در محیطى که به وسیله علم و تکنولوژى بوجود آمده ، یعنى در دنیاى سخت ماشین ها ، با آنکه مفهوم فضیلت تعمداً به وسیله مردم امروزى فراموش شده ، ولى فضیلت هم چون مفاهیم مکانیک و شیمى ضرورى باقى مانده است .فضیلت یکى از معلومات خیلى قدیمى است ، و بلاشک هنوز مى توان در اجتماع امروزى به آن برخورد ، ولى دراجتماعاتى که زیر یوغ مادّیگرى بسر مى برند وجودش اکسیر است .اجتماعاتى که اولویت را براى اقتصاد مى شناسند به فضیلت نمى گرایند زیرا فضیلت اصولا خواهان اطاعت از قوانین زندگى است ، و هنگامى که انسان خود را در فعالیت هایت اقتصادى محدود کرد ، کاملا از قوانین طبیعى پیروى نمى کند .بى آنکه سخن به گزاف گفته شده باشد، فضیلت ما رابه حقیقت مى رساند و تمام فعّالیت هاى جسمى و روانى ما رابر وفق نظم ساختمانى آنهااداره مى کند و اختلالات و آشفتگى ها و ضعف اجتماعى امروزى معلول فقدان فضیلت است.فضیلت به علت غلط رفتارى بعضى از کوته نظران اشتهار بدى یافته و آن را با سالوس و تعصب و خشونت و فضل فروشى اشتباه مى کنند .در واقع فضیلت ، جوانمردى و زیبایى و روشنایى است ، و براى حفظ زندگى فردى و اجتماعى بکار مى رود ، بدین جهت بى فضیلت زیستن دیوانگى است .همانطورى که ریختن آب به جاى بنزین در یک موتور احتراقى و افزودن شن به جاى روغن ماشین عملى جنون آمیز است .از زمانى که اخلاق لذت ، جاى اخلاق مذهبى را گرفته ، در دیده مردم متمدن فضیلت امرى ضرورى به نظر نمى رسد به طورى که آقاى رومن به طور حتم مى اندیشد که براى ما الزامى در متقى بودن نیست ، و اختیار فضیلت منحصراً بستگى با نفع و لذت فردى خواهد داشت .ولى امروز مى دانیم که فضیلت امرى اجبارى است ، زیرا چیزى جز پیروى از قوانین زندگى نیست ، و به این قوانین انسان نمى تواند پشت پا بزند ، مگر اینکه خود و نسل کشورش را در معرض تباهى و مرگ رها کند .معاصى چنانچه مى دانیم زندگى فردى را بى مایه و آلوده مى کند ، از طرفى در خانواده و اجتماع تمام افراد به یکدیگر بستگى دارند ، و آلودگى یک فرد به تمام جامعه لطمه مى زند ، همانطورى که تعالى زندگى فردى که از فضیلت برخوردار است به اجتماع سود مى رساند . تحمل بدى و زشتى اشتباه خطرناکى است ، هر کس آزاد نیست که به میل خود رفتار کند ، کسى که مرتکب بى اعتدالى و تنبلى و افتراء و گناهان دیگر مى شود باید یک خطاکار عمومى در نظر آید(1) .در میان اعضا و جوارح انسان چشم از موقعیت خاصى برخوردار است ، این عضو از طریق تماشاى مناظر شگفت انگیز آفرینش ، انسان را به عالیترین هدف که آشنایى با خداست مى رساند و همین عضو است که با تماشاى مناظر ممنوع ، خصوصاً نظربازى آدمى را غرق در شهوات نابجا کرده و انسان را وادار مى کند دل و دین بر سر این برنامه دهد .قسمت اعظمى از روابط آدمى را با جهان چشم تامین مى کند ، هر گاه دیدگان انسان از وظیفه اصلى خود منحرف شود سبب سقوط در انواع گناهان مى شود ، زیرا دیده و مشاهداتش محرم آدمى است ، تربیت صحیح در سلامت انسان ، مخصوصاً در برنامه هاى اعضاء و جوارح علت تامه است تربیت مناسب مى تواند بهترین سرمایه هاى معنوى و مادى را به طرف انسان جلب کند .دیده انسان آن گاه صحیح مى بیند و وسعت دید پیدا مى کند که از حرام فرو بسته گردد ، اما اگر چشم لاابالى شود و هر چه را دل بخواهد ببیند باید به انتظار روز بدبختى نشست .
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) راه و رسم زندگى ، به نحو انتخاب جملات مورد نظر .گناه عبارت از بدى کردن است ، به بیان دیگر جهل از اینکه چگونه باید به اقتضاى ساختمانى بدن و روانى خود رفتار کرد ، یا با علم به آنها سرپیچى کرد ، وجود گناه همانند سرطان و سل و دیوانگى تصورى واهى نیست .هر کس که به سن روانى 7ـ8 برسد مى تواند به وجود خوبى و بدى و مفهوم گناه و فضیلت پى ببرد ، فهم این نکته دشوار نیست که : گناه عبارت از پایمالى ارادى یا غیر ارادى قانون هاى زندگى است ، و کیفر این پایمالى بالاخره به انسان مى رسد .با تکیه بر این محاسبه تا حدودى مى توان به مفهوم خوبى و بدى عمل چشم پى برد ، البته در اینجا آیین الهى به کمک انسان برخاسته و بیش از آنچه خود آدمى درک مى کند به او کمک مى دهد ، در ذیل این مسئله به پاره اى از قواعد اسلامى درباره چشم اشاره مى شود .امام صادق(علیه السلام) مى فرماید : کسى که ناگهان دیده اش به نامحرم افتد نظرش را از او بردارد ، هنوز دیده برنداشته مگر آنکه خداوند براى او در بهشت زنى زیبا قرار خواهد داد .و نیز فرموده(1) نظرى که در مرتبه اول ناگهانى است گناه ندارد ادامه آن معصیت و بار سوم هلاکت است(2) .پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : خشم حق بر زنى که دیده اش از چهره نامحرمان پر است شدید است(3) .امام ششم(علیه السلام) مى فرماید : نظر به نامحرم تیرى است زهرآگین از تیرهاى شیطان و هر چه نظرهایى است که براى صاحب خود جز حسرت و اندوه طولانى باقى نگذاشته(4) .
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) سفینه البحار : ج 2 ، ص 595 .
(2) همان مدرک .
(3) همان مدرک .
(4) سفینه البحار : ج 2 ، ص 595 .
امام ششم(علیه السلام) مى فرماید : آن کس که خود را در پناهگاه فرو بستن دیده از حرام قرار دهد در آیینه دلش مشاهده عصمت جلال و حق خواهد کرد(1) .عیسى بن مریم فرمود : شما را از نگاه نامحرم مى ترسانم ، زیرا نظر حرام دانه ایست که در دل صاحبش شهوت مى روید و خواه و ناخواه ایجاد فتنه مى کند(2) .در اینجا جنایتى که از یک نظر و تماشاى غیر مشروع در تاریخ اتفاق افتاده بازگو مى شود تا دوستان بدانند که منع دین از نظربازى بى مصلحت نبوده .کالیس ماریوس فاتح رومى است ، این مرد در تاریخ به عظمت ، و در وطن خواهى و نوع دوستى یاد مى شد ، تا نوشته اى به دست آمد که خودش شرح حالش را نوشته و نامش را به دست خود ننگین ساخته است به امید آن که خداوند در عزابش تخفیف دهد .در این نوشته که سال ها پس از مرگش بدست آمد ، مى گوید : آنچه من به نام مردم ستمدیده و به عنوان خیرخواهى بردگان و طرفداراى از میهن و ملت انجام داده ام ، و خون هاى بسیارى که ریخته ام و لشکرکشى هایى که داشتم و در تاریخ ضبط است ، تمام آنها جز خیانت چیزى نبوده ، و آن بر اثر یک هوس نفسانى و مولد یک اندیشه و پندار شیطانى بود نه به خاطر ملت و نه وطن و نه ستمدیدگان و محرومان .من در کودکى در قریه اى که مى زیستم دخترى را دیدم عاشق او شدم اما او را بعد از مدتى به جواهر فروشى دادند که به روم ببرم .من به خاطر او به روم رفتم ، و پس از چندى نهضت بردگان بوجود آمد که در آن شرکت کردم و و عاقبت رهبر بردگان شدم ، و همین که مصدر قدرت شدم به بهانه بچه گانه اى دستور دادم تمام جواهر فروش را از دم تیغ گذراندند ، بدبختانه
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) سفینه البحار : ج 2 ، ص596 .
(2) همان مدرک .
معلوم شد که شوهر معشوقه ام در میان آن بردگان نبوده .دنبال این برنامه هر چه جنایت شد کشتارهاى بى رحمانه واقع گشت ، لشگرکشى ها به کشورهاى دیگر افتاق افتاد ، همه و همه به خاطر رسیدن به وصال آن زن شوهردار بود .سالها گذشت شبى در اردو بودم ، سر و صدایى با پاخاست ، پس از تحقیق معلوم شد دو سرباز پست فاحشه اى را به سربازخانه آورده اند فرمان دادم دو جوان سرباز را فورى کشتند ، نوبت به کشتن زن بدکاره رسید وقتى او را به حضور من آوردند معلوم شد همان معشوقه من است که فکر و ذکر و کار و زندگى مرا سالها مصروف عشق ناپاک خود ساخته ، در حالى که مدت ها در آغوش اراذل و افراد پست و مردم بى شخصیت به سر مى برده .
اقتصاد در شوون زندگى در هر صورت چشم پوشیدن از حرام آدمى را از بسیارى از ناپاکى ها و رذالت ها باز داشته و انسان را به سعادت حتمى رهنمون مى گردد .لقمان حکیم : دیده اى بس پاک داشت ، او از راه تماشاى مناظر آفرینش به اسرار حکمت خداوندى آشنا شد ، و نیز بر قدرت و توانایى دیده بصیرت افزود ، آن چنانکه چشمه هاى حقیقت از درونش شکافت ، اگر براى تاریخ دیده اى فرض کنیم باید بگوییم چهره پاک این مرد براى ابد در آیینه دیده تاریخ منعکس خواهد بود .