قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

« اسلام یگانه راه نجات »

پیامبران پیشروان به سوى ایمان و عمل صالحند، و تربیت شدگان آنان نیز همین طور، و جز اینکه بشر را به سوى این اصول دعوت کنند برنامه اى دیگر ندارند. آنانکه از ایشان به حق پیروى کنند به مقام ایمان و عمل صالح برسند و مردمى که دعوت انبیاء را بشنوند و قدرت تحقیق داشته باشند و کوتاهى در تربیت خود کنند چون از دواعى نفسانى و تقلید نرسته اند، رستگار نخواهند شد. نظام اسلام که شاهدى زنده و گویا و چهره اى روشن و تابناک از قوانین وضع شده خداوند در تمام ادوار حیات بشرى بوده جامع و کامل آن به وسیله خاتم پیامبران در سرزمینى خشک و بى آب و علف همانند نقشه اى منظم براى نجات تمام بشر پیاده شد. ساختمان هایى عظیم از فضائل انسانى بر سطح خاک بنا کرد که تا ابد از تندباد حوادث در امان خواهد بود. براى سر و سامان بخشیدن به پراکندگى ها قوانینى آورد که امواج خروشان زمان هرگز آن را از دفتر زندگى محو نخواهد کرد. براى درهم کوبیدن شرک و نفاق و رذائل اخلاقى حقایقى بیان کرده که مانندش آورده نشده بود و نظیرش نخواهد آمد. اسلام آیینى است ساده و بى آلایش، و همین سادگى و هماهنگى آن با اصول زندگى بود که در اندک زمانى بر همه مکتب ها فائق آمد و شوون اجتماعى ملل مختلف جهان را زیر سلطه و نفوذ خود قرار داد. اسلام که اساس آن بر توحید و یکتاپرستى است، بشر را به پاکى درون و برون و درستکارى، امانت، راستگویى، صداقت و یگانگى و برادرى، دستگیرى و مساوات، دعوت مى نماید، و این همان اصولى است که توده بشر را از نادانى به شاهراه هدایت و دانایى و تکامل در همه زوایاى حیات رهنمون است. عمل کردن به اسلام نه تنها مفید و آسان است، بلکه هیچ ناسازگارى با سیر تمدن به معناى واقعى ندارد، بلکه وسیله سرعت و پیشرفت واقعى به سوى تمدن حقیقى است. مسلم آن دینى که دوش به دوش تمدن در حرکت نباشد و آبادى واقعى دنیا را از پى نداشته باشد براى پیروان خود جز لهو و لعب ثمرى ندارد و تابعین و فرمانبردارانش را به سوى هلاکت مى کشد. با مراجعه به قرآن و فرمایشات پیشوایان دین این نکته روشن مى شود که یگانه دین حقى که با سیر تمدن پیش مى رود و خود مثل اعلاى تمدن است دین مبین اسلام است و منکر این معنى یا دور از خرد است، یا دست نشانده استعمار است، یا با اسلام به خاطر عقده هاى روانى دشمنى دارد. این مسئله هم ناگفته نماند که بسیارى از مردم مغرب زمین روى خوشى با برنامه هاى دین ندارند، و دین را عامل انحطاط و دور شدن از تمدن مى دانند، البته باید به آنان حق داد، زیرا آیین تحریف شده عهد عتیق و جدید استعداد جوابگویى به نیازمندى هاى بشر را نداشت و در آن قوانینى یافت نمى شد که انسان براى تحصیل سعادت بتواند به آن عمل کند. با پیشرفت علوم مادى در مغرب زمین حکومت کلیسا خود در خطر اضمحلال مى دید، کلیسایى که به جان و مال و ناموس مردم در سایه دینى که داشت مسلط بود، و البته در هم کوبیده شدن این تسلط براى اربابان کلیسا آسان نبود، از این رو با دانشمندان به مبارزه برخاسته و سخت در مقابل آنان ایستادند تا جایى که نزدیک به چند میلیون عالم و دانشمند را براى براى نگاهدارى مقاصد غلط خود از بین بردند، دانشمندان و مردم که از دست مظالم کلیسا به جان آمده بودند مبارزه جانانه اى را تا سر حد پیروزى با کلیسا و پیروانش پایه گذارى کردند و بالاخره دراین جنگ که جنگ با دین بود پیروز شدند و کلیسا و برنامه هایش را از تمام برنامه هاى زندگى جدا کردند، و به راه خود کشف برنامه هاى طبیعى ادامه دادند، و براى خالى نبودن جاى دین در زندگى یکى دو ساعت از روز یکشنبه را اختصاص به برنامه هاى مذهبى داده، آن هم برنامه هایى که هیچ مشکلى از بشر حل نمى کند، بلکه آن برنامه ها بشر را به جانب گناه تشویق مى کند. آزاد شدن از آیین خرافى یهود و نصرانیت یک عامل پیشرفت براى مغرب زمین بود عامل دیگرى که نقش مقمى در پیشرفت اروپا به سوى تمدن داشت آشنایى مسیحیان در طول جنگ هاى صلیبى با علوم مسلمین بود، کتب علمى اسلامى پس از برخورد اروپا با مسلمین به ممالک مغرب منتقل شد و سالها مدار بحث و تحقیق مغربیان بود، در سایه این برنامه بیگانگان به پیشرفت هاى مهمى نائل شدند، در حالى که مسلمین به خاطر ثروت هاى مادى و آبادى سرزمینشان با سرعت هر چه تمامتر به سوى ارضاء شهوات پیشروى مى کردند. مغربیان در سایه کوشش و فعالیت هاى علمى به ترقیات شگفت انگیز رسیدند و در ازدیاد قوا وقدرت مادى و نظامى خود کوشیدند، با به دست آوردن قدرت چشم طمع به ثروت هاى مشرق زمین دوختند، بدست آوردن ثروت بى کران مسلمین براى آنان جز از راه بریدن مسلمین از اسلام و جاهل نگاه- -داشتن دولتها و ملتهاى اسلامى میسر نبود، براى این دو موضوع به کوشش هاى سخت برخواستند، تا توانستند بر علیه اسلام و قرآن از طرق مختلفه تبلیغات سوء کردند، وسائل بیشترى از براى شهوت رانى مشرقیان تهیه دیدند، نور علم را از آنان گرفتند، علماء و دانشمندان اسلامى را منفور ملت کردند، راه نفوذ استعمار را در ممالک اسلامى باز نمودند. روزگار عجیبى بود مغرب به سرعت بیدار مى شد، مشرق به سرعت به خواب خرگوشى فرو مى رفت، گلادستون در مجلس عوام انگلستان به پاخواست و با یک دست اشاره به قرآن و با دست دیگر اشاره به کعبه کرد و گفت که: تا این دو قدرت معنوى در میان مسلمین است حکومت ما بر آنان محال است، و نیز در خلال همین زمان زمامدار روسیه تزارى برنامه اى را به این صورت پیشنهاد کرد. هر چه بیشتر باید به اسلامبول نزدیک شد، کسى که در آنجا حکومت کند سلطان حقیقى جهان خواهد بود. بنابراین بایستى جنگ هاى مداوم گاهى بر ضد عثمانى و گاهى بر ضد ایرانى ها ایجاد کرد، لازم است موسسات کشتى سازى در ساحل دریاى سیاه ایجاد نمود و به تدریج این دریا و دریاى بالتیک را که دو نقطه لازم و ضرورى است براى پیشرفت و انجام نقشه ها به تصرف آورد. در اضمحلال ایران باید تسریع کرد وبر خلیج فارس دست یافت در صورت امکان راه تجارتى قدیم مشرق رااز طریق سوریه تا هندوستان که به منزله انبار دنیاست دایر کرد، وقتى به آنجا رسیدیم مى توانیم از طلاى انگلستان صرف نظر کنیم. خوانندگان عزیز نادانى زمامداران آن روز، و بیدار نبودن مردم بیشتر به برنامه هاى استعمارى کمک کرد تا استعمارگران که خود فاقد اخلاق و فضیلت بودند توانستند چراغ انسانیت را نیز در ممالک اسلامى خاموش کنند. جامعه مغرب حیاتش تبدیل به حیات مادى محض، و جامعه مشرق هم زیر یوغ استعمار، فضایل روانى را باخت در نتیجه جهان یک پارچه تبدیل به جهنمى سوزان شده امنیت و آسایش از زندگى رخت بست، امروز کم و بیش جهان دریافته که مبارزه با اسلام و با اخلاق و فضیلت کار احمقانه اى بوده. جهان مى بیند که نسل جدید در گردابى مهلک از رذائل و جاده اى پرخطر از معاصى افتاده، فساد از هر طرف چون باران مى بارد، نسل براى نجات تشنه یک متر مکتب اصیل و ریشه دار است. جهان دریافته که هسته مرکزى براى نگهدارى وجود انسان از آفت ها و بلاهاى خانمانسوز شهوات، عقیده به خداوند و عمل به مقررات کامل اوست. امروز بر عقلاى جهان بنابر اعترافات خودشان ثابت شده که اسلام با تمام برنامه هایش در راس تمام برنامه هاست و تنها راه نجات بشر از بدبختى ها اسلام است. در این کتاب سعى شده یک دوره اصول اخلاقى و مبانى محکم آن در پرتو شمع وجود لقمان حکیم که خود از مصلحین بزرگ بشرى بوده نگاشته شود، و امید است با مطالعه این کتاب چهره اخلاقى و شخصیت روحى انسان براى شما روشن شود. و آنان که مى خواهند به نعمت اخلاق آراسته شوند، و کسب سعادت دو جهان کنند از سرمایه هاى تربیتى اسلام بهره مند گردند. این نکته را ناگفته نگذارم که نوشتن این کتاب انگیزه اش سوره مبارکه «لقمان» که سوره 31 قرآن و در جزءبیست و یکم است بود، تا آنجا که در حد و توانایى من بوده در معرفى لقمان بزرگوار و شرح حکمت هایش از قرآن و روایات کوشیده ام.
« حسین انصاریان »

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه