند و در آن جا از نو هموگلوبين تهيّه مى شود .
در برابر گلبول هاى قرمز ، گلبول هاى سپيدى در خون موجود است كه وظيفه آنها مبارزه با عفونت و فساد خون است ، بعضى از اين گلبول ها به ميكروب ها حمله مى كنند و آنها را مى خورند .
در خون ، مادّه اى براى منعقد گشتن وجود دارد كه هنوز دانشمندان نتوانسته اند به ماهيّت آن پى ببرند ، به علاوه مادّه ديگرى در خون يافت مى شود كه بسيار مهّم است و آن مادّه ، نوع مخصوص خون هر شخص را معين و معلوم مى سازد .
به طورى كه مشروحا ذكر شد ، ساختمان دستگاه دوران خون و شبكه هاى رگ هاى مويى آن و هم چنين مايع خون ، هر كدام عجيب و حيرت آميز است و مواد مركبه خون هم كم تر از آنها نيست ؛ چون به ديده فراست به ساختمان و جريان كار مداوم آن ماشين فعّال بنگريم ، ناگزيريم سر تعظيم به آستان حضرت حق فرود آورده از روى بصيرت و بينايى او را ستايش و ذات بى همتايش را پرستش نماييم .
فيض ، آن شوريده مست مى گويد :
*
جز خدا را بندگى حيف است حيف
در غمش در خلد عشرت چون كنم
جز به درگاه رفيعش سر منه
سر زعشق و دل زغم خالى مكن
عمر و جان در ساعت حق صرف كن
كالبد را پرورش ظلم است ظلم
جان و دل درباز در راه خدا
اهل دنيا را سبك كن ناتوان
يا رب از عشقت بده شورى مرا
فيض را افسردگى حيف است حيف
*
بى غم او زندگى حيف است حيف
ماندگى از بندگى حيف است حيف
بهر غير افكندگى حيف است حيف
بى خيالش زندگى حيف است حيف
در جهان جز بندگى حيف است حيف
جان كند جز بندگى حيف است حيف
غير اين بازندگى حيف است حيف
با گران افكندگى حيف است حيف
فيض را افسردگى حيف است حيف
منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان