قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دلسوزى طبیبان الهى

در کتاب حکمت عملى، نقل شده است که حضرت عیسى علیه السلام از خانه یک زن بدکاره بیرون آمد. عیسى علیه السلام جوان و خوش قیافه بود. فردى او را دید و تعجب کرد که پیغمبر اولوالعزم، عیسى علیه السلام در منزل این زن بدکاره چه کار داشته است! همان لحظه فکرى به ذهنش خطور کرد. عیسى علیه السلام به سرعت خود را به آن مرد رسانید و گفت : برادر! دیدى من از کجا بیرون آمدم؟ مرد گفت : بله. حضرت عیسى علیه السلام گفت : تعجب کردى که من این جا چه کار داشتم؟گفت : بله. حضرت عیسى علیه السلام گفت : حتما اکنون هم مى خواهى بین مردم بروى و بگویى : من با دو چشم خودم عیسى علیه السلام را دیدم که از منزل آن زن بدکاره اى که همه او را مى شناسند، بیرون آمد.آن گاه، حضرت به او فرمود : برادرم! در این عالم دو بیمار هست : اول بیمارى که به بیمارى خود واقف است و براى درمان نزد طبیب مى رود. دوم بیمارى که از پا درآمده است و توجهى به خود ندارد و باید طبیب نزد او برود.آن گاه فرمود : این زن، بیمار از پا افتاده بود. من نزد او آمدم و او را معالجه کردم. از امروز به بعد، این در به روى هیچ مردى باز نمى شود.طبیبان الهى تا این اندازه دلسوز بودند، نگران جامعه بودند، و از آبروى خود براى درمان بیمار مایه مى گذاشتند.

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه