قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

علم ـ عمل ـ ایمان

فرزندم براى هر چیز نشانه ایست که گواه آن باشد و به وسیله آن شناخته گردد دین را سه علامت است :علم ، ایمان ، عمل کردن به مقتضاى علم و لازمه ایمان .

نبى اسلام فرمود : خداوند به من وحى کرد کسى که هر راهى از راه هاى دانش را طى کند مسیر بهشت برا و آسان مى شود و نیز فرمود : دانشمند و دانش آموز در اجر شریکند براى عالم دو اجر است و براى دانش آموز یک اجز و خیرى بهتر از علم نیست .از امام هفتم(علیه السلام)سوال شد : آیا براى مردم رواست آنچه را نمى دانند ونیاز به آن دارند نپرسند ؟فرمود : ابداً روا نیست .از امام صادق(علیه السلام)روایت شده : هر که دانش آموزد و بکار بندد و آن را براى خدا یاد دهد در ملکوت آسمان ها بزرگش خوانند و گویند براى خدا یاد گرفت و برا خدا عمل کرد و براى خدا تعلیم داد .حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمودند : ایمان حقیقتى عریان است لباس او تقوى ، زینت او حیاء و میوه او علم است .و باز فرمود : مرگ قبیله اى آسانتر است از مردن یک دانشمند .دانشمند امین خدا روى زمین است و به ابراهیم وحى شد : من عالمم و هر دانشمندى را دوست دارم .خداوند در قرآن مى فرماید : نیکو و خبیث ، کور و بینا ، ظلمت و نور ، سایه و حرارت ، حیات و مرگ ، یکى نیست در تفسیر این ایه گفته شده رجوع تمام این مثالها به علم است ، در قرآن مجید ابتدا ایمان سپس علم را ذکر مى کند ،و ایمان و علم جایى نفع دار که عمل در او باشد ، پس دیندار واقعى کسى است که داراى ایمان و علم و عمل باشد ایمان براى آن که مصرف علم را تعیین کند و گرنه علم بدون ایمان چراغ بدون سوخت است ، و جز تاریکى نتیجه نمى دهد .علم از نظر اسلام داراى رتبه اى است که نبى مکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)آن را براى هر مسلمانى جزء برنامه واجب زندگى او شمرده است .امیرالمومنین(علیه السلام)فرمود : بدانید که کمال دیانت طلب علم و عمل به آن است طلب علم از طلب مال بر شما واجب تر است ، زیرا دارایى قسمت تضمین شده است که عادلى میان شما قسمت بندى کرده است و محققاً به شما پرداخت خواهد شد ، ولى علم نزد اهلش سپرده است شما دستور دارید آن را از اهلش بخواهید .امام صادق(علیه السلام)فرمود : دوست دارم تازیانه بسر یارانم بزنند تا دین را بفهمند و احکامش را یاد بگیرند یعنى آنان را مجبور کنند تا بفهمند .اسلام براى معلم و علم ارزشى بس عظیم قائل است ابوعبدالرحمن سلمى در مدینه معلّم قرآن بود به یکى از کودکان امام سوم(علیه السلام) سوره حمد را تعلیم کرد طفل چون آن سوره را براى پدر خواند ، حضرت در مقابل این عمل جوایزى مرحمت فرمود که سه رقم بود :1 ـ دهان معلم را پر از زر کرد .2 ـ هزار دینار به او عنایت کرد .3 ـ هزار حلّه بافته شده یمن به او داد .مردم مدینه براین سه جایزه در مقابل تعلیم یک سوره ایراد کردند ، حضرت در مقابل سیل اعتراض مردم جوابى بدین مضمون بیان کردند این پیش کشى که من به او تقدیم کردم کجا و آنچه او به طفل من عنایت کرد کجا ؟ در این جواب آن همه جایزه را پیش کشى حساب کرد و نام عمل او را عطا فرمود و این نیست مگر از عظمت مقام علم .امام هشتم(علیه السلام)فرمود : پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد مسجد شد جمعى را دید گرد مردى نشسته اند ، فرمود : این کیست ؟گفتند : علّامه است ، فرمود : یعنى چه ؟گفتند : عامل است به انساب عرب و نبردهاى آنان ، فرمود : علمى است که ندانستن آن زیانى ندارد و دانستنش سورى ندهد ، علم بر سه قسم است :اول : آیه محکمه ، یعنى آنچه همیشه ثابت و پابرجا و جزء حقایق خلقت است .دوم فریضه عادله .سوم : روش زنده و برجا ، که به جز این سه مرحله بقیّه دانستنى ها از براى اشخاص فضل و برترى بر دیگران است .

شخصى از نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)پرسید : اگر جنازه کسى روى زمین است باید تشییع و سپس به خاک سپرده شود و در همان حال مجلسى است که در آن تعلیم علم مى شود اگر در آن مجلس وارد شویم بهره مند مى شویم اما فرصتى نیست که از هر دو استفاده شود ، اگر در تشییع جنازه شرکت کنم از علم محرومم ، و اگر در مجلس علم از ثواب تشییع بى بهره ام ؟فرمود : اگر کسانى هستند که آن مرده را دفن کنند در مجلس علم برو زیرا حضور در مجلس علم از شرکت کردن در هزار تشییع جنازه و از هزار عیادت بیمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم صدقه و هزار حج غیر واجب بهتر است ، اینجا کجا و حضور در مجلس علم . مگر نمى دانى که هب وسیله علم است خداوند اطاعت مى شود و خیر دنیا و آخرت در پرتو علم و شر دنیا و آخرت محصول جهل است .نبى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)وارد مسجد شد دو دسته تشکیل جلسه داده بودند ، که دسته اى مشغول به عبادت و دسته دیگر سرگرم یادگرفتن و یاد دادن دانش هر دو را از نظر گذراند و از دیدن آنان اظهار خرسندى کرد و به کسانى که در حضورش بودند فرمود :من براى دانا کردن بشر فرستاده شدم وبه طرف آن دسته اى که مشغول تحصیل علم بودند روان شد و در میان آنان نشست .

عربى حضور امام حسین(علیه السلام)رسید ، عرض کرد : پسر پیغمبر ! دیه کامله اى را ضامن شدم و قدرت پرداخت آن را ندارم ، با خود گفتم باید از کریم ترین مردم سوال کنم و کریم تر از اهلبیت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)کسى را گمان ندارم .فرمود : من سه مسیئله از تو مى پرسم اگر یکى را جواب گفتى یک سوم مال را و اگر دو مسئله را دو سوم و اگر سه مسئله را همه مال را به تو عنایت مى کنم ، عرض کرد : مانند تویى که از اهل شرف و علمى از عربى بدوى سوال کنى ؟فرمود : از جدم پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم)شنیدم که فرمود در بخشش به روى مردم باید به اندازه معرفت گشاده داشت .عرب عرض کرد : هر چه خواهى سوال کن ، اگر دانم جواب گویم ، و گرنه از شما فرا خواهم گرفت .حضرت فرمود : بهترین اعمال چیست ؟گفت : ایمان به خدا .فرمود : چه چیز مردم را از مهالک نجات مى دهد؟عرض کرد : اعتماد به خدا .فرمود : زینت آدمى در چیست ؟عرض کرد : علم توام با حلم .فرمود : اگر بدین شرف دست نیافت ؟عرض کرد :مال با سخاوت .فرمود : اگر این مرتبه را نداشت ؟عرض کرد : فقر با صبر .فرمود : اگر نداشت ؟گفت : صاعقه اى از آسمان فرود آید و او را بسوزاند ، چون اهلیتى جز این ندارد .حضرت خندید و کیسه اى که هزار درهم در آن بود به او عنایت کرد ، فرمود : این زر را به دیه بپرداز ، سپس انگشترى به او عطا فرمود که نگین آن دویست درهم ارزش داشت ، فرمود : این انگشترى را در نفقه خود خرج کن ، اعرابى گفت : خدا مى داند نبوت را در چه خانه اى قرار دهد .این مختصر از خصوصیات مرحله علم در اسلام بود ، این مطلب را نباید از نظر دور داشت که همواره علم در اسلام با معناى کلى آن یعنى هر عملى که نافع به حال جامعه است مورد توجه است درباره نشانه دوم یعنى ایمان در قسمت تحت توحید شرح داده شد ، اما قسمت سوم عمل به علم و لازمه ایمان محتاج به توضیح نیست در پیرو این سه علامت لقمان بزرگوار مسائل سه گانه دیگرى براى فرزند بیان کرده که شرح آن مسائل تقریباً در مباحث گذشته داده شد فقط اکتفاء به اصل مسئله مى شود .فرزندم ! ایمان داراى سه علامت است :1 ـ باور داشتن خدا .2 ـ قبول داشتن کتاب هایى که از طرف او نازل شده است .3 ـ باور داشتن انبیاء حق . پایه هاى دین داراى سه علامت است :1 ـ شناختن خدا .2 ـ شناختن آنچه را خدا دوست دارد .3 ـ شناختن آنچه را خدا دشمن دارد .

 عاملین بدین را سه علامت است :1 ـ نماز .2 ـ روزه .3 ـ زکوه .شخص نادن را سه علامت است :1 ـ با آنکه بالاتر از اوست نزاع کند .2 ـ در آنچه نمى داند بحث نماید .3 ـ در تحصیل آنچه از دسترس او بیرون است رنج ببرد .ظالم را سه نشانه است :1 ـ نسبت به خداوند به نافرمانى ستم کند .2 ـ نسبت به زیر دست ظلم روا دارد .3 ـ به ستمکار یارى کند .منافق را سه علامت است :زبانش با دلش و نیتش با عمل و برونش با درون مخالف باشد .گنهکار داراى سه علامت است :1 ـ خیانت کند .2 ـ از دورغ نپرهیزد .3 ـ کردارش مخالف با گفتارش باشد .حسود داراى سه علامت است :1 ـ در غیاب مردم بدگویى و عیب جویى نماید .2 ـ در حضورشان تملقّ گوید .3 ـ به کسى که مصیبت وارد شده شماتت کند .ریاکارى داراى سه علامت است :1 ـ در خلوت کسالت ورزد .2 ـ در جمع خود را فعال نشان دهد .3 ـ در هر عمل به انتظار مدح و ثناى مردم باشد .مسرف داراى سه علامت است :1 ـ چیزى که در خور او نیست بخرد .2 ـ جامه اى که در خور او نیست بپوشد .3 ـ طعامى که در خور او نیست بخرد .تنبلى را سه علامت است :

1 ـ آنقدر سهل انگارى کند تا فرصت از دست برود .2 ـ موقع را از دست بدهد تا کار تباه شود .3 ـ نسبت به خوبى ها بى تفاوت باشد .خلاصه اینکه اگر کسى داراى امان به حق و فضایل انسانى باشد به صفات حسنه اى که لقمان اشاره فرموده آراسته ، و کسى که از لذت ایمان بى بهره باشد گرفتار صفات سوء است از این جهت باز به فرزندش نصیحت مى کند که اى فرزند در دوران روز و شب ساعاتى را وقف کسب دانش کن ، زیرا هیچ ضررى از ترک علم گران تر نیست ، با دانشمندان معاشر باش ، و در گفتگوى با آنان شرط ادب به جاى آور از لجاج بپرهیز که تو را از نور دانش خود بى بهره سازد و با مردم سرسخت و لجوج به بحث و مناظره مپیچ ، و با ستمکاران همدم مشو ، و با تبهکاران پیمان برادرى مبند و با تهمت زنندگان معاشر مباش ، و چنانچه در جمع مال سعى دارى در اندوختن دانش نیز بکوش .فرزندم ! من بارها بارهاى سنگین از سنگ و پولاد بر دوش کشیده ام اما براى گران تر از همسایه بد نیافته ام ، همه تلخى هاى زندگى را چشیده ام ، اما تلخ تر از فقر ندیدم ، اگر روزى گرفتار فقر شوى این راز را میان خود و خدا نگهدار و با خلق در میان مگذار ، زیرا اگر مردم از کار تو با خبر شوند تو را به دیده خوارى خواهند نگریست ، بهره اى را که خدا راى تو قرار داده بر آن خوشحال باش تا زندگى تو راحت باشد و هرگاه بخواهى حقیقت عزت به دست آرى چشم طمع از مال مردم بپوش ، زیرا انبیاء و صدّیقین از همین راه به آن مقام نائل شدند .با کسانى که سزاوار احسان باشند احسان کن ، و در این کار خدا را منظور بدار ، در بخشش شرط اعتدال به جاى آور چنانچه بخل دست تو را از انفاق لازم نبندد و تبذیر مال تو را به باد فنا ندهد .

فرزندم ، اگر دستت از مالى که با آن صله رحم بجا آورى و به یاران خود بخشش کنى تهى بود فکر کن که حسن خلق را از دست ندهى ، زیرا هر که خود را به حسن خلق بیاراید خوبان او را دوست خواهند داشت و از اذیت او دورى خواهند جست ، و در نیکوکارى خود به دیده اعجاب نظر مکن و از انجام عمل صالح فخر مفروش و مباهات مکن که خویش را به هلاکت افکنى مردم را ناسزا و دشنام مگوى که آنان را به ناسزا گفتن وادارى و خود موجب هتک حرمت خویش و پدر و مادرت را فراهم آورى .حسن خلق   فرزندم ! هر که خشنودى خدا را طلب کند باید نفس اماره را خشمگین دارد ، زیرا هر کس نفس را خشنود سازد خدا را نمى تواند خشنود کند ، و هر کس خشم خود را فرو بخورد فرصت شماتت بدست دشمن نخواهد داد .اى فرزند ! از حسد بپرهیز و از سوء خلق دورى کن ، زیرا زیان او دو به خودت رسد و چون خود به زیان خودت بکوشى دشمن را از کار خویش فارغ و در مبارزه با خودت پیروز خواهى ساخت ، زیرا دشمنى خودت نسبت به خود از دشمنى دشمنانت براى تو زیان بارتر است .فرزندم ! به مردم شماتت مکن که دشمنى تو را به دل خواهند گرفت و خود را در برابر آنان زبون نشان مده که در تحقیرت خواهند کوشید ، و نه چندان شیرین باش که تو را بخورند ، و نه چندان تلخ باش که تو را از نظر دور دارند .فرزند ! هر که را از درون خود واعظى باشد او را از جانب خداوند حافظى هست ، و هر که داد خلق را از خویش دهد خدا بدین وسیله به عزتش بیفزاید خوارى در راه اطاعت خدا از عزت به وسیله معصیت بهتر است .فرزند ! هزار دوست به دست آر و بدان که هزار دوست کم است ، و یک دشمن میندوز که یک دشمن بسیار است .فرزندم ! با مردم جز به روش خودشان دوستى مکن ، و بار توقع خود را گران تر از حد طاقتشان مساز ، زیرا معاشرینت از تو گریزان شوند و تو در این میان تنها بمانى ، نه دوستى داشته باشى که با تو همدم شود و نه برادرى و یارى که تو را کمک کند و چون تنها بمانى خوار و ذلیل گردى .فرزند ! از کسى که به علت سخت گیرى عذر تو را نپذیرد و براى تو حقى قائل نباشد عذر خواهى مکن ، در مشکلات خود از کسى یارى طلب کن که از برآوردن حاجتت امید مزد داشته باشد ، زیرا چنین کسى در انجام کار تو مانند کار خویش خواهد کوشید تا چون کار تو به سامان رسد یا از مزد مادّى و نتیجه دنیوى کوشش خود برخوردار شود و یا از حاصل معنوى و ثواب اخروى آن بهره گیرد .

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه