قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نامعلوم بودن زمان و مكان مرگ‏

  مرگ خبر نمى كند و سرزمين نمى شناسد. نقل مى كنند: شخص مؤمنى در بارگاه حضرت سليمان عليه السلام نشسته بود، به حضرت عرض كرد: كارى براى من انجام بده، فرمود: چه كنم؟ عرض كرد: با اين «بساط» و قدرتى كه خدا به تو داده است، فرشى به نام «بساط» داشت كه خدا در قرآن مى فرمايد: حضرت سليمان عليه السلام وقتى روى «بساط» مى نشست، راه يك ماهه را از صبح تا عصر مى رفت.
عرض كرد: از خدا بخواه كه با اين «بساط» مرا از فلسطين به هندوستان ببرد؛ چون چند وقتى است كه ملك الموت خيلى بد به من نگاه مى كند. فرمود: باشد.
او را به هندوستان برد. بعد حضرت، ملك الموت را ديد. فرمود: چرا به آن مؤمن نگاه بدى مى كردى؟ گفت: چيز عجيبى اتفاق افتاد. من مأمور بودم كه جان او را در هندوستان بگيرم، اما او را اينجا- در فلسطين- در بارگاه تو مى ديدم. تعجب كردم كه اين اگر بخواهد به هندوستان برود، دو ماه طول مى كشد، اما من مأمور بودم كه امروز در هندوستان جان او را بگيرم. امروز ديدم كه او در هندوستان است، لذا جان او را گرفتم.
او چون خودش خبر نداشت، به حضرت سليمان عليه السلام التماس كرد كه مرا به هندوستان بفرست، چون مرگ آمده بود، او را اين همه راه آن طرف تر فرستادند كه بميرد.


منبع : مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه