قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

صبر(4)

  ازعالى ترين مطالبی كه از زمان حضرت آدم عليه السلام تارسول اسلام صلى الله عليه وآله درزبان وحى به عنوان سفارش، موعظه و پند مطرح بوده، مسأله صبراست.اميرالمؤمنين عليه السلام نگاه بسيار مهمى به صبر داشتند، تا مردم دچاراشتباه نشوند، چون اسلام نمى گويد: هر كه به تو ستم کرد، كارى نداشته باش. هر ظلمى كه به تو شد ، به خدا واگذار كن و جواب او را نده. يقيناً اين معناى انحرافى و غلطى نسبت به صبراست. چون سكوت درمقابل ستم و خود را درمعرض ذلّت قراردادن حرام است. عزّت مؤمن، بعد از عزّت خدا وپيغمبرصلى الله عليه وآله دارای ارزش است، چنان كه درقرآن مطرح است: لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ (1)مرحوم آيت الله العظمى بروجردى به مشكل كم پولى دچار شده بودند وبراى حقوق حوزه علميه به ايشان پيشنهاد کردند ازچند تاجر معروف تهران مبلغى قرض نمايند.ايشان جواب دادند: من به خداوند حسن ظنّ دارم وتسليم خواسته او هستم. ازهمين طريقى كه خدا درقرآن به مردم تكليف كرده است، ايشان تشخيص دادند كه به وسيله سهم امام عليه السلام مشكل حقوق حوزه علميه حل شود و حاضر نشدند عظمت مرجعيت وعزّت مؤمن را مورد هجوم قراربدهند، حتى اگر قرض الحسنه باشد. عقيده ايشان اين بود كه اگر مردم از همديگر قرض نمايند ، مشكلى ندارد، اما من كه در مقام مرجعيت و رهبرى جهان شيعه هستم ، اگر بخواهم قرض بگيرم و بگويند : مرجع تقليد از مردم براى حقوق حوزه پول قرض مى كند، اين ضربه به اسلام، عزّت مرجعيت و مؤمنين است.
 روز بعد فرمودند : همان گونه كه به پروردگار حسن ظن داشتم از كويت پولى را براى من آورده اند كه تا سه ماه حقوق حوزه را تأمين مى كند و يقين دارم كه خداوند تا آخر عمر نيز به خوبى ما را اداره خواهد كرد.پس صبربه معناى تن دادن به ذلّت نيست.
امام صادق عليه السلام مى فرماید: اگر مال كسى را ببرند و او درصدد برگرداندن مال خود بربيايد یااگر بدهكار با طلبكاردرگير شود وطلبكار به دست بدهكاركشته شود شهيد است. زيرا براى احقاق حق مالى خود بوده است.(2)
صبر يعنى كوشيدن ، براى اين كه دين و دنياى انسان از دست نرود و خطرى متوجه انسان نشود. اين صبر است.
اميرالمؤمنين عليه السلام زيبا صبر را معنا كرده اند : »الصَّبْرُ أَنْ يَحْتَمِلَ الرَّجُلَ ما يَنُوبُه وَ يَكْظِمَ ما يَغْضِبُه «(3)
صبر يعنى در برابر حوادث روزگار، براى حفظ دين و دفع تلخى ها ، قواعد الهى را تحمل نمايد ودر مقابل آن چه كه انسان را عصبانى وخشمگين مى كند، آتش خشم برافروخته رادرباطن خود آن را خاموش كند.
 مرحوم ملا احمد نراقى از شخصيت هاى كم نظير جامعه اسلامى است . همين عظمت را نيز پدر بزرگوارشان ، مرحوم ملامهدى نراقى داشتند. محوريت و جامعيت ايشان حدود دويست و پنجاه سال است كه نظيرش كم پيدا شده است. اين پدر و پسر، فرزند و نوه مرد بى سواد نراقى بودند كه شغل مستخدمى داشته است. فرزندش ملامهدى كه مى خواست دراصفهان درس بخواند، ازنراق نامه اى به اصفهان نوشت و به فرزندش مهدى گفت : با اين شغل ودرآمدى كه من دارم، يقين بدان كه اگر تو بخواهى به مقامى علمى برسى، من خرج تو را نمى توانم بدهم. اودرسنّ چهارده سالگى به پدرش مى گويد : من از شما توقع كمك ندارم ، چون مى دانم شما نمى توانيد به من كمك نماييد ، چون  پروردگار از درون اين نوجوان را به كسب حقايق هدايت مى كرد ، لذا حاضر شد بدون كمك پدر، براى كسب علم ، به اصفهان بيايد. ملا مهدى وقتى وارد حوزه علميه اصفهان شد، در فقر كامل به سر مى برد، اما ملا احمد وقتى طلبه شد، پدرش رييس كل علما و مردم شيعه بود. يعنى تمام علماى آن روزگار اصفهان ، كاشان، مشهد و نجف، نسبت به ملامهدى كرنش داشتند.
ايام طلبگى ملا احمد در سختى نبوده است، اما ملا مهدى در سختى كامل بود و مى شود گفت : او مظهر صبر بوده است. مرحوم ملا مهدى باصبر منافع بسيارى به جهان شيعه داده است و عزّت خود را در آن مشكلات عجيب حفظ كرد. او وقتى وارد اصفهان شد ، مدارس آباد اصفهان ، مانند مدراس چهار باغ، خواجو ، صدر و نيماورد ، حجره نداشتند كه به او بدهند و كسى او را نمى شناخت. او با پاى برهنه و لباس كهنه كه به نظر علماى متولى به چهره او نمى آمد كه در علوم حوزوى پيشرفت نمايد، وارد اصفهان شده بود.
 دين ما مى گويد: به ظاهر افراد نگاه نكنيد، چون درون انسان دريايى از جوشش و هيجانات روحى و فكرى است.درون انسان با جرقه اى كه انبيا واولياى الهى به اين انبار بزنند، موجودى درست مى شود كه به عرش خدا مى رسد. به مرحوم نراقى حجره ندادند. مدرسه اى را پيدا كرد كه نيمه ويرانه بود و بعضى از اتاق هاى او كه مقدارى قابل اعتماد بود و طلبه هاى ساده و غريبه ساكن آن بودند. مرحوم نراقى در يكى از اين اتاق ها سكونت كرد و چون براى غذا پول نداشت در وقت خلوت غروب يا صبح زود، به كوچه هاى اصفهان مى رفت تا كسى او را نبيند، نان خشك ، پوست هندوانه و خربزه اى كه مردم دور ريخته بودند را پنهانى جمع مى كرد و زير عبايش مى گرفت و به حجره مى آورد، پوست خربزه و هندوانه ها را مى شست و تميز مى كرد و نان خشك ها را آب مى پاشيد تا قابل خوردن شوند. چند سالى به اين شكل صبر كرد ودرس خواند تا به اين مقام والاى عالم تشيع رسيد و دين را به ما منتقل كرد. ايشان براى مطالعه درس، اول شب دريكى از دستشويى ها كه چراغ پردود در آن روشن بود مى آمد، در را مى بست و در توالت مى ماند وايستاده درس مى خواند و مطالعه مى كرد.
دراصفهان نيم متر برف آمد. روزها كتاب ها را برمى داشت و براى درس خواندن به مكان ديگر مى رفت، چون هيچ استادى در مدرسه خراب و سرد نمى آمد درس بدهد. هوا سرد بود، مدرسه فرو ريخته بود. و مرحوم نراقى به جاى ديگر مى رفت ودرس مى گرفت و برمى گشت. روزى بقال نزديك مدرسه او را صدا كرد ، گفت : آقاى طلبه ! مرحوم ملا مهدى برگشت و سلام كرد. بقال شخص با ادبى بود ، خيلى محترمانه به او گفت : چند لحظه تشريف بياوريد.به نظر شما هوا سرد نيست ؟ مرحوم نراقى گفت : چرا ، خيلى سرد است. بقال گفت : شما با اين لباس كم ، فكر نمى كنيد كه سرما بخوريد ؟ گفت: به قدرى در فكر درس هستم كه تو مرا به فكر سرما انداختى.بقال گفت : من پالتويى دارم، اجازه بدهيد آن را به شما بدهم. ملا مهدى نراقى آن پالتو را گرفت و فردا پالتو را پس داد و گفت: من که اين را به دوشم انداختم ، ديدم نسبت به عزّت نفسم احساس سنگينى كردم. چنین پدری پسرى را تربيت كرد كه فوق العاده از خودش برتر بود.
جمله دوم اميرالمؤمنين عليه السلام درمورد صبر اين است كه : يكظم ما يغضبه
حوادثى كه مى خواهد تو را خشمگين كند ، نگذار كه آتش خشم تو بيرون بزند و تو را دچار ظلم وضربه زدن به اطرافيان كند.
فرماندار كاشان را عوض كردند و فرماندار جديدى به كاشان فرستادند. نزد اين فرماندار متكبر، عليه ملا احمد نراقى تبليغ سوء كردند كه وقتى فرماندار به كاشان رسيد ، دلى مملو از كينه نسبت به رييس روحانيون شيعه پيدا كرده بود. چقدر اسلام اصرار دارد كه بدون دليل و برهان به حرف ديگران گوش ندهيد و تا حق وباطل را با چشمان خود نديده ايد، باور نكنيد. بیشتر مردم تقواى زبانى ندارند و رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايد :
 اكثراهل جهنم به خاطر زبان به جهنم مى روند.(4) دين اسلام بسيار سفارش زبان را كرده است ، چون پيغمبر صلى الله عليه وآله از شرّ زبان نزديك ترين مردان و زنان قوم و خويش خود تا روز رحلتش در امان نبود. حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در ايامى كه بعد از پدر زنده بودند، سر قبر پيامبر صلى الله عليه وآله يك بار نيز نگفتند كه در خانه ما را آتش زدند و مرا بين دروديوار آزردند وحقّ شوهرم را پايمال كردند ، بلكه هروقت سر قبر پدر مى آمدند، با صداى بلند گريه كرده ، مى فرمودند: پدر! ببين زبان ها در حق ما چه مى كند؟(5)زبان آبرو مى برد ، به خاك سياه مى نشاند، مال، مقام وخانواده ها را به باد مى دهد، طلاق ايجاد مى كند، دلها را پركينه مى كند.
 زبان عضو خطرناكى است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
 اى مردم ! با زبان خود معامله سگ هار داشته باشيد. بگذاريد در قفس دهان حبس باشد و اين دندانها و لبهاى شما بسته باشد كه اين سگ حمله نكند.(6) چون مى درد و جگرها را پاره پاره مى كند. صداى ناله حضرت زهرا عليها السلام را درآورد. زبان، امام هشتم را شهید کرد : قَتَلَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالاَيْدِى وَ الاَلْسُنِ (7)
فرماندار، با كينه سنگين وارد كاشان شد. حاكمان زمان قاجاريه در ايران كه من مى توانم ادعا كنم بدترين پادشاهان ايران بودند، چون ايمان به خدا و تقوا كه نباشد ، بهتر از اين نمى شوند. فرماندار با دلى پر از كينه نسبت به مرحوم نراقى وارد كاشان شد. اين قاجارى مسلك، ريشه مغولى داشت ، چون قاجاريه از تيره مغول و چين هستند كه دويست سال بر اين مملكت تسلط داشتند و يقين بدانيد ضربه هايى كه به اين كشور زدند، تا پانصد سال ديگر نيز اگر هزار دولت اسلامى واقعى سر كار بيايد ، نمى تواند آن را جبران كند.
 براى شهر كاشان مشكلى به وجود آمد و تنها كسى كه مى توانست مشكل را حل كند ، وجود مبارك ملا احمد نراقى بود. ملا احمد نيز خبردار شد كه دل اين حاكم قاجارى را نسبت به او پر از كينه كرده اند. اما گفت : بگذار من ضرر كنم ، ولى شهر دچار ضرر نشود. به خاطر خدا به طرف محل حكومت حاكم حركت كرد.
 اين افراد به خدا وابسته بودند. عبا را روى سرش انداخته بود كه احدى او را نشناسد و كسى او را نبيند كه وارد دستگاه حكومت شده است و نگويند كه دربارى شده است ، چون جلوى زبان ها را نمى شود گرفت. در تمام انبيا ، حضرت موسى عليه السلام به خدا عرض كرد : من چگونه هستم ؟ خدا فرمود : خيلى خوب هستى ، گفت : كسى پشت سر من صحبت بد مى كند ؟ پروردگار فرمود : فراوان. بعضى مردم مى گويند : اين پيغمبر عليه السلام بى سواد ، مال مردم خور، زكات را مى گيرد و براى خود و خانواده اش استفاده مى كند. گفت : خدايا ! تو كه مرا مى شناسى ، جلوى زبانهاى مردم را بگير. خداوند فرمود : هر روز هزار برابر تو، پشت سر من ناسزا مى گويند ، من جلوى آنها را نمى گيرم ؟ بگذار بگويند. پس من جهنم را براى چه كسانى آفريده ام ؟
 ملا احمد عبا را روى سر انداخت تا كسى او را نشناسد. وارد ساختمان حكومت شد. نگهبانان ديدند يك روحانى وارد شد ، جلوى او را نگرفتند. آمد درب سالن را باز كرد ، ديد تعدادى نشسته اند. چهره حاكم پيدا بود. نراقى ديد جايى براى نشستن نيست. نزديك درب نشست. حاكم با معاونش شطرنج بازى مى كرد و داد و فرياد مى كشيد و گاهى بلند مى خنديد. بين حاكم و معاونش در شطرنج بازى اختلاف افتاد. حاكم گفت : من برنده هستم ، آن بيچاره با گردن كج گفت : قربان ! به حضرت عباس من برنده هستم ، قانون شطرنج اين را مى گويد. گفت : نه.
 مرحوم نراقى سرش را بلند كرد و قواعد شطرنج را كامل توضيح داد و به حاكم گفت : حق با معاون است. از نظر قوانين شطرنج او برنده است. حاكم نگاهى به ملا احمد كرد وگفت : اى شيخ ! تو متخصص شطرنج بازى هستى؟ فرمود : من تا به حال دست به شطرنج نبرده ام ، چون دين به من اجازه نداده است.(8)
 امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايند : شيعيان ما به سراغ شطرنج نروند ، چون وقتى ما را نزد يزيد مى بردند ، كنار سر بريده پدرم شطرنج بازى مى كردند. گفت : نه ، من دستى به شطرنج نبرده ام و تا به حال شطرنج بازى نكرده ام ، اما مشكل علوم شطرنج ، رياضى ، فيزيك ، اصول ، فقه ، نجوم و اسرار را مى توانم حل كنم.حاكم گفت : حضرت عالى چه كسى هستيد ؟ مرحوم نراقى بسيار خوش اخلاق و نرم بود. با اين كه قدرت داشت در سالن را بازكند، بر سر حاكم فریاد بزند و مردم كاشان را عليه او تحريك كند و حاكم را بزنند و از شهر بيرون كنند ، اما كسانى كه اهل صبر باشند، عصبانى نمى شوند، با تحمل و حفظ عزت و دين خود ، جاده صبر را طى مى كنند تا به نتيجه برسند واگر به نتيجه نرساندن ، خود به نتيجه الهى مى رسد.
 گفت :اى شيخ! توكيستى ؟ خيلى آرام فرمود : اسم من احمد و لقبم نراقى است. بلند شد كه به دست و پاى ملا احمد بيفتد، ايشان فرمود: نيازى نيست ، اين مردم مشكل دارند ، من آمدم به شما بگويم تا مشكل مردم را براى رضاى خدا حل كنيد كه لااقل در روز قيامت درى به روى شما باز باشد، چون نجات در روز قيامت بسيار سخت است. به فرياد مردم برسيد، شايد كفاره گناهان شما در روز قيامت باشد.
 حاكم با لگد شطرنج را پرت كرد و به مرحوم نراقى گفت : اول مرا توبه بده ، من بد كردم و مرا در حق شما به اشتباه انداختند. توبه كرد وتا زمانى كه او حاكم كاشان بود، در سايه معنويت مرحوم نراقى، مردم كاشان كمتر مشكل داشتند و راحت بودند. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: صبر؛ يعنى انسان در مقابل مشكلات و مضيقه ها تحمل نمايد تا به نتيجه مطلوب برسد و وقتى كه آتش خشم برافروخته مى شود ، فوراً آن را خاموش كند كه با خشم او ، زيان و ضررى به كسى وارد نشود. انسان مى تواند دين ، ايمان ، كرامت و عزّت خود را با صبر حفظ كند.  پی نوشت :
1) منافقون :8
2) مستدرك الوسائل:11/98، باب 39، حديث 12517-12518
3) غرر الحكم: 281، حكمت6231.
4) بحار الأنوار: 68/ 287، باب78، حديث42؛
5) بحار الأنوار: 43/ 174، باب7، حديث 15.
6) من لا يحضره الفقيه: 4/389؛
7) من لايحضره الفقيه:2/604، باب زيارة قبر الرضا (ع) بطوس، حديث3210.
8) من لايحضره الفقيه:4/419

 


منبع : روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه