قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش عمر(4)

 مجموعه نعمت هايى كه پروردگار در سوره مباركه لقمان براى انسان مقرر فرموده است؛ نعمت هاى ظاهرى و مادى ونعمت هاى باطنى ومعنوى است. که می فرماید : أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَهِرَةً وَ بَاطِنَةً (1)
خدا نعمت هاى ظاهرى و باطنى، مادى و معنوى را بر شما كامل كرد. از ميان اين نعمت ها، مهمترين آنها، نعمت عمر است كه فقط يك بار به انسان عنايت مى شود و درخواست بار دوم براى هيچ كس و هيچ مقامى ، نه در دنيا و نه درآخرت، مورد پذيرش نخواهد بود.
در سوره مباركه فاطر مى فرمايد : مقدار عمرى را كه خدا به انسان عنايت مى كند، اگر بنا باشد به نحو طبيعى در دنيا زندگى كند به اندازه ایست كه انسان شايستگى را داشته باشد كه خود را به رشد و كمالى كه خدا وانبيا و امامان عليهم السلام می خواهند، برساند .
 زمانى كه دوزخيان از پروردگار عالم تقاضا مى كنند : خدايا ! ما را از دوزخ به دنيا برگردان، بار ديگر عمرى به ما عطا كن تا ما اين ورشكستگى سنگينى كه سبب شد به دوزخ كشيده شويم، با اعمال پاك و درستى جبران كنيم. ولى پروردگار به آنها جواب مى دهد: أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ «(2)
آيا من به مقدار کافی كه هر كس مى خواست در آن بيدار زندگى كند و بيدار بماند عمر ندادم ؟ بنا نيست بار دوم عمرى عنايت شود. اگر بنا بود ، به يقين همه دوزخيان با اين درخواستى كه در قيامت دارند، نجات پيدا مى كردند .حضرت حق در قرآن و انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام در روايات خود الگوهايى را معرفى مى كنند كه آنها از سرمايه و فرصت عمر به زيباترين صورت استفاده كردند و در سوره شورى و صف (3) با اين عمر خود تجارتى كردند كه سود اين تجارت ، ابدى و دائمى بود.
 با توجه به اين كه الگوها در دنيا از زندگى طبيعى برخوردار بودند و محروميتى از مواهب الهيه در حدّ خود نداشتند ، در ميان جامعه زندگى مى كردند و كسب حلال داشتند .انسان هاى جامعى بودند كه خود را بر سر سفره پروردگار از همه عنايات بهره مند مى كردند و اهل محروم كردن خود از الطاف خدا نبودند و فكر غلطى براى رشد و كمال نداشتند و مى دانستند كه هيچ گاه حركت به سوى پروردگار، با محروم كردن خود از طيّبات و رزق الهى و از حركت هاى مثبت همراه نيست .
 يكى از آن چهره هایی كه عمر خويش را به صحيح ترين و زيباترين شكل ، در سايه هدايت پروردگار و پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله و امام معصوم عليه السلام عمر خود را هزينه كرد و به تجارت و كشتى نجات وصل شد، ابوذر غفارى است كه حضرت صادق عليه السلام  او را  با دو ويژگى معرفى مى كند.
 البته ويژگى او منحصر به اين دو مسأله نبوده ، بلكه ويژگى هاى ديگرى نيز داشته است كه از زبان پيغمبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام بيان شده است .
 اين مجموعه ويژگى ها سبب شد كه سرمايه عمر او صحيح هزينه شود و در حقيقت تجارتى شود كه سودش ابدى است..
  امام صادق عليه السلام به ياران خود فرمودند :
 » كانَ أكثَرُ عِبادَةِ أبى ذرٍ التَّفَكُّرُ وَ الْاعتبارِ «(4)  بيشترين عبادت ابوذر بر دو محور تفكّر و اعتبار بود .
 كلمه عبادت ، بر خلاف تصوّر بعضى ها نماز و روزه ، حج ، زيارت و چند ركعت عبادت مستحبى است ، از نگاه قرآن و اهل بيت عليهم السلام عبارت است از : مجموع حركات مثبت باطنى و ظاهرى . گرچه اين حركت - چه در درون و چه در بيرون - كوچك و كم به نظر بيايد و به فرموده خدا در قرآن مجيد: در نهايت هم وزن ذرّه باشد. همين ذرّه اگر مثبت باشد، براى آن ارزش قايل شده است ، چون در پيشگاه مقدس پروردگار ، كميّت مطرح نيست ، بلكه كيفيّت مطرح است .
 كسى كه ميليون ها تومان خرج كار خير مى كند ، ولى پروردگار طرف معامله اش نيست ، كار او ارزش ندارد ، چون كار وقتى ارزش پيدا مى كند كه به زلف قبولى حضرت حق متصل شود . خانواده اى نيز سه روز پياپى  در غروب چند لقمه به يتيم و مسكين و اسير مى دهند ، يك سوره كامل از قرآن در حق آنها نازل مى شود و به اين كار آنان بها مى دهد ، در حالى كه كار از نظر كميت ، چيزى نبوده است.
  ولى خدا در قرآن مجيد براى همين كار كه به نظر كم مى آيد و  كمّيتش چيزى نيست ، چقدر ارزش و حرمت قايل شده است كه پرونده اى دايمى براى اين كار باز كرده و كار را به عنوان اصيل ترين ، پرقيمت ترين و زيباترين كار ، تحت عنوان » ايثار « ثبت كرده است . خدا در قرآن براى كار مثبت به قدرى ارزش قايل شده است كه مى فرمايد :
  » فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ «(5)
  » يعمل « يعنى حركت كردن و هزينه كردن خود . عمل در اصطلاح قرآن ، يعنى خرج كردن خود . چون وقتى شما كارى مى كنيد ، در واقع داريد خود را خرج مى كنيد ، لذا گرسنه و خسته مى شويد ، كم مى آوريد و دوباره به مواد غذايى پاك ، آن مقدار كه خرج شده است احتياج داريد كه تأمين كنيد .
كسى كه به وزن ذرّه حركت خوبى انجام دهد ، خود را به اندازه وزن همان ذرّه هزينه درست كند ، من اين ذرّه را نگه مى دارم ، تا در قيامت مزد آن را به او برگردانم .
 شما اين مسأله را با عظمت پروردگار محاسبه كنيد ؛ وجود مقدّسى كه ذات بى نهايت است ، ذرّه اى مثبت كه عملكرد بنده او است ، در اين نظام آفرينش حفظ كند ، بنده اش بميرد و بدنش خاك شود ، باز آن را نگهدارد ، با به هم زدن نظام عالم و خاموش شدن خورشيد و ماه و ستارگان و تبديل اين عالم به عالم آخرت ، باز هم آن ذرّه را نگهدارد و بعد بنده اش را زنده كند و ذرّه را در برابر ديد او قرار دهد ، البته با تبديل كردن آن ذرّه به رضايت و بهشت ابدى خود . اگر عمر و مجموعه وجود انسان - بدن با اعضا ، جان با حالات ، قلب با حقايق و عقل با محتوياتش - درست هزينه شوند ، اين مى شود .
ويژگى ديگر ابوذر ، پند گرفتن از همه جريانات بود . چه جريانات طبيعى و چه جريانات اجتماعى و چه جريانات تاريخى . اما انديشه ، عقل را در چه چيزى هزينه كردن است ؟ در عالم طبيعت. براى يافتن صاحب عالم ، كه اسم اين حركت را بايد حركت توحيدى گذاشت كه با انديشه كردن در نظام عالم ، حق را پيدا كنيم، اين سير چه سير مثبت و با منفعتى است .
 در سوره آل عمران آمده است : الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ «(6)  بعد از سفر فكرى و حركت فكرى اذعان كردن به :  » رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَطِلاً «
 خداوند متعال سازمان عقل را به گونه اى آفريده است كه در مقابل حق تسليم است ، چه از راه مشاهده ، لمس ، شنيدن ، استدلال و برهان و چه به هر شيوه اى كه ما را به حق برساند . عقل در مقابل حق تسليم مى شود و آن را پس نزده ، انكار نمى كند . انكار حق به خاطر بيمارى كبر است .
 كينه ورزى حاصل بيمارى حسد است . كينه كينه ورزان به اهل بيت عليهم السلام از عقل آنها نبوده است ، بلكه : » أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَآ ءَاتَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ «(7)
  كينه از حسد بوده است . حال ، انكار و امتناع از قبول حق نيز از كبر است :
  » أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَفِرِينَ «(8)
  اين ها را بايد تفكيك كنيم كه گمراه نشويم . انكار دانشمندانى كه منكر خدا هستند از عقل نيست ، از كبر علمى آنان است ، لذا هر كدام به خاطر حادثه اى ، از صندلى كبر سرنگون شدند و به حق اقرار كردند .
 هر حسودى وقتى از حسادت معالجه شد ، در برابر پيغمبر و ائمه عليهم السلام فروتنى كرد . هر مغرورى وقتى از غرور افتاد ، اهل توحيد شد . شما هيچ بار منفى را نمى توانيد به عقل نسبت دهيد .
 ما بايد تمام برنامه ها را از هم تفكيك كنيم . اشتباه مردم دنيا اين است كه: حقايق را خلط كرده ، خيال مى كنند كه اگر دانشمندى توده اى ، كمونيسم و منكر حق بوده ، براى نبوغ ، فعاليت مغزى و عقل او است ، نه ، بلكه اين انكار به خاطر فعاليت كبر در او است ؛ يعنى بيمارى روانى دارد و الّا عاقل ترين عقلاى عالم ، انبيا هستند كه خدا را با همه وجود باور داشتند .
 اگر عقل عامل انكار مى بود ، آنها منكرترين مردم عالم مى بودند ، ولى مؤمن ترين بودند ، چون حسد نداشتند ، با خوبى ها كينه نداشتند و چون كبر نداشتند ، انكار نيز نداشتند . يا چون ريا نداشتند ، ظاهر و باطن آنان در حركات يكى بود ، بلكه باطن آنان بهتر بود .براى يافتن حق ؛ كافى است كسى در ذرّه و اتم انديشه كند . ماده بسيار ريز و عنصر بسيار كوچكى كه چند هزار از آن بر سر سوزن جا مى گيرند و با قوى ترين ميكروسكوپ ها قابل مشاهده نيستند ، اين ذره كه داراى دو هسته مركزى و الكترون است ، نظمش با نظم كل جهان مساوى است . داراى حركات ، فعل و جايگاه منظم و صحيح در اين عالم خلقت است كه وقتى انسان انديشه مى كند ، خود اين ذره و اتم براى آن انديشمند، آينه اى براى ديدن خالق اتم مى شود.هرچه كه از دوست صادر شده ، خوب است . كهكشان ، سحابى ، يا اتم . چون وقتى انديشه در عالم كنيد ، مى بينيد كه همه موجودات جلوه علم ، حكمت ، عدل ، قدرت ، رحمت و كرامت او هستند ؛ يعنى انسان در هر موجودى ، بخشى از اسماى حسناى حضرت حق را ، مى بيند و اگر آن موجود ، پيغمبر صلى الله عليه وآله باشند ، همه اسماى حسناى پروردگار را در او جلوه گر مى بيند ، چون به ما امر كرده اند كه در عظمت وجودى پيغمبر صلى الله عليه وآله نيز انديشه كنيد . خدا به ما نمى گويد كه بايد پيغمبر صلى الله عليه وآله را بدون شناخت قبول كنيد ، بلكه مى گويد :  » ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ «(9)
در مورد پيغمبر صلى الله عليه وآله عقل خود را به كار بگيريد ، انديشه كنيد ، به اين نتيجه مى رسيد كه او فرستاده ماست . يعنى كمترين عيبى در او نمى بينيد، اگر با غرور جلو نياييم . اگر با غرور جلو بياييم ، ابولهب مى مانيم . اگر حسود باشيم ، عقبة بن ابى معيط مى مانيم. با عقل جلو بياييد تا ابوذر ، سلمان، ابن سينا ، ملاصدرا بشويد. اگر با عقل بيشترى بياييد ، سلمان مى شويد ، با عقل صد در صد كامل بياييد ، على بن ابى طالب عليه السلام مى شويد. اگر انديشه كنيد ، مى بينيد كه در اين مرد حتى يك عيب نيز نمى توانيد پيدا كنيد. عيب كه پيدا نمى كنيد هيچ ، او را مطلع الفجر و افق اسماى حسناى خدا مى بينيد. وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (10)  من از رگ گردن به شما نزديك تر هستم ؛ يعنى از جان شما به نظر مى آيد كه ما نزديك تر از جان به خودمان چيزى نداريم ، اما خدا مى فرمايد : نه ، جان شما ذره اى از شما دورتر است و نزديك تر از جان شما ، من هستم ، ولى درك اين مطلب نياز به انديشه دارد. اين كار يكى از كارها و برنامه هاى ابوذر بود. اين كار ابوذر بود كه باعث شد او ابوذر شد ؛ يعنى با پاى عقل ، ابوذر شد .
 قرآن مى فرمايد : آن افرادى كه حركت عقلى ندارند ؛ يعنى هيچ رشدى نكرده اند. اما قيمت و ارزش آنان با گاو و شتر و گوسفند  يكى است؛ بلكه قيمتى پايين تر دارند. (11)  اين ها گم شده هاى اين عالم هستند .
 پی نوشت :
1) لقمان 20 :
2) فاطر 37 :
3) شورى: 23-20؛ صف : 10-13
4) الكافى: 298 - 297/8، حديث 457
5) زلزلة (7 : (99؛ »
6) آل عمران (119 :
7) نساء (54 :
 8) بقره (34 :
9) سبأ (46 : (34؛ »
10) ذاريات (2 :
11) ق 16 :
12) اعراف (179

 


منبع : روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقییقاتی دارالعرفان الشیعی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه