اما آيه سوم: اين آيه نيز آيه خيلى عجيبى است. اين ديگر حرف حضرت يعقوب عليه السلام و حرف خدا نيست، بلكه حرف چهره زشت كثيف جهنمى پليد و پستى است كه از نفس خود خبر داده است.
موسى بن عمران عليه السلام براى اين كه بنى اسرائيل را از ظلم فرعونيان نجات دهد، چه زحمت سنگينى كشيد تا باطن آنها را به توحيد و حق گره بزند. اما خطر تسويل را ببينيد. خدا به موسى عليه السلام فرمود: چهل شب به كوه طور بيا. وقتى بعد از چهل شب برگشت، ديد از هفتاد هزار نفر اهل توحيد، درصد بالايى گوساله پرست شده اند؛ يعنى خدا را با گوساله جابجا كرده اند. شما فكر كنيد خدا كيست و گوساله چيست؟ بعد حساب كنيد كه چند هزار نفر در غيبت موسى بن عمران عليه السلام در باطن، جاى خدا را با گوساله عوض كردند؟ خدا را بيرون كردند و گوساله را به باطن خود راه داده اند. چه كسى اين كار را كرد؟ شخصى به نام سامرىّ كه از طلا مجسمه گوساله اى ساخت، طورى كه صدا در آورد و بعد به مردم گفت: خدا و معبود شما اين است، براى چه به دنبال خدايى كه نمى بينيد، هستيد؟ مى توانيد با او راحت رابطه برقرار كنيد.
تسويل سامرى براى گوساله پرستى
خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: حضرت موسى عليه السلام وقتى برگشت، فوق العاده خشمگين شد. سامرىّ بناى زحمات او را خراب كرده بود و با حيله و نيرنگ گوساله را در قلب مردم با خدا جابجا كرده، توحيد را به شرك تبديل و مردم پاك را نجس كرده بود. به سامرىّ گفت: «فَمَا خَطْبُكَ يسمِرِىُّ» اين كار سنگين چه بود كه انجام دادى؟ او به موسى عليه السلام گفت: «كَذَ لِكَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى» اين كار زشت را باطن من در مقابل من زيبا جلوه داد كه انجام آن برايم آسان باشد. البته بعد به عذاب الهى دچار شد كه تا ابد نيز از آن عذاب نجات پيدا نمى كند.
ذكر مناجات
با خضر دانش يار شو اى موسى دل شايد كزين صحرا كنى طىّ منازل
در چاه تن تا كى برآ اى يوسف جان مصر تجرّد را تويى سلطان عادل
از شهر تن جانا ببايد رخت بستن زادى طلب تا فرصتى دارى به منزل
جز طاعت و خدمت نباشد زاد اين راه بر دين و دانش كوش و منشين هيچ غافل
لذات جسمانى فانى دانه توست زور و زر و جاه است دام، اى مرغ عاقل
جز ذكر الله است هر ذكرى ز شيطان جز عشق حق هر سود و سودايى است باطل
با عشق آن يكتاى بى همتاى الهى همّت طلب از هر دو عالم مهر بگسل
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
منبع : مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی