قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سر چشمه عرفان

جستجو در تاريخ حيات انسان كه چه شخصى پايه گذار مكتب عرفان بوده و يا به وسيله چه گروهى از اهل دين اين مدرسه بنا گذارى شده ، كار با مفيدى نيست . زيرا ، وقتى حقيقتى به صورت مايه و استعداد و ذوق و شوق و نياز و احتياج، در ذات انسان نهفته است ، بايد آن را از حضرت محبوب ديد.

به حقيقت كه لازم است از عرفان و حال عرفانى به عنوان يك واقعيت ملكوتى و سرّ خدايى كه در اعماق جان ريشه دارد ياد كرد .اين انسان است كه به دور از غوغاى حيات عاريت ، احساس مى‌كند كه در درونش عشق به مبدأ هستى و علاقه به پاكى جان و طهارت درون و پاى بندى به حقايق و واقعيت‌ها و توجه به دانش و بينشى مافوق دانش و بينش مادّى موج مى‌زند . اين انسان است كه مى‌خواهد اضطراب درونش را با كمك عاملى قوى و حقيقى غير از عوامل مادّى كه خود عامل اضطرابند ، تبديل به امنيت كند . اين انسان است كه در جستجوى اتّصال به حقيقت و واقعيّت مجاهده مى‌نمايد . و اين انسان است كه علاقه دارد با تمام هستى وجودش در سرزمين عشق و محبّت خيمه زده و كارى كند كه براى هميشه از ناراحتى وجدان راحت باشد.

اين انسان است كه در فطرتش مى‌يابد ، حقيقتى او را به سوى خود جذب مى‌كند و از او مى‌خواهد كه در كنار وى قرار گيرد . اين انسان است كه علاقه دارد تمام افراد بشر در كنار او راحت و در امنيت و آسايش باشند . اين انسان است كه مشتاق فهم حقايق عالى هستى است و مى‌خواهد اسرار عرصه‌گاه حيات بر او كشف شود . اين همه عشق و علاقه و ذوق و شوق كه هم چون دريا در باطن انسان موج مى‌زند همان مايه‌اى است كه اهل دل از آن تعبير به استعداد عرفانى و حالت عرفان خواهى مى‌كنند . اين قوّه و استعداد است كه اگر با قوانين وحى و رياضتهاى شرعيّه رشد كند ، انسان به آن چه كه فطرتاً در طلب آن است ، مى‌رسد.

اين واقعيت كه در دل و جان ريشه دارد ، همان كششى است كه از جانب معشوق واقعى در اعماق هستى انسان عاشق قرار داده شده كه عاشق به محض توجّه به اين حقيقت در تكاپو مى‌افتد و به دنبال آراسته شدن به حقايق حركت مى‌كند و در ابتداى حركت و سلوكش حس مى‌كند كه بدون راهبرى الهى و خودساخته‌اى ملكوتى قدرت سير و سفر و حركت در اين راه پر خطر را ندارد ، راهى كه راهزنان درونى و برونى براى راهزنى در زواياى آن كمين كرده‌اند . عاشق عرفان و حال بايد بداند كه خضر اين راه در درجه اوّل ، انبيا و امامان عليهم‌السلام و سپس عالمان ربّانى هستند كه جانشينان آن بزرگوارانند . بنابراين سرچشمه اين حالت حضرت محبوب است و اوست كه اين مايه را در جان قرار داده و به وسيله راهنمايان راه از قوّه به فعليت مى‌رساند و اوست كه مايه عشق به خودش را در دل و جان انسان قرار داده و مى‌خواهد كه انسان از تمام وسائل و ابزار مادّى و معنوى به عنوان وسيله ، براى رسيدن به معشوق حقيقى استفاده كند.

آنان كه براى رشد حال عرفانى در راه انبيا و امامان  عليهم‌السلام قرار گرفتند ، به آن چه بايد برسند رسيدند و آن بينشى كه بايد پيدا كنند ، پيدا كردند و در اين مسير به خاطر رنج عبادت و حركت در راه بندگى ، از اشراق و تجلّى حق بر قلب خود برخوردار شده و به مقام معيّت رسيدند . إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ. بى‌ترديد خدا با كسانى كه پرهيزكارى پيشه كردند و كسانى كه [ از هر جهت  نيكوكارند مى‌باشد . إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ   .
خدا با صابران است . قال رسول اللّه  صلى‌ الله ‌عليه ‌و‌آله : اِنّ لِىَ مَعَ اللّه حالاتٍ لا يَحْتَمِلُها مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبىٌّ مُرْسَلٌ. رسول خدا  صلى‌ الله ‌عليه ‌و‌آله فرمود : « به درستى كه براى من با خداوند حالاتى است كه نه ملك مقرّب و نه پيامبر مرسل طاقتش را ندارند » .اگر گفته شود علّت رسيدن انسان به اين مقامات عالى ، همان حالات درونى همراه با عبادات الهى و ملكوتى است صحيح گفته شده .
اين فقير پايه گذار عرفان را بزرگان هند يا حكماى يونان يا دانشمندان قديم ايران نمى‌داند بلكه اينان به وجود آورنده بعضى از قواعد فلسفه و حكمت‌اند و عرفان و حال حقيقتى است كه ريشه خدايى دارد و در اعماق قلب و جان هم چون گوهرى آسمانى نهفته شده كه ظهور آن با ايمان به خدا و قيامت و اجراى دستورهاى حق و پيروى از سنن شرعيّه ميسّر است . حالت نيازمندى انسان به حضرت حق و كششى كه به آن سو دارد ، حالت عرفانى است . اين حالت بايد به دست فرستادگان حق از قوّه به فعليت برسد . آنان كه براى پاسخ گفتن به اين حالت نيازمندى ، متوسّل به مدّعيان عرفان و افرادى غير از فرستادگان حضرت محبوب شدند ، بيراهه رفته و به جايى نرسيدند . تأمين مسائل اين راه ، وقف نبوّت و امامت و قرآن مجيد است . سالكان اين وادى و مسافران اين راه و قاصدان اين معنى مى‌گويند :  بناى برنامه خود را در اين مسير بر چهار حقيقت قرار ده :
1 ـ معرفت خدا و اسماء و صفات و افعالش .
2 ـ معرفت نفس و شرور و خطرها و خواسته‌هاى غير شرعى آن .
3 ـ معرفت وساوس و كيدها و و دام‌هاى دشمن .
4 ـ معرفت دنياى منهاى حق و غرور و فتنه انگيزى و زرق و برقش .
پس  غير انبيا و قرآن و ائمه  عليهم‌السلام ، چه كسى مى‌تواند منبع اين معارف باشد ، تا براى به دست آوردن اين چهار رشته معرفت به او متوسّل شد ؟هر كه را بنگريد به هر جا كه رسيده باشد باز نيازمند به انبيا و ائمه  عليهم‌السلام و قرآن دراين چهار حقيقت است . من منكر نياز انسان در طريق خدا ـ به وقت نبود انبيا و ائمه عليهم‌السلام و غيبت ولىّ عصر عليه‌السلام ـ به عالم ربّانى نيستم ، ولى مى‌دانيد كه عالم ربّانى و فقيه واجد شرايط واسطه‌اى بيش بين ما و فرستادگان خدا نيست. او از خود چيزى ندارد ، آن چه مى‌گويد از منابع وحى است ، به اين خاطر بالاستقلال نمى‌تواند قطب عارفان و مرجع سالكان باشد ، بلكه خود او در راه است و با تمام وجود مجاهده مى‌كند تا به يقين واقعى و ايمان حقيقى برسد و چون در اين راه بيش از ديگران زحمت كشيده به او اجازه مى‌دهند كه دست گمراهان و عقب افتادگان را گرفته و با خود هم سفر نمايد . آيا از علماى ربّانى و واجدان شرايط احدى را سراغ داريد كه بدين مقام كه قطب عالم امكان ، ملجأ و مرجع سالكان ، فروغ قلب عارفان حضرت مولى الموحّدين اميرالمؤمنين  عليه‌السلام قدم گذاشته رسيده باشد ؟
 لَوْ كُشِفَ الْغِطاء مَا ازْدَدْتُ يَقينا  . اگر پرده هم كنار رود بر يقين من چيزى افزوده نخواهد شد . در هر صورت ، با اين همه مايه‌هاى فطرى و روحى و با توجّه به هدايت حق كه مبلّغ و رساننده‌اش به انسان انبيا و ائمه عليهم‌السلام هستند ، اگر كسى در راه رشد و كمالش به مجاهده برنخيزد و براى به فعليت آوردن استعدادهايش زحمت نكشد برابر با روايت زير از رحمت حق محروم است .قال  رسول اللّه  صلى‌ الله ‌عليه ‌و‌آله : اَلنّاقِصُ مَلْعوُنُ  . رسول خدا  صلى‌ الله ‌عليه ‌و‌آله فرمود : ناقص ملعون است .با نظر به مجموع آيات و روايات ، اين جمله متوجّه كسانى است كه مى‌توانند عقل و قلب خود را تكميل كنند ، ولى هوى و هوس‌هاى حيوانى آن‌ها را از تكاپو در اين راه متوقّف مى‌سازد . ادلّه فراوان از نقل و عقل در دست داريم كه آنان كه از نظر خلقت تكوينى ناقص به دنيا مى‌آيند ، يا بدون اختيار براى آن‌ها نقصى در اين زندگانى خواه از نظر عضلانى و خواه از نظر قواى درونى ايجاد مى‌شود ، مورد رحمت و لطف الهى قرار خواهند گرفت .در « جامع الصغير »  از رسول حق  صلى‌ الله ‌عليه ‌و‌آله روايت شده :
از دست دادن چشم و يا گوش موجب بخشوده شدن گناهان است و هر چيزىكه از بدن ناقص شود به همين منوال موجب لطف و عنايت خداوندى خواهد بود . روشن است كه ملاك دورى و نزديكى به خداوند از نظر نقص و كمال مربوط به توانايى و اختيار است ، خواه آن نقص و كمال مربوط به خرد بوده باشد و خواه به اجزاى بدن .به طور كلّى هر كس كه بتواند در تكميل خود بكوشد و خويش را از نقص رهايى دهد ،اين شخص در زندگانى موفّق شده است ، ولى اگر به جهت هوى و هوس ، ياتنبلى و مسامحه اقدام به رفع يا دفع نقص ننمايد او ملعون است ، خواه نقص مربوط به عقل و خرد باشد و خواه مربوط به مركب مادّى » . كسى كه در مقام به دست آوردن رشد و كمال برآيد و اين راه را تا سر منزل مقصود بپيمايد به معدن نور متّصل مى‌شود ، چنان چه رسول خدا  صلى‌ الله ‌عليه ‌و‌آله فرموده است :اِتَقّوُا فَراسَةَ الْمُؤْمِنْ فَاِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللّه  .« از بينايى درون مؤمن بپرهيزيد ؛ زيرا او با نور خدايى مى‌نگرد » .

 برگرفته از کتاب عرفان اسلامی


منبع : پایگاه عرفان
  • ذات انسان
  • سر چشمه عرفان
  • دل و جان
  • اهل دین
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه