قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

گناهان، پيامد تسويل نفس‏

گناهانى كه بشر در شهرهاى بزرگ مرتكب مى شود، اين ها را بشماريد، ببينيد چند گناه است؟ همه آنها از همين تسويل نفس سرچشمه مى گيرد. به قدرى هنرمندانه زشتى را زيبا جلوه مى دهد كه انسان هر روز كه از خانه بيرون مى آيد، مى خواهد هزاران ناموس مردم را تا جايى كه مى شود، با چشم بد نگاه كند.
اميرالمؤمنين على عليه السلام وقتى مى خواهند چشم چرانى را توضيح بدهند، مى فرمايد: «لكم أوّل نظرة الى المرأة فلا تتبعوها بنظرة أخرى» اگر چشمتان به نامحرمى افتاد، نگاهتان را ادامه ندهيد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وقتى مى خواهند نگاه و نظر زشت را توضيح بدهند، مى فرمايد: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس» «1» نگاه، تيرى از تيرهاى شيطان است كه وقتى به انسان مى خورد، حركت عقل او را از كار مى اندازد. ديوانه اش مى كند تا به سراغ دختران و زنان مردم برود و او را به زناى محصنه و غيرمحصنه بكشد؛ يعنى وقتى نفس زشتى را زيبا جلوه مى دهد، مى گويد: به دنبال ناموس مردم برو و هر جا كه مى خواهد، بشود. اين آيه اول بود.
دامان پاك از تسويل حضرت يوسف عليه السلام
در آيه دوم هفت سال است كه حضرت يوسف عليه السلام در زندان است. چقدر زجر كشيده است. دو نفر دربارى كه در زندان بودند، هر كدام خواب مى بينند و خواب خود را براى حضرت يوسف عليه السلام تعريف مى كنند.حضرت يوسف عليه السلام خواب هر دو را تعبير مى كند؛ به يكى مى گويد: خواب تو نشان مى دهد كه تبرئه مى شوى و به شغل خود برمى گردى. اما به ديگرى مى گويد: تو اعدام مى شوى و هيچ راه نجاتى ندارى. اعدامى، اعدام شد و تبرئه شده نيز به شغل خود برگشت و رفيق زندانى خود را فراموش كرد تا زمانى كه پادشاه مصر خواب مى بيند و صبح آن را براى دربارى ها تعريف مى كند و مى گويد: من چند بار اين خواب را ديده ام. دربارى ها مى گويند: اين «اضغاث احلام»، خواب هاى پريشان است و ريشه در حقيقت ندارد. ناگهان آن فرد تبرئه شده به پادشاه مى گويد: در زندان شخصى را داريم كه تعبير خواب را خيلى خوب مى داند.
پادشاه مى گويد: خواب مرا نزد آن زندانى بگو، ببين چه مى گويد. وجود مبارك حضرت يوسف عليه السلام حقيقت خواب را گفت، كه چهارده سال براى اين مملكت اين حادثه ها مى گذرد و دولت را راهنمايى مى كند كه چگونه با حادثه برخورد كنند تا كسى در مملكت به مشكل برنخورد. شاه وقتى تعبير خواب را مى شنود، مى فهمد اين زندانى، انسانى عالم، فهميده و با بصيرتى است. او را از زندان بيرون مى آورد و مى گويد: تو در نزد ما مقام دارى. حضرت يوسف عليه السلام مى گويد: من نمى آيم. در همين زندان مى مانم. به پادشاه مملكت بگو داستان نه سال قبل چه بوده است؟ يعنى به منِ پاكدامن تهمت زده اند و بى گناه در زندان انداخته اند. من اينجا مى نشينم تا اين تهمت از دامن من پاك شود.


منبع : مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه