كسانى را در اسلام داشتيم كه حتى يك ركعت نماز نخواندند، يك روزه هم نگرفتند، اما به بهشت رفتند. شيخ طوسى نقل مى كنند: پيامبر با چند نفر در بيابان هاى مدينه مى رفتند، فرمودند: چه مى بينيد؟ گفتند: هُرم گرما، كه به اين ريگ ها، سنگ ها و رمل ها مى زند و هُرم ايجاد كرده است. چيز ديگرى نمى بينيم. فرمود: شتر سوارى را مى بينم كه شش شبانه روز است راه مى آيد و از چادرنشينان بيابان است، مى خواهد به مدينه بيايد تا مرا ببيند. سوار رسيد، پيغمبر صلى الله عليه و آله جلوى او را گرفت، فرمود: كجا مى روى؟ عرض كرد: مدينه. فرمود: براى چه مى روى؟ عرض كرد: شنيدم پيغمبرى هست كه حرفهاى خوبى مى زند، مى خواهم بروم او را ببينم. حضرت فرمود: آن پيامبر منم. عرض كرد: پس يكى از آن حرف ها را بزن، فرمود: آيا بت پرستى؟ عرض كرد: آرى، فرمود: اگر در زندگى به مشكل بر بخورى، بت مشكل تو را حل مى كند؟ عرض كرد: نه. فرمود: آيا مريض تو را شفا و درد تو را دوا مى كند؟ عرض كرد: نه. فرمود: پس بت را رها كن و بيا دست به دامان كسى بزن كه: «يكشف السوء اذا دعاه و يجيب المضطرّ اذا دعاه» درد را دوا، فقير را غنى و مرده را زنده مى كند. گياه را مى روياند. عرض كرد: چگونه دست در دست خدا بگذارم؟ فرمود: فعلًا با دو كلمه: «شهادة أن لا اله الا الله و أنّى رسول الله» او نيز اين جملات را گفت. از شتر آمد بيافتد، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: او را نگهداريد. او شش شبانه روز است كه غذا نخورده و اكنون مرده است. آرام او را پايين بگذاريد. بعد فرمود: برويد آب بياوريد و او را غسل دهيد. خود پيغمبر صلى الله عليه و آله اين بدن را غسل داد، نماز خواند و دفن كرد. اين شأن پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله است: «وَ مَآ أَرْسَلْنكَ إِلَّا رَحْمَةً لّلْعلَمِينَ»
عرض كردند: آقا! كفن بياوريم؟ فرمود: نمى خواهد، با پيراهن خودم او را كفن مى كنم. قبرى بكنيد. خود حضرت وارد قبر شدند، فرمودند: بدن او را به من بدهيد. جنازه را درون قبر، رو به قبله خواباند، صورت روى صورت ميّت گذاشت و فرمود: چقدر راحت به بهشت رفتى. اين خداست.
منبع : روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی