با اهل معنایى که از عبادت عاشقانه و خدمت خالصانه به ویژه خدمت جانانه به مادرش که از پا افتاده بود بهره کافى داشت ، آشنا شدم .
گاه گاهى براى بهره معنوى به زیارتش مى رفتم و علاوه بر این که از معنویتش سود مى بردم ، از دانش و بینش سرشارش نیز بهره مند مى شدم .
روزى در حالى که در اوج حال معنوى بود و در فضایى نورانى و عرفانى قرار داشت ، برایم نقل کرد :
با عالمى وارسته و دانشمندى بصیر و عارفى خبیر که در امور روحى و نفسى فراوان کار کرده بود ، آشنا شدم و به رفت و آمد با او توفیق پیدا کردم .
آن عالم فرزانه در ایام تابستان به زیارت امام رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس مشرف شد ، پس از بازگشت از مشهد به زیارتش رفتم تا از ره آوردهاى معنوى سفر برایم بگوید .
داستان سفر را چنین شروع کرد : چند سالى بود که به زیارت امام رضا (علیه السلام)موفق نشده بودم ، دل تنگى عجیبى مرا گرفته بود ، خانواده ام هم اصرار داشتند آنان را به مشهد ببرم ، از آنجا که در میان میوها به هلو علاقه فراوانى داشتم به آنان وعده دادم چون فصل رسیدن هلو برسد آنان را به مشهد که باغات اطرافش هلوهاى ناب دارد ببرم !
در ایام رسیدن هلو اهل و عیالم را به مشهد بردم ، در خانه اى آنان را مستقر کردم و پس از استقرار جهت استراحت و سپس زیارت در رختخواب آرام گرفتم .
چون خوابم برد ، خواب دیدم وارد صحن مسجد گوهر شاد شدم و به قصد زیارت به سوى کفشدارى که هنگام ورود در جانب راست مسجد است رفتم ، کفش خود را به کفشدارى دادم و آماده رفتن به حرم شدم ، ناگهان چشمم به در بزرگى افتاد که چهره اى نورانى و با ادب کنار آن در ایستاده بود ، به او گفتم : این در به کجا باز مى شود ، گفت : به سالنى که در آن مجالس معنوى برگزار مى شود و درباره نفس و روح و باطن انسان سخن به میان مى آید و اکنون جلسه اى برپاست که وجود مبارک امام رضا (علیه السلام) در آن حضور دارند و بحثى معنوى در میان است ، به دربان گفتم : من هم از این دانش اندک بهره اى دارم ، برایم اجازه ورود به این مجلس بخواه ، دربان با کمال ادب پذیرفت به درون مجلس رفت و پس از چند لحظه برگشت و گفت : امام رضا (علیه السلام) فرمودند : اول شکم از هلو سیر کن ، سپس به زیارت ما بیا ! !
آرى ; قصد زیارتم با قصد هلو خوردن مخلوط بود و مولایم به هدایت من عنایت فرمود که از آن به بعد نیت زیارتم را از هوا و هوس خالص گردانم .
پایگاه استاد حسین انصاریان
منبع: کتاب معاشرت