قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نشانه های اخلاص و ریا

 برای تشخیص این که در انجام عملی ، نیت انسان خالص بوده یانه ، راه های مختلف و نشانه هایی هست که اگر انسان در آن ها دقت کند ، کاملاً برای خودش معلوم می شود که آیا نیتش خالص بوده یا خیر .
اگر کسی مثلاً بیمارستانی ساخته ، باید ببیند اگر به جای اسم او ، اسم دیگری را بر سردر بیمارستان بنویسند ، برایش اهمیت دارد و ناراحت می شود یا نه ؟ اگر کار برای خدا باشد ، نباید برای او هیچ تفاوتی داشته باشد که اسم او را بنویسند یا ننویسند ؛ اگر می بینید تفاوت دارد ، نشانه آن است که عملش خالص نبوده است . گاه ریایی بودن عمل حتی بر خود انسان مخفی است و خودش هم خیال می کند عملش خالص است ، درحالی که در واقع این گونه نیست . یکی از کارهای عالمان اخلاق این است که بکوشند فرد را به انگیزه های مخفی و ناپیدایی که در عمل هست و خود انسان هم متوجه نیست ، توجه دهند . به عنوان مثال : اگر انسان نمازی را در مسجد و در حضور دیگران خواند ، ببیند اگر دیگران هم نبودند و خود تنها در مسجد بود ، همین طور نماز می خواند ؟ اگر پاسخ منفی است ، بداند که ریا در نماز او راه پیدا کرده است . اگر تاریک بود و دیگران نمی توانستند حالت ایستادن و چهره و سایر حرکات او را در حین نمازببینند ، آیا همین گونه که الآن چراغ روشن است و دیگران حرکات او را می بینند رفتار می کرد ؟ اگر پاسخ منفی است ، نشانه ریایی بودن عمل است . اگر همیشه در جایی معین از مسجد نماز می خوانده ، آیا اگر روزی نتواند در آن مکان مشخص نماز بخواند ناراحت نمی شود ؟ اگر ناراحت می شود ، نشانه این است که عمل خالص نیست ، بلکه « کجا بودن» عمل هم در کار او تأثیر دارد !
یا اگر مثلاً کسی امام جماعت است و در نماز اشتباهی کرد و دید در اثر این اشتباه خجالت کشیده و عرق شرم بر پیشانی اش نشسته ، علامت آن است که حضور و عدم حضور مردم برایش مهم است . اگر مردم نبودند ، از اشتباهش خجالت نمی کشید ، ولی حالا که مردم هستند خجالت می کشد و این مرتبه ای از مراتب ریا است .
یا اگر انسان هر روز با دوستش به مسجد می رفته ، ولی امروز دوستش کار دارد و نمی آید و او هم چون دوستش نمی آید امروز به مسجد نرود ، معلوم می شود روزهای قبل هم قصدش خالص نبوده ، بلکه آمدن دوستش نیز دخالت داشته است .
در خصوص همین مسأله مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب اصرارالصلاه این قضیه را نقل کرده اند که :
یکی از بزرگان سال ها درنماز جماعت یکی از علمای بزرگ شرکت میکرد و همیشه در صف اول در جایی خاص می ایستاد . یک روز هنگامی به نماز رسید که صف اول پر شده بود و دیگر در آن صف و در آن مکان خاص ، جایی برای او نبود . به ناچار در جایی دیگر ایستاد . در حین نماز احساس کرد از این که در این صف و در این مکان نماز می خواند خجالت می کشد ؛ چرا که مردم همیشه او را در صف اول می دیدند و امروز ، مثلاً در صف دوم می بینند .از این رو می دید که پیش خودش خجالت می کشد !
مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی نقل کرده که بعد از این قضیه ، آن مرد بزرگ سی سال نمازش را اعاده کرد و گفته بود تا امروز نمی دانستم نمازم را به این قصد خوانده ام که مردم مرا در صف اول ببینند ! امروز دیدم از ایستادن در صف دوم خجالت می کشم ، فهمیدم که نیتم خالص نبوده و غیر خدا هم در آن دخیل بوده است . اگر خالص برای خدا بود ، نباید صف اول و دوم هیچ تفاوتی برای من داشته باشد . خدای صف دوم ، همان خدا ی صف اول است و هیچ فرقی نمی کند !
باز مرحوم حاج میرزا جواد آقا تبریزی در اسرار الصلاه قضیه دیگری را به این صورت نقل کرده اند که :
شخصی در ایام محرم ، که مجالس عزاداری متعدد برپا می شود ، همیشه مایل بود که در مجلسی خاص شرکت کند . یک روز به خودش آمد که گویا آن مجلس خاص برایش اهمیت پیدا کرده است . با خودش فکر کرد اگر من برای گریه بر امام حسین علیه السلام و اقامه عزای سیدالشهدا علیه السلام به روضه می روم ، روضه ها از این جهت با هم تفاوت ندارند ؛ پس چرا من همیشه مایلم به آن مجلس خاص بروم . مدت ها فکر کرد تا بالاخره با زحمت متوجه شد که آن مجلس چه خصوصیتی برایش دارد که موجب می شود آن را ترجیح دهد. پس از آن ، بنا گذاشت جاهایی روضه برود که هیچ خصوصیتی برایش نداشته باشد .


منبع : پایگاه نور پورتال
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه