قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انسان اسلامى

انسان در فرهنگ اسلام یعنى احسن تقویم، خلیفه خدا، ظرف علم اسماء، عرصه گاه هدایت، منبع کرامت، سزاوار رشد و کمال، مسجود فرشتگان، و بالقوّه یعنى: متقى، طاهر، شاکر، صابر، ذاکر، عادل، محسن، مجاهد، مهاجر، مومن، زاهد، تائب، سلیم، اصیل، شریف، کریم. انسان اسلامى موجودى است که براى شکوفایى اصول انسانیت، و حقایق وجودى او انبیاء الهى مبعوث به رسالت شدند، و وظیفه باغبانى این نهال بى نظیر هستى بر عهده آنان قرار گرفت. انسان اسلامى وجود باعظمتى است که کتب آسمانى، براى رساندن او به کمال مطلوب، از جانب حق براى او فرستاده شد. انسان اسلامى انسانى لایق حریم قرب، و شایسته اى براى مقام لقاءاللّه و وجودى سزاوار بهشت ابد و رضوان الهى است. انسان اسلامى، انسانى است داراى چراغ فطرت، نور و وجدان، عقل نظرى، و مستعد بدست آوردن بزرگى و عظمت بى نهایت. انسان هایى که در پرتو اسلام خود را یافتند، و به خویشتن خویش آگاه شدند، و از برکت برنامه هاى اسلامى در جهت عقاید و اخلاق و عمل به مقامات ملکوتى رسیدند کم نیستند. شماره کردن این منابع فضیلت، و نشان دادن چهره همه آنان براى این اوراق محدود میسّر نیست، در این زمینه تنها به چند نمونه مى توان اشاره کرد، تا دورنمایى از شخصیت انسان و تاثیر اسلام و هدایت الهى در او روشن شود. سلمان ایرانى روح انسانى و فطرت الهى اش با آیین زردشتى سیراب نشد، به اشاره کسى به کلیسا روى آورد، آنجا هم خبرى از حقیقت و شکوفایى مایه هاى انسانیت ندید، با هدایت و راهنمایى کسى به مدینه آمد، و محضر نورانى آخرین فرستاده حق را درک کرد، خود را لب چشمه آب حیوان دید، و کنار گنجى بى پایان یافت، از آن چشمه عشق وضو گرفت و از آن گنج بى پایان کسب بهره کرد، قلبش از پرتو اتصال به حق و قیامت روشن شد، نفسش به مقام تزکیه رسید، اعضاء و جوارحش در مدار عمل صالح قرار گرفت، درخت شخصیت او میوه داد، تبدیل به کلمه طیبه شد، به مراحل عالى ایمان رسید، خورشید حقیقت از افق وجودش طلوع کرد، بجایى رسید که پیامبر اسلام درباره او فرمود:     سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَیْتِ، یَمْنَحُ الْحِکْمَهَوَیُوْتِى الْبُرْهانَ. سلمان از ما اهل بیت است، حکمت مى بخشد، و برهان مى نمایاند. و درباره او فرمود: بَحْرٌ لا یُنْزَفُ وَ کَنْزٌ لا یَنْفَدُسلمان دریایى است که کشیده نمى شود،وگنجى است که پایان نمى پذیرد. و فرمود: ایمان را ده مقام است، و سلمان داراى آن ده مقام مى باشد. خداوند پیامبر را به محبت چهار نفر دستور داد، یکى از آن ها سلمان بود. او در دنیا از تحفه هاى بهشتى بر اثر یکى شدن با اهل بیت تناول کرد، و بهشت عاشق او بود. منصور بن برزخ مى گوید به حضرت صادق(علیه السلام) عرضه داشتم از سلمان فراوان یاد مى کنید، فرمود: آرى به سه علت: اختیار خواسته امیرالمومنین برخواسته خودش در تمام شوون حیات، دوستى با تهیدستان، عشقش به علم و دانش و دانشمندان. زمانى که عبداللّه بن یعفور از دنیا رفت حضرت صادق(علیه السلام) درباره عظمت و شخصیت آن انسان رشد یافته به مفضل بن عمر کوفى نوشت: عبد اللّه بن یعفور که صلوات خدا بر او باد از دنیا رفت، در حالى که به عهدى که از خدا و پیامبر و امام خود بر عهده داشت وفا کرد، از دنیا رفت، صلوات خدا بر روح او، اثرش نیکو بود، سعى و کوشش او مشکور شد، غفران الهى او را دریافت، از برکت رضاى خداوند و پیامبر و امام واجب الاطاعه اش به رحمت حق پیوست. به حق فرزندیم در رابطه به رسول خدا، در زمان ما احدى نسبت به خداوند و رسول حق و امامش مطیع تر از او نبود، این پیروى را در برنامه زندگى خود داشت، تا خداوند او را به جانب رحمتش سوق داد، و وى را با رسول خدا و امیرالمومنین در بهشت ساکن نمود، منزلش را بین منزل پیامبر و امیرالمومنین قرار داد، گر چه آن منازل و درجات در آن جایگاه رفیع یکى است خداوند به رضایتى که از او دارم رضایت و مغفرتش را بر او بیفزاید.(1) عبد اللّه بن مسعود مى گوید، تنها یک آرزو دارم که رسیدن به آن آرزو بر من محال شده:
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) رجال کشى،ص 215.
ــ[32]ــ
در جنگ تبوک در دل شب از خواب بیدار شدم، شعله آتشى در گوشه اردوگاه دیدم پیش رفتم ببینم چه خبر است، دیدم عبد اللّه مزنى جان سپرده، پیامبر و دو نفر از مسلمانان براى دفن او آتش افروخته اند، من وقتى که این منظره را دیدم ایستادم تا ببینم چه مى شود؟ قبر آماده شد پیامبر میان قبر رفت و فرمود: برادرتان را نزدیک بیاورید، آن دو نفر عبداللّه را بدست رسول خدا دادند، حضرت او را در میان قبر گذاشت و گفت: خداوندا من از او راضى هستم، تو هم از او راضى باش آرزو دارم اى کاش صاحب آن قبر من بودم، ولى پیامبر از دنیا رفته و من از عاقبتم بى خبرم، و آن آرزو بر دلم مانده، و رسیدن به آن برایم غیر ممکن است! مدرسه هاى جهان، و مکتب هاى شرق و غرب از تعالیم لازم براى انسان سازى خالى است، انسان ها در آن مدارس و مکتب ها تغذیه روحى و فکرى و اخلاقى نمى شوند، به ناچار پس از مدتى از آن منابع بى خیر روى گردانده، به آزادى بى قید و شرط، روى مى آورند و یک پارچه بنده و برده شهوات و امیال مى شوند، و چون حیوانات و بلکه بى بند و بارتراز آنان اسیر شکم و شهوت مى شوند و فرهنگ و تمدن و علم و صنعت و همه مواهب و نعمتها را در خدمت شکم و غریزه جنسى مى گیرند.
جوامع غربى در این روزگار حیات و زندگى را در کار مادى، و شکم چرانى و شهوت رانى معنا مى کنند. و جز این سه برنامه براى بشر برنامه اى دیگر نمى شناسند. و با کمال تاسف چنانکه از گفتگوهایم با آنان در اروپا شنیده ام مرگ را پایان همه چیز و خاموش شدن چراغ حیات و فرو رفتن در عدم مطلق مى دانند، به این خاطر توجهى به عقاید حقه، و اخلاق حسنه، و اعمال صالحه، و امور مثبته، و حالات انسانى، و فضایل روحى، و کمالات نفسى ندارند، زیرا براى پیاده کردن این امور، در وجود خویش انگیزه اى حس نمى کنند. آنان از اهداف مثبته و انگیزه هاى حقیقى، به تمام معنى خالى هستند، از این جهت براى ادامه حیات و رسیدن به لذّات چاره اى جز کار و کوشش و خوردن و آشامیدن و ارضاى غریزه جنسى به هر شکلى که ممکن باشد براى خود نمى بینند. آنچه من در اروپا دیده ام و در رابطه با ملّت آمریکا شنیده ام از نوشتن و بیانش شرم دارم، تنها چیزى که مى توانم در رابطه با غربیان اظهار کنم، این است که غربیان با تمام وجود از هویت انسانى خالى شده، و تبدیل به حیواناتى غیر از حیوانات صحرا و دریا و هوا شده اند، حیواناتى که در میان تمام حیوانات اعم از وحشى و اهلى نمونه ندارند. این حقیقت را هم ناگفته نگذارم که از نظر علمى و حاکمیت قوانین مربوط به امور مادى، و رعایت نظم و انضباط کارى براى زنده ماندن و شکم چرانى و شهوت رانى بى قید و شرط در سطح بالایى قرار دارند. شما نمونه مسائل تربیتى و اخلاقى اسلام را در جهت رشد و تکامل انسان، در هیچ مکتبى از مکاتب موجود جهان حتى ادیانى که در ادعاى آسمانى بودن آن را دارند نمى یابند. دراین زمینه به گوشه اى از واقعیات و حقایق اسلامى که براى شکوفا کردن شخصیت انسان و رسانیدن او به اوج کمال و عظمت است اشاره کرده، باشد که دل مشتاقان بیش از پیش متوجه این مدرسه الهى گردد، و این هدیه حق را غنیمت دانسته وجود خود را به آن حقایق بیارایند. معاذ مى گوید از جانب رسول خدا مامور به برنامه اى در یمن شدم، به وقت وداع مرا نصیحت کرد، و به آراسته شدن به مسائلى دعوت نمود، در قسمتى از آن سفارشات آمده: اُوصیکَ بِتَقْوَى اللّهِ، وَصِدْقِ الْحَدیثِ، وَالْوَفاءِ بِالْعَهْدِ، وَاَداءِاْلاَمانَهِ، وَتَرْکِ الْخِیانَهِ، وَحِفْظِ الجار،ورحمه الیتیم،ولین الکلام،وبذل السلام،وحسن العمل،وقصرالامل،ولزوم الایمان،والفقه فى القرآن،وحب الاخره،والجزع من الحساب،وخفض الجناح، وایاک ان تسب حکیماً،اوتکذب صادقاً،اوتطیع آثماً،اوتعصى اماماًعادلا:(1)توراسفارش مى کنم به تقواى الهى یعنى خوددارى ازهمه گناهان،وراستى درگفتار،ووفاى به پیمان،واداى امانت،وترک خیانت،حفظ حقوق همسایه،ومهربانى بایتیم،ونرمى گفتار،وسلام به مردم،ونیکى عمل،وکوتاهى آرزو،وپاى بندى به ایمان،وفهم قرآن،وعشق،به آخرت،ووحشت ازحساب روزقیامت،وفروتنىوخاکسارى ازاین که حکیمى راناسزاگویى،وراستگویى راتکذیب کنى،وزشت کارى راپیروى نمایى،وازامام عادل سرپیچى کنى بپرهیز. در معارف اسلامى براساس آیات قرآن و روایات انسان تشبیه به درخت شده،که دانه اولیه و مایه اصلى آن درخت لطف حق،وباغبان وبرزگر آن نبى و امام،ومالک درخت خداوند،وسرزمین آن روح انسان است. براى آن درخت عروقى در هفت مقام،و شاخى در هفت مرحله،و هفت برگ و هفت میوه،شمرده اند که از هفت آب و از هفت بر سیراب مى شود، وچون به لقاء حق رسد هفت جایزه نصیب او مى گردد:
1 - عروق: یقین،توکل،رضا،صبر،خوف از مقام حق،رجا،تسلیم.
2 ـ شاخه:طهارت،نماز،صدقات،روزه، جهاد، حسن خلق،امر به معروف.
3 ـ برگ:صفا،حمد،ثناءالهى،اخلاص،خضوع،حرمت،وفا.
4 ـ میوه:انابت، حیا، تجرید،قلب از ماسوى اللّه، تفرید، زهد، محبت - شوق.
5 ـ باران:کفایت، ولایت، هدایت، رعایت، قرب، نعمت، عنایت.
6 ـ ابر:رحمت، کرامت، جود، لطافت، احسان، امتنان، مغفرت.
7 ـ تعهد بر:فقر، مسکنت، زهد، جوع، ذلّت، انکسار، افتقار.
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) بحار، ج 74.
8 ـ جایزه:جزاء، عطا، نعماء، خلد، بقاء، رضا، لقا.
(1)
این امور که همه و همه در ظرفیت انسان است،وهر مرد و زنى از نظر اسلام لیاقت آراسته شدن به آنها را دارند، اگر بخواهد تفسیر شود، بدون تردید کتاب مفصّلى خواهد شد. انسان غربى دچار حجاب هاى سنگینى است که آن حجاب ها مانع از تابیدن نور حق در وجود آنها شده، حجاب جسم، حجاب شهوات، حجاب غرائز، حجاب مال و منال، حجاب دانش و صنعت، حجاب منیت و غرور، ولى انسان اسلامى با اتصال به اسلام مهاجر از همه حجاب هاست. انسان اسلامى هر حجابى را که از پیش روح جان برمى دارد، نورى در دلش مى تابد، و آن نور با رفتن هر حجابى هوى تر مى شود،تا جایى که تمام فضاى جان و دل را فرا مى گیرد، و براى او شرح صدر حاصل مى شود، پس از شرح صدر حقایق براى او کشف مى گردد، و براى او یقین حاصل مى شود، که هر چه را خداوند و انبیا و امامان به آن دعوت کرده اند نظام اتمّ تشریعى و باعث خیر دنیا و آخرت انسان است، و نتیجه این انشراح پاک شدن دل و جان از لوث صفات ضمیمه است، صفاتى که هر کدامشان مى تواند علت خذلان انسان در دنیا و آخرت گردد. این ذمائم عبارتند از: شرک، کفر، نفاق، عجب، ریا، غرور، حسد، حرص، طمع، تکبر، کینه، خودبینى، خودپسندى و... وقتى قلب و جان به نور حق روشن شود، نتیجه آن اطاعت از تمام اوامر حق و انبیاء و امامان، و اجتناب از محرمات و معاصى و آلودگى ها است. امام على (علیه السلام) در رابطه با اینگونه انسان ها مى فرماید: قد خلع سرابیل الشهوات، و تخلى من الهموم الا واحداً، انفرد به، فخرج من صفه ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) روح الارواح، 123.
العمى، و مشارکه اهل الهوى، و صار من مفاتیح ابواب الهدى، و مغالیق ابواب الردى قد ابصر طریقه، و سلک سبیله، و عرف مناره، و قطع غماره، واستمسک من العرى باوثقها و من الجبال بامتنها، فهو من الیقین على مثل ضوء الشمس.(1) جامه شهوات را از وجودش بدر آورد، و از تمام اندیشه ها جز اندیشه رسیدن به مقامات ملکوتى جالى شد، از گردونه کوردلى در آمد، و از مشارکت در شکل زندگى اهل هوا دورى گزید، ابواب هدایت را کلید بازگشایى شد، و ابواب ضلالت و گمراهى را قفل بستن شد، راهش را شناخت، مسیرش را پیمود، نشانه هدایت را یافت، سختى ها را پشت سر گذاشت، از دستگیره ها به محکم ترینش چنگ زد، از ریسمان ها به قوى ترینش متصل شد، او در یقین بهحقایق همانند نور آفتاب است. اگر چه من در این نوشتار قصد نشان دادن گوشه اى از حیات حضرت لقمان حکیم را که از چهره هاى برجسته مکتب الهى است دارم، ولى بیان و تفسیراین واقعیت را لازم مى بینم که انسان داراى مایه ها و استعدادهاى شگرفى است که اگر این مایه ها در سایه آفتاب هدایت حق قرار بگیرد، از انسان موجودى برتر از تمام موجودات و حتى بالاتر از فرشته مقرب مى سازد، و اگر دور از خورشید هدایت بماند، گر چه در عمل و صنعت و تمدن و مدنیت پیشرفت چشمگیرى کند از او موجودى پست تر از تمام حیوانات بوجود مى آید! دلیل بر وجود آن مایه ها و استعدادهاى اعجاب انگیز و رشد و کمالش در سایه هدایت حق وجود انسان هاى باعظمتى است که در گردونه نبوت و امامت و ایمان و عمل صالح ظهور کردند و صفحات تاریخ حیات را به نور خود روشن نموده و به انسانیت و تمدن آبرو دادند.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) نهج البلاغه: خطبه 86 .

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه