قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

زمینیان بى بدیل


 

آن چهره هاى منحوس و تاریک دل ، که به تعداد سى هزار نفر ، در میدان نینوا به دستور یک بچه سر راهى که پدرى براى او نبود ، و مادرش با هر بى پدرى هم بزم مى شد ، یعنى : عبید اللّه ، براى کشتن برترین مردم و پاک ترین انسان ها از شیرخواره و جوان و پیر ، و آتش زدن خیمه هاى ناموس قرآن ، و حرم با حُرمت اولیا ، و به اسارت بردن اسوه هاى عفّت و پاکى و عصمت و درستى جمع شدند ، طاغوت زدگانى بودند که به پرستش هوا و هوس ، و متابعت از شهوات ، و دنبال کردن خوى دد منشى ، و تعظیم در برابر فاسقى شرابخوار و کافرى سگ باز و منافقى میمون پرست چون یزید ، زندگى مى گذراندند .آنان ، در مدرسه بنى امیّه درس درندگى ، غارت ، بى رحمى ، بى مهرى ، چپاول ، ظلم و ستم ، کینه و نفاق و منّیت و خود پرستى آموخته بودند .آنان ، از پستان فسق فجور ، و حرص و حسد ، بخل و کبر ، جهل و غفلت شیر خورده بودند ، و از حلقوم وجودشان جز صداى درندگى و پارس وحشت آور ، و نداى شرک و بت پرستى چیزى شنیده نمى شد .آنان ، در سایه نحس حاکمانى زندگى کردند که جز شرارت و بدکارى و مادّیگرى برنامه اى نداشتند ، و جیره خواران خود را جز براى تحقّق هوا و هوس خود نمى خواستند .از زبان زهیر آن شیرمرد جهاد گر و نظامى بابصیرت ، وضع آن پست فطرت ها و کرم هاى لجن خوار ، و گرگان در لباس میش ، و سگان هار را بشنوید :اى اهل کوفه ! زنهار از عذاب خدا بر شما ، زنهار . راستى ، بر عهده مسلمان واجب است که هر سخنى که خیر دیگرى در آن است بدون پیرایه بگوید و از او پنهان ننماید . . .راستى ، خداوند ، ما و شما را به ذرّیه پیامبرش در معرض آزمایش در آورده ، تا امتحان کند و ببیند که ما و شما چه کار خواهیم کرد .ما شما را دعوت مى کنیم به نصرت و یارى ذرّیه پیغمبر ، این یاغى طاغى ، عبیداللّه پسر زیاد را وا گذارید ، براى آن که از طرف او و پدرش به سراسر روزگار جهاندارى آنان ، جز بدى و بد رفتارى به شما عائد نشده و نمى شود .آنانند که چشم هاى شما را به میل سرخ از گودى چشم بیرون کرده و مى کنند .آنانند که دست ها و پاهاى شما را قطع کرده و مى کنند .آنانند که شما را به مُثله ، گوش و دماغ مى بُرند .آنانند که شما را بر فراز دار کشیده ، به شاخه هاى بلند خرما آویزان مى کنند .آنانند که خوبان شما را که باید سرمشق توده باشند ، و قاریان قرآن را که نگهداران قرآنند سر از بدن جدا مى کنند ، مانند حجر بن عدىو اصحابش و هانى بن عروه و امثالش ! !چون سخن به اینجا رسید ، سپاه طاغوت و آن از خدا بى خبران ، دشنامش دادند ، و بر عبیداللّه و پدرش ـ آن فرزند بى پدر ـ ثناخوانى کرده و گفتند :ما دست برنمى داریم تا صاحبت را با همه همراهانش بکشیم ، یا او را با همه یارانش نزد امیر بفرستیم .راستى ، غفلت و جهالت ، و پستى و رذالت ، و زمین گیرى و دنائت را ببینید که به جاى سرور جوانان اهل بهشت ، دریاى لطف و کرم ، منبع صدق و درستى ، مایه عزّت و شرف ، حضرت سید الشهداء (علیه السلام) ، چه موجود پلید ، و جرثومه کثیف ، و متکبّر مغرور ، و حیوانى پست را به امیرى و رهبرى پذیرفته بودند ؟ ! !زهیر در مرحله دوّم شروع به سخن کرد و گفت :اى مردم ! اولاد فاطمه به موّدت و دوستى و یارى ، از پسر سمیّه زنىکه خاندان او به گردن ما حقّى ندارند ، و خاندانى که مادران آن ها نام نیکى براى اعقاب ما به ارث نمى گذارند ، سزاوارترند .اگر یاریشان نمى کنید پناه بر خدا از این که به کشتن آنان حاضر باشید . پس راه باز کنید و کار این مرد بزرگ را با یزید به خودشان وا گذارید ; زیرا قسم مى خورم که او از شما بدون کشتن حسین هم راضى مى شود .سخن که به این پایه محکم رسید ، جز مداخله اراذل و اوباش کار را آشفته نمى کند ، از این جهت شمر مداخله کرد و هیمنت این سخن استوار را از خاطر سپاه جنگجو درهم شکست .شمر تیرى به جانب زهیر انداخت و گفت : ساکت شو! خدا نفست را بگیرد ، ما را به پُر گویى خویش خسته کردى.زهیر جهت سخن خود را گرداند و در پاسخ شمر گفت :اى کرّه شتر که تا چشم باز کرده اى پدرى براى خود جز آن چهار پا که به عقب بول مى کرد ندیده اى ! با تو من سخنى ندارم ، تو بیش از یک حیوان زبان بسته اى نیستى ، به خدا سوگند گمان نمى کنم که از کتاب خدا دو آیه را درست و پابرجا بدانى و یا بخوانى ، بشارت و نویدت بدهم به رسوایى روز قیامت و شکنجه هاى دردناکش .شمر در جواب گفت :خدا تو را و صاحبت را پس از یک ساعت دیگر خواهد کشت .زهیر گفت :مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدایم سوگند که مردن به همراه او و در رکاب وى را گواراتر و محبوب تر دارم از زندگانى جاوید به همراه شما.پس از آن رو به مردم کرد و گفت :اى مردم ! این دیوانه وش گستاخ و همراهانش شما را از دین و آیینتان گول نزنند ; زیرا واللّه به شفاعت محمّد نخواهند رسید آن مردمى که خون ذرّیه و اهل بیتش را بریزند .ابن شهر آشوب در کتاب مناقب مى گوید :حسین (علیه السلام) بر سر کشته زهیر آمد و بالاى سرش ایستاد ، و گفت :« خداوند تو را از ما دور نکند و کشندگانت را لعنت کند آن چنان که آنان را مسخ کند ، مانند دور افتادگانى که خداوند آن ها را به صورت میمون و خوک مسخ کرده » !در کلام زهیر و مولایش ملاحظه شد که از آن سى هزار نفر تعبیر به گستاخ ، گول خورده ، دیوانه ، کرّه شتر ، سوء استفاده چى و میمون و خوک شده ، و این است معناى گروه زمینى ، ولى زمینیانى که در طول تاریخ در مرحله مادّیگرى و دنائت و پستى نمونه نداشتند در حدّى که باید از آنان به عنوان زمینیان بى بدیل یاد شود!

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه