قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

لباس ظاهر و لباس باطن

 از متن اين روايت كه از سرچشه حقايق ، امام به حق ناطق ، حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السلام نقل شده ، استفاده مى شود كه براى انسان ـ به تناسب وجودش كه داراى جسم و روح مى باشد ـ دو نوع لباس است . يك نوع لباس جهت جسم كه از مواد طبيعى بافته مى شود و نوع ديگر لباسى براى روح و باطن كه از حقايق عالى و حسنات اخلاقى و صفات الهى و اسرار عرشى ساخته مى گردد .
لباس ظاهر براى زينت و پوشش جسم و حفظ عيوب بدن و لباس باطن براى زيبايى روح و حفظ جان از خطرات نفس اماره و شياطين جنّى و انسى است . انسانى كه عارى از لباس ظاهر است ، منظره اى كريه و صورتى بدنما دارد و هيولايى زشت است و تمام مردم با خفت و خوارى به او نظر كرده و وى را يا مجنون يا انسانى بى حيا مى دانند .
به همين نسبت ، انسانى كه عارى از لباس باطن است ، سماواتيان و اهل دل و عارفان بيدار ، او را بسيار زشت ديده و گويى درون او را هم چون جنگلى پر از حيوانات وحشى و درنده مى نگرند .  انسان به همان گونه كه براى پوشش ظاهر خود ، دست به انواع فعاليت هاى مادى مى زند و براى آرايش ظاهر خود به وسيله لباس از انواع محصولات طبيعى استفاده مى كند و عريان بودن ظاهر را از لباس براى خود بسيار زشت مى داند ، بايد براى لباس معنوى خود بيش از آن كه براى ظاهر خود مى كوشد ، تلاش كند .
جسم در ميدان حيات انسان به منزله مركب و روح عالى انسانى ـ كه از عالم الهى است ـ به منزله راكب است .
جسم براى انسان به منزله يك نقطه محدود بيش نيست ، ولى روح براى انسان عالمى است بى منتها و جهانى است گسترده تر از جهان ظاهر .
فعاليت انسان براى جسم بايد در حدّ عفاف و كفاف و در محدوده قناعت باشد ، ولى براى عظمت و اعتلاى روح بايد حريصانه كوشيد و تا لحظه آخر عمر به دريا دريا سرمايه معنوى قناعت نكرد .
چه بدبخت و بيچاره و پست اند آن آدميان و انسان هايى كه در امور معنوى به حداقل برنامه و گاهى به كمتر از حداقل يعنى به نماز و روزه واجب قناعت كرده ، ولى در امور مادى براى خود مرز توقفى نمى شناسند !
چون صبح از خواب سنگين جسم برمى خيزند ، براى به دست آوردن ثروت و تكاثر آن ، از تمام وجود مايه مى گذارند و نيمه شب با آن كه در روز بيش از خرج چند سال خود و اهل و عيال خويش را به دست آورده اند ، بدون آرامش دل به خانه باز مى گردند و با حرص هرچه تمام به آرزوى رسيدن صبح اند ، تا دوباره به ثروت مادى هجوم برده و از راه حرام و غصب و سرقت و پايمال كردن حقوق ديگران بر ثروت بيفزايند !! اين گرسنگان سفره مادى كه اگر همه جهان را در اختيار آنان بگذارند ، سير نمى شوند ، با پر شدن دهانشان از خاكِ گور به قناعت دست مى يابند و آنجاست كه دچار حسرت و اندوه فراوان گشته و آرزوى برگشت به دنيا مى كنند ، اما از طرف حضرت حق به آنان خطاب مى شود كه برگشتى براى شما نيست !!
اين تهيدستان و حمّالان وِزر و وبال در عالم برزخ ، نگران اموال و ثروت بى كران خود هستند كه فعلاً به دست وارثان عيّاش افتاده و آنان با كمال بى رحمى به جان اندوخته هاى او افتاده و مشغول خرج كردن ثروت در راه شهوت و شكم و گناه و معصيت اند ! بيچاره در عالم برزخ ، آه از نهاد مى كشد و مى گويد : تمام عمر گرانمايه را خرج به دست آوردن مال و انباشتن ثروت كردم و خود از آن لذتى نگرفته و اكنون محصول حمّالى و عملگى مرا ديگران صرف عيش و نوش مى كنند و من و زر و وبال آنان را به عنوان كمك كار به اهل معصيت به دوش مى كشم !!
و چه خوشبخت آن انسان هاى بيدار و بينايى كه اندكى از وقت را صرف به دست آوردن مال حلال به قدر احتياج مى كنند و بقيه وقت را براى اعتلاىِ روح كه كلمه حق است مصرف مى نمايند .
زبان حال اينان كه در صراط مستقيم حقند و سيرى جز سير الى اللّه ندارند و راهى جز راه خدا نمى شناسند و محبوبى جز حضرت اللّه انتخاب نكرده اند ، همان است كه عارف شاعر ، مولوى مى گويد : 
بنماى رخ كه باغ و گُلستانم آرزوست
 اى آفتابِ حسن برون آ دمى ز ابر
 بشنيدم از هواى تو آواز طبل باز
گفتى ز ناز بيش مرنجان مرا برو
 اين نان و آب چرخ چو سيلى است بى وفا
 يعقوب وار وا اسفاها همى زنم
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
جانم ملول گشت زفرعون و ظلم او
آن نورِ روى موسىِ عمرانم آرزوست
بگشاى لب كه قندِ فراوانم آرزوست
كان چهره مشعشع تابانم آرزوست
باز آمدم كه ساعدِ سلطانم آرزوست
آن گفتنت كه بيش مرنجانم آرزوست
من ماهيم ، نهنگم ، عُمّانم آرزوست
ديدار خوب يوسفِ كنعانم آرزوست
شيرِ خدا و رستمِ دستانم آرزوست
آن نورِ روى موسىِ عمرانم آرزوست
جسمى كه دو روز ديگر با يك كفن مى خواهد در جايى تنگ و تاريك و در خانه وحشت منزل بگيرد و خوراك موران و ماران گردد ، چه ارزشى دارد كه خارج از حدود مقررات الهى براى او كار كرد ؟
منزلى در حد نياز ، خوراكى براى به دست آوردن توان و قدرت ، لباسى براى پوشيدن در زمستان و تابستان و محل كسبى براى اداى حقوق جسم و اهل و عيال و خرج كردن در راه خير براى انسان كافى است .
به رشد و كمال روح بپردازيد ، لباس تقوا براى امروز و فردا فراهم كنيد ، ما را پس از اين جهان ، عقبات سنگينى است كه براى عبور از آن عقبات ، لباس تقوا لازم است . فقط به فكر بدن نباشيد ، فقط در جمع وسيله براى عيش بدن نكوشيد ، شما را براى اداره امور بدن تنها نيافريده اند ، اگر هدف از خلقت انسان فقط رسيدگى به جسم بود ، انبياى الهى بر اين معنى خبر مى دادند ، ديگر اين همه كتاب و حساب و قانون و مقررات و حلال و حرام لازم نبود . انبيا و امامان عليهم السلام براى رشد و تعالى عقل و روح و آراسته نمودن انسان به صفات الهى و متخلّق كردن بشر به اخلاق الهى آمدند و اگر در دستورهاى آن بزرگواران كه بر اساس وحى است دقت كنيد ، چيزى جز اين نمى يابيد . حتى در دستورهايى كه براى حيات جسمى داده اند سراسر و معنويت و صفا و روحانيت ديده مى شود و اصولا آراستگى ظاهر از نظر آنان مقدمه آراستگى باطن است و رسيدگى به جسم و زندگى مادى براى تقويت حيات روح و زندگى معنوى است .


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه