قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توبه ى آهنگر

راوى این داستان عجیب مى گوید : در شهر بصره وارد بازار آهنگران شدم ، آهنگرى را دیدم آهن تفتیده را با دست روى سندان گذاشته و شاگردانش با پتک بر آن آهن مى کوبند .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توبه ( 9 ) : 102 .

2 ـ تفسیر قمى : 1 / 303 ; تفسیر برهان : 4 / 535 ; بازگشت به خدا : 423 .

به تعجّب آمدم که چگونه آهن تفتیده دست او را صدمه نمى زند ؟ از آهنگر سبب این معنا را پرسیدم ، گفت : سالى بصره دچار قحطى شدید شد به طورى که مردم از گرسنگى تلف مى شدند ، روزى زنى جوان که همسایه ى من بود پیش من آمد و گفت : از تلف شدن بچه هایم مى ترسم چیزى به من کمک کن ، چون جمالش را دیدم فریفته ى او شدم ، پیشنهاد غیر اخلاقى به او کردم ، زن دچار خجالت شد و به سرعت از خانه ام بیرون رفت .پس از چند روز به خانه ام آمد و گفت : اى مرد ! بیم تلف شدن فرزندان یتیمم مى رود ، از خدا بترس و به من کمک کن ، باز خواهشم را تکرار کردم ، زن خجالت زده و شرمنده خانه ام را ترک کرد .دو روز بعد مراجعه کرد و گفت : به خاطر حفظ جان فرزندان یتیمم تسلیم خواسته ى توام . مرا به محلّى ببر که جز من و تو کسى نباشد ، او را به محلّى خلوت بردم ، چون به او نزدیک شدم به شدّت لرزید ، گفتم : تو را چه مى شود ؟ گفت : به من وعده ى جاى خلوت دادى ، اکنون مى بینم مى خواهى در برابر پنج بیننده ى محترم مرتکب این عمل نامشروع شوى ، گفتم : اى زن ! کسى در این خانه نیست ، چه جاى این که پنج نفر باشند ، گفت : دو فرشته ى موکل بر من ، دو فرشته ى موکل بر تو و علاوه بر این چهار فرشته ، خداوند بزرگ هم ناظر اعمال ماست ، من چگونه در برابر اینان مرتکب این عمل زشت شوم ؟کلام آن زن در من چنان اثر گذاشت که بر اندامم لرزه افتاد و نگذاشتم در آن عرصه ى سخت دامنش آلوده شود ، از او دست برداشتم ، به او کمک کردم و تا پایان قحطى جان او و فرزندان یتیمش را حفظ نمودم ، او به من به این صورت دعا کرد :خداوندا ! چنانکه این مرد آتش شهوتش را به خاطر تو فرو نشاند ، تو هم آتش دنیا و آخرت را بر او حرام گردان . بر اثر دعاى آن زن از صدمه ى آتش دنیا در امان ماندم(1) .

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه