مردم دردنیا سه گروهند :
الف: گروهى ازمردم عمل واقعی دارند. عمل آنها در دو مرحله عبادت خدا و خدمت به بندگان خدا صورت مى گيرد وعمل براساس آيات قرآن برپایه ايمان آنها به پروردگار و روز قيامت است و نيت آنان هم پاك وخالص است. در عمل براى خدا وآبادى آخرت تلاش مى كنند وهيچ موجودى را شريك نمى كنند.
خداوند مى فرمايد : آنان عملشان يقيناً داراى پاداش است و پاداشى كه خدا به عمل ايشان عنايت مى كند از اصل عمل آنها بهتر و بالاتر است.
ب : گروهی عمل ظاهری دارند و اعمال آنها صورت اعمال شرعى و عبادى دارد و به مردم خدمت مى كنند، اما باطنشان، از ايمان به خدا وقيامت خالى است: مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (1)
چون ارتباطى با خداو قيامت ندارند راهى براى نيّت خدایی براى آنها باز نيست. بنابراين اعمالى كه صورت زيبايى دارد چه به شكل عبادت و چه به شكل خدمت، براى خدا انجام نگرفته و به عنوان مصالح ساختن آخرت آباد به كار گرفته نشده و از جانب پروردگار پاداش و مزدى ندارند. اگر كسى بگويد : چرا خدا به آنها مزد نمى دهد ؟ آيا ظلم به آنها نيست ؟
جواب : اين افراد با خدا هيچ ارتباطى نداشتند ، عمل را براى خدا انجام ندادند ، پاداشى بر عهده خدا نسبت به آنان نيست وهيچ ظلمى هم به آنها نشده است. اگر خداوند متعال به آنها مزد ندهد ، نتيجه مى گيريم كه صاحب آنها هواى نفس مى باشد. عمل آنها منافقانه و رياكارانه بوده و چهره عمل به طرف پروردگار عالم جهت گيرى نداشته است. برعهده خدانيست كه به آنها پاداشى كرامت كند.(2)
ج : گروهى عمل انجام نمى دهند ، اهل عبادت و خدمت نيستند ، به قول امام صادق عليه السلام عمرى را گرد نفس وخواسته هاى خود چرخيدند و به خدا و مردم كارى ندارند، در تمام عمر تنها به فكر خود مى باشند. از درآمد زندگى، فقط براى نفس، شهوت ، شكم و خانواده خود استفاده مى كنند. گرهى را از كار مردم باز نمى كنند، اينها مردمى مثل طايفه دوم هستند، اما عذابشان از طايفه دوم كمتر است.
پس عمل قابل پاداش وآباد كننده دنيا و آخرت ، تنها عمل مؤمن همراه با نيّت خالص و نيّت پاك است. ما باید بخشى از اين نوع اعمال را چه در رابطه با پروردگار و چه در رابطه با بندگان را بشناسيم.
اويس قرنى فوق العاده مورد محبت رسول خدا صلى الله عليه وآله بود ، با اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله او را نديدند، بعد از پيغمبر صلى الله عليه وآله هم به شدت مورد توجه اميرالمؤمنين عليه السلام بود، پيغمبر صلى الله عليه وآله در زمان خودشان مى فرمودند : هر كس اويس را ببيند سلام مرا به او برساند و لباس خودشان را به اميرالمؤمنين عليه السلام دادند و فرمودند : بعد از من او را ملاقات مى كنى اين لباس مرا به او بده و پيغمبر صلى الله عليه وآله فرمودند : اويس در قيامت به اندازه دو قبيله پر جمعيت عرب ، مردم را شفاعت مى كند ؛ يعنى اجازه اى كه به او دادند مانند اجازه انبيا و ائمه عليهم السلام مى باشد. يعنى خداوند در قيامت به اويس اجازه شفاعت مى دهد . مردى در يمن در همان بيابان در حالى كه اويس مشغول شترچرانى بود و شترهاى مردم را مى چراند گفت : اويس! شما كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله را نديدى ولى از دين، آيين و فرهنگ او بهره مند شدى ، مى شود به من بگويى با اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله را زيارت نكردى از دين ، آيين ، فرهنگ او چه چيزى آموخته و ياد گرفتى ؟ اويس هشت جواب به او داد.(3)
این جواب ها نشان مى دهد كه او آگاه و عالم به دين خدا بود، ديندار و دين شناس بود. عده اى درجامعه دين دارند ولى دين شناس نيستند ، لذا اگر دائم به عالم ربانى مراجعه نكنند، حق را با باطل اشتباه مى گيرند. به ما سفارش شده كه در امور الهى و ملكوتى اهل قناعت نباشيد. بلكه اهل حرص باشيد ، شما در قرآن مجيد مى بينيد كه پروردگار پيغمبر عليه السلام را به عنوان يك انسان حريص معرفى كرده است . اين حرص حرام نيست، اين حرص در اينجا به جاست حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ «(4)
يعنى به همه انسان ها حرص دارد ، براى اينكه انسان ها گرفتار عذاب و دنياى فاسد و محروم از بهشت پروردگار نشوند. اينجا جاى قناعت نيست. چه چيز مردم ما از اويس كمتر است ! مگر اويس انسان ويژه اى بود ؟ اويس انسانى بود كه مسلمان نبود ، بعد كه صداى دين پيغمبر صلى الله عليه وآله به او رسيد با عقل و نگاه به دين فرهنگ آن را قبول كرد ، بعد هم حرص زد كه از همه حقايقى كه با آن در ارتباط است، ظرفش را پر كند.
همه چيز را از خدا گرفت، عمرش هم به زيباترين صورت تمام شد. در ركاب وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ صفّين به شهادت رسيد. اين پايان عمر و اول حيات آخرت بود، يعنى از مرگ نهراسيد و مرگ را محكوم كرد، چون شهيد نمى ميرد. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَا بَلْ أَحْيَآءٌ (5)
مرگ را محكوم و دهن مرگ را بست ، گفت : من در كام تو فرو نمى روم ، من در آغوش رحمت و كرامت مى روم
من با ضربه او فنا و متلاشى نمى شوم ، او يك پيراهن و پوششى از من مى گيرد ، من از كام او عمر جاودان و حيات الهى در مى آورم . در پاسخ به اين مرد در بخش اول فرمود: طلبتُ الرفعةَ فوجدتها فى التواضع(6)
در كجا انسان اوج مى گيرد و پرواز مى كند. گفت : من در جستجوى رفعت ، بلندى مقام و در جستجوى قلّه بزرگى بودم ، راه و روش زندگى را از دين و فرهنگ پيغمبر صلى الله عليه وآله ياد گرفتم . اويس از اين راه عبور كرد و به قله نهايى رفعت رسيد . اگر نرسيده بود ، بوى خدا را نمى گرفت. اويس براى ديدن پيغمبر صلى الله عليه وآله به مدينه آمد، اما پيغمبر صلى الله عليه وآله را زيارت نكرد ، مادرش گفته بود ، اجازه ندارى بيشتر از نصف روز در مدينه بمانى، از مدينه برگشت، سه روز بعد ، پيغمبر صلى الله عليه وآله به مدينه آمد ، وقتى كه به خانه رسيد چهره پيغمبر صلى الله عليه وآله تغيير كرد و به يمن رو كرد، فرمود :
انّى لاشمُّ رائحةَ الرحمن من جانب اليمن (7) بوى خدا از جانب يمن مى آيد. گفتند : يك شتر چران مى خواست تو را ببيند، مى گفت: مادرم فقط نصف روز اجازه ماندن در مدينه را داد ، پيغمبر صلى الله عليه وآله آهى كشيد و فرمود : عجب اشتياقى به قيافه تو دارم، و الاّ در باطن كه با هم هستيم.گفت: من در جستجوى معنويت مى باشم تا در بالاترين جايگاه انسانى والهى قرار بگيرم، بالاخره از طريق فرهنگ پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه وآله و قرآن اين رفعت را در تواضع يافتم .
يك محور تواضع ، تواضع به پروردگار است وفروتنى، نسبت به مردم مؤمن و مسلمان مى باشد: وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ «(8) از آثار تواضع به خدا ، پذيرفتن همه اوامر حق و ضدّ شيطان حركت كردن است .
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَة اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَفِرِينَ (9)
شيطان امتناع كرد وتكبر ورزيدو از ناسپاسان شد، آن كسى كه در برابر پروردگار تواضع ندارد، زمين گير است نمى تواند بالا برود و به مقامات بلند انسانى و ملكوتى برسد.
فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ «(10) با عصبانيت به پروردگار گفت : مرا بيرون كردى؟ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(11) اين زهرتكبر را در همه بندگانت مى ريزم كه در برابر دستورهايت شاخ و شانه بكشند. وقتى تو انسان را به عبادت امر كنى، آنها مى گويند: امر تو را اطاعت نمى كنيم ، نماز نمى خوانيم ، روزه نمى گيريم و حجاب را رعايت نمى كنيم ، حرمت ربا و معاصى را قبول نداريم، آنها را وادار مى كنم كه امر تو را اطاعت نكنند . پروردگار به او فرمود : لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ (12)
من هم هفت طبقه جهنّم را فقط از تو وكسانى كه مانند تو دچار تكبّر در برابر من مى شوند، پر مى كنم. هر كس را كه مى خواهى گمراه كن. هر كس به گمراهى تو گوش دهد، حزب تو مى شود. تكبر در برابر دعوت خدا و خواسته هاى خدا، باعث لعنت ابدى و دوزخ هميشگى است. بعضى از انسان ها در نهايت تواضع و فروتنى بودند و از اين نردبان به اوج رفعت انسانى رسيدند . مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ يَرْفَعُهُ«(13) اميرالمؤمنين عليه السلام هر شب تا شب نوزدهم ماه رمضان، بيشتر شب را صورت روى خاك مى گذاشت و مى گفت: آه من قلّة الزاد و طول السفر «(14) خدايا على دست خالى است. اين تواضع است.
پی نوشت :
1) نحل :97
2) الكافى:2/ 294 باب الریاء، حديث1-4
3) بحار الأنوار: 72/ 367 باب81 حديث79
4) توبه: 128
5) آل عمران :169
6) مستدرك الوسائل: 12/ 173، باب101حديث 1381024 به نقل از امام صادق (علیه السلام )
7) مجموعة ورام: 1/ 154 (أن رسول الله ص قال إني لأجد نفس الرحمن من جانب اليمن)
8) اسراء :24
9) بقره :34
10) حجر :35 - 34 :
11) ص :82
12) ص : 85
13) فاطر :10
14) نهج البلاغة: حكمت 77
منبع : روابط عمومی و اموربین الملل مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی