اما آن شبى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كربلا ماندند، اصلًا شب را نخوابيدند و تمام شب را به عبادت مشغول بودند. بعد از نماز صبح كه با جماعت خوانده شد، درحالى كه نشسته بودند، خم شدند و مشتى از خاك زمين كربلا را برداشتند، بو كردند و به خاك فرمودند: «واهاً لك ايّتها التربة! لَيَحشُرَنَّ منك اقوامٌ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ» «1» خوش به حال تو اى خاك، كه گروه هايى از تو در روز قيامت بيرون مى آيند كه بدون حساب و بازرسى پرونده وارد بهشت مى شوند؛ يعنى معطّل نمى شوند. آنها را نگه نمى دارند، دادگاه ندارند و كسى با آنها چون و چرا نمى كند. چرا؟ چون همه آنها به حقّ خالص تبديل شدند و حقّ خالص پرونده ندارد.
حقّ خالص، حقّ و نور خالص است. روشنايى خالص و صالح است. چه چيز را از او بپرسند؟ به نور چه بگويند؟ بگويند: اين نقطه تاريك در تو چيست؟ در نور كه نقطه تاريكى وجود ندارد. آن انسانى كه عين حق است، به او چه بگويند؟ بگويند: اين نقطه باطل در تو چه مى كند؟ در حق كه نقطه باطل وجود ندارد.
«لَيَحشُرَنَّ منك اقوامٌ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ» اى زمين! گروه هايى از دل تو بيرون مى آيند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند.
زيبايى چهره سختى ها بر مؤمن
امام عليه السلام بيست سال قبل از كربلا از پيروزى واقعى اين هفتاد و دو نفر خبر دادند، كه هر مردن، كشته شدن و زندان رفتنى، شكست نيست. مگر حضرت يوسف عليه السلام نُه سال در زندان نبود؟ آيا براى او شكست بود؟ چقدر زيبا گفته اند:
بى گناهى كم گناهى نيست در ديوان عشق اى عزيزان جرم يوسف پاكدامنى بس است
چرا به زندان محكوم شد؟ به خاطر پاكى. اين كه عين پيروزى است و شكست نيست.
منبع : مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی