قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
تاریخ انتشار : 16 آبان 1389 ساعت 08:21 صبح

مناظره‌ جالب امام جواد(ع) با يحيی ‌بن‌ اكثم ؛ دلیلی واضح بر حقانیت تشیع

امام جواد ـ علیه السلام ـ زمانی به مقام امامت رسیدند که "کمتر از ده بهار" از عمر مبارکشان می گذشت. از این رو بدخواهان که در پی بی اعتبار جلوه دادن امامت ایشان بودند، به خیال خود کوتاه ترین و بهترین راه را برگزیدند؛ مناظره علمی! ... آیا دانشمندی کارکشته و استادی زبردست، نمی تواند با ایراد چند سؤال فنی و مشکل، کودکی هشت ساله را مغلوب کند؟ ...

مناظره‌ جالب امام جواد(ع) با يحيی ‌بن‌ اكثم ؛ دلیلی واضح بر حقانیت تشیع

وقتي «مأمون عباسی» محل حکومتش را از طوس به بغداد منتقل کرد، نامه اي براي حضرت امام جواد ـ عليه السلام ـ فرستاد و ایشان را به بغداد دعوت كرد. البته اين دعوت نيز مثل دعوت امام رضا ـ علیه السلام ـ به طوس، دعوتی ظاهري و در واقع سفری اجباري بود.

هنگامی که حضرت جوادالائمه ـ علیه السلام ـ وارد بغداد شد، مأمون پيشنهاد کرد که دختر خود «ام الفضل» را به ازدواج ايشان درآورد. امام در برابر پيشنهاد او سكوت كرد. مأمون اين سكوت را نشانه رضايت حضرت شمرد و تصميم گرفت مقدمات اين امر را فراهم سازد.

او در نظر داشت مجلس جشني تشكيل دهد، ولي انتشار اين خبر بين بني عباس انفجاري به وجود آورد؛ بني عباس اجتماع كردند و با لحن اعتراض آميزي به مأمون گفتند: «اين چه برنامه اي است؟ اكنون كه علي بن موسي از دنيا رفته و خلافت به عباسيان رسيده باز مي‌خواهي خلافت را به آل علي برگرداني؟! بدان كه ما نخواهيم گذاشت اين كار صورت بگيرد، آيا عداوتهاي چند ساله بين ما را فراموش كرده‌اي؟»!

مأمون پرسيد: «نظر شما چيست؟»

گفتند: «اين جوان خردسال است و از علم و دانش بهره‌اي ندارد».

مأمون گفت: «شما اين خاندان را نمي‌شناسيد، كوچك و بزرگ اينها بهره عظيمي از علم و دانش دارند و چنانچه سخن من مورد قبول شما نيست او را بيازماييد و مرد دانشمندي را كه خود قبول داريد بياوريد تا با اين جوان بحث كند و صدق گفتار من روشن گردد».

عباسيان از ميان دانشمندان، «يحيی بن اكثم»(1) را که دارای شهرت عظیم علمي بود انتخاب كردند. مأمون نیز جلسه مناظره‌اي براي سنجش ميزان علم و آگاهي امام جواد ـ عليه السلام ـ ترتيب داد. برهه حساسی برای اسلام و تشیع بود. اگر ابن اکثم در این مناظره غالب می شد این برهان شیعیان که علم ائمه اهل بیت(ع) لدنی و خدایی است باطل می گردید.

.

مجلس آغاز شد و يحيي رو به مأمون كرد و گفت: «اجازه مي دهي سؤالي از اين جوان بنمايم؟».

مأمون پاسخ داد: «از خود او اجازه بگير».

يحيی از امام جواد ـ عليه السلام ـ اجازه گرفت. امام فرمود: «هر چه مي‌خواهي بپرس».

.

* سؤال يحيي بن اكثم از امام جواد(ع) :

يحيي گفت: «درباره شخصي كه مُحْرِم بوده و در آن حال حيواني را شكار كرده است، چه مي‌گوييد؟»

(توضیح اینکه: يكي از اعمالي كه در جريان اعمال حج يا عمره براي اشخاص در حال احرام، حرام است "شكار كردن" است. در ميان احكام فقهي، احكام حج، پيچيدگي خاصي دارد، از اين رو يحيی بن اكثم، از ميان مسائل مختلف، احكام حج را مطرح ‌كرد تا به پندار خود، امام را در بن بست علمي قرار دهند!)

امام جواد (ع) پاسخ داد: آيا اين شخص، شكار را در حِلّ (خارج از محدوده حرم) كشته است يا در حرم؟ عالم به حكم حرمت شكار در حال احرام بوده يا جاهل؟ عمدا كشته يا به خطا؟ آزاد بوده يا برده؟ براي اوّلين بار چنين كاري كرده يا براي چندمين بار؟ شكار او از پرندگان بوده يا غير پرنده؟ از حيوانات كوچك بوده يا بزرگ؟ باز هم از انجام چنين كاري اِبا ندارد يا از كرده خود پشيمان است؟ در شب شكار كرده يا در روز؟ در احرام عمره بوده يا احرام حج؟!

يحیی بن اكثم از اين همه فروع كه امام براي اين مسأله مطرح نمود، متحير شد و آثار ناتواني در چهره‌اش آشكار گرديد و زبانش به لُكنت افتاد، به طوري كه حضّار مجلس ناتواني او را در مقابل آن حضرت نيك دريافتند.

در پي آن مأمون به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: «آيا اكنون آنچه را كه نمي‌پذيرفتيد دانستيد؟»! (2)

آن گاه پس از مذاكراتي كه در مجلس صورت گرفت، مردم پراكنده گشتند و جز نزديكان خليفه، كسي در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد ـ عليه السلام ـ كرد و گفت: «قربانت گردم! خوب است احكام هر يك از فروعي را كه در مورد كشتن صيد در حال احرام مطرح كرديد، بيان كنيد تا استفاده كنيم».

امام جواد عليه السلام فرمود:

اگر شخص مُحرم در حِلّ (خارج از حرم) شكار كند و شكار از پرندگان بزرگ باشد، كفّاره‌اش يك گوسفند است.

اگر در حرم بكشد كفّاره‌اش دو برابر است.

اگر جوجه پرنده‌اي را در بيرون حرم بكشد كفّاره‌اش يك برّه است كه تازه از شير گرفته شده باشد.

اگر آن را در حرم بكشد هم برّه و هم قيمت آن جوجه را بايد بدهد.

اگر شكار از حيوانات وحشي باشد، چنانچه گورخر باشد كفّاره‌اش يك گاو است.

اگر شتر مرغ باشد كفّاره‌اش يك شتر است.

اگر آهو باشد كفّاره آن يك گوسفند است.

اگر هر يك از اينها را در حرم بكشد كفّاره‌اش دو برابر مي‌شود.

اگر شخص مُحرم كاري بكند كه قرباني بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد بايد قرباني را در مني ذبح كند.

اگر در احرام عمره باشد بايد آن را در مكه قرباني كند.

كفّاره شكار براي عالم و جاهل به حكم، يكسان است؛ ولي در صورت عمد، (علاوه بر وجوب كفّاره) گناه نيز كرده است، اما در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.

كفّاره شخص آزاد به عهده خود اوست و كفّاره برده به عهده صاحب او است.

بر صغير كفّاره نيست، ولي بر كبير واجب است.

عذاب آخرت از كسي كه از كرده‌اش پشيمان است برداشته مي‌شود، اما آن كه پشيمان نيست، كيفر خواهد شد. (3)

مأمون گفت: «احسنت اي اباجعفر! خدا به تو نيكي كند! حال خوب است شما نيز از يحيی سؤالي بپرسيد، همان طور كه او از شما پرسيد».

در اين هنگام امام عليه السلام به يحيي فرمود: بپرسم؟

يحيي گفت: «اختيار با شماست فدايت شوم، اگر توانستم پاسخ مي گويم و گرنه از شما بهره‌مند مي‌شوم».

اين چگونه زني است و با چه چيز حلال و حرام مي‌شود؟

* سؤال امام جواد(ع) از يحيي بن اكثم:

.

حضرت پرسید: به من بگو در مورد مردي كه در بامداد به زني نگاه مي‌كند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مي‌آيد آن زن بر او حلال مي‌شود، و چون ظهر مي‌شود باز بر او حرام مي‌شود، و چون وقت عصر مي‌رسد بر او حلال مي‌گردد، و چون آفتاب غروب مي‌كند بر او حرام مي‌شود، و چون وقت عشاء مي‌شود بر او حلال مي‌گردد، و چون شب به نيمه مي‌رسد بر او حرام مي‌شود، و به هنگام طلوع فجر بر وي حلال مي‌گردد؟

يحيي گفت: «نه، به خدا قسم من به پاسخ اين پرسش راه نمي‌برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمي‌دانم، اگر صلاح مي‌دانيد از جواب آن، ما را مطلع سازيد».

امام فرمود: اين زن، كنيز مردي بوده است. در بامدادان، مرد بيگانه‌اي به او نگاه مي‌كند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مي‌آيد، كنيز را از صاحبش مي‌خرد و بر او حلال مي‌شود، چون ظهر مي‌شود او را آزاد مي‌كند و بر او حرام مي‌گردد، چون عصر فرا مي‌رسد او را به حباله نكاح خود درمي‌آورد و بر او حلال مي‌شود، به هنگام مغرب او را ظهار مي‌كند(4) و بر او حرام مي‌شود، موقع عشا كفّاره ظهار مي‌دهد و مجددا بر او حلال مي‌شود چون نيمي از شب مي‌گذرد او را طلاق مي‌دهد و بر او حرام مي‌ شود و هنگام طلوع فجر رجوع مي‌كند و زن بر او حلال مي‌گردد. (5 )

.

به این ترتیب یک بار دیگر حقانیت مکتب اهل بیت(ع) بر حاضران روشن گردید. زیرا یکی از دلایل واضح ما بر حقانیت ائمه اطهار(ع) ـ غیر از نصوص و ادله و آیات و روایات متعدد ـ این است که آنان هیچ استادی نداشتند و هیچ مورخی نگفته یا ننوشته است که آنان نزد کسی شاگردی کرده باشند؛ اما با این وجود، به ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ قرآن واقف بودند، پاسخ تمامی سؤالات را می دادند، و شاگردان زیادی تربیت کردند.

ــــــــــــــــــــــــ

پي‌نوشت‌ها:

1. يحيي يكي از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خليفه عباسي، بود كه شهرت علمي او در رشته هاي گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده اي داشت و با آن كه مأمون خود از نظر علمي وزنه بزرگي بود، ولي چنان شيفته مقام علمي يحيي بود كه اداره امور مملكت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضا را نيز به وي واگذار كرد. يحيي علاوه بر اينها ديوان محاسبات و رسيدگي به فقرا را نيز عهده دار بود. خلاصه آن كه تمام كارهاي كشور اسلامي پهناور آن روز زير نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب يافته بود كه گويي نزديكتر از او به مأمون كسي نبود. اما متاسفانه يحيي، با آن مقام بزرگ علمي، از شخصيت معنوي برخوردار نبود. او علم را براي رسيدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشي و برتري جويي فراگرفته بود. هر دانشمندي به ديدار او مي رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وي سؤال مي كرد تا طرف به عجز خود در مقابل وي اقرار كند!

2. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 50،ص 76 77، چاپ سوم، تهران، مكتبة الاسلامية، 1395ق؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص 321 319، قم، مكتبة بصيرتي؛ احمد طبرسي، الاحتجاج، ص 245،نجف، المطبعة المرتضوية، 350 ق.

3. بحارالانوار، ج 50،ص 77 ؛ الارشاد شيخ مفيد، ص 322 ؛ طبرسي، الاحتجاج، ص 462.

4. ظهار عبارت از اين است كه مردي به زن خود بگويد: پشت تو براي من يا نسبت به من، مانند پشت مادرم يا خواهرم، يا دخترم هست، و در اين صورت بايد كفاره ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار پيش از اسلام در عهد جاهليت نوعي طلاق حساب مي‌شد و موجب حرمت ابدي مي‌گشت، ولي حكم آن در اسلام تغيير يافت و فقط موجب حرمت و كفاره (به شرحي كه گفته شد) گرديد.

5. بحارالانوار، ج ، 78 قزويني، همان كتاب، ص 175 ؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص 322 ؛ طبرسي، همان كتاب، ص 247.

 


منبع : ابنا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه