قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

معرفی شخصیت پیامبر عظیم الشان اسلام (ص)

امروزه براى شناخت هر مكتبى ، ابتدا مى توان شخص و شخصيت بنيانگذارش را از هر جهت مورد مطالعه و با دقت كامل او را در تمام زمينه هاى زندگيش مورد بررسى قرار داد و شخصيت شناسى كرد ; يعنى شخص و شخصيتش را از نظر آراء ، افكار ، اخلاق و عقايد بررسى كرده ، تا به وسيله اين شناخت ، مكتبش را بهتر و كاملتر معرفى نمود .از اين جهت بخشى به معرفى رهبر عزيز اسلام اختصاص داده شده ، تا با شناخت او بهتر بتوان آيين پاك و مكتب عاليش را شناخت ; زيرا آن رادمرد بزرگ انسانى ، كاملترين و عاليترين مظهر اسلام است كه مى توان تمام برنامه هاى قرآن را در اعمال ، رفتار ، آراء ، عقايد ، روحيات پاك و صفات پسنديده اش مشاهده كرد .در حقيقت وجود پيامبر در تمام برنامه هايش ، آيينه تمام نماى اسلام و قرآن است كه با شناخت او به طور صحيح و كامل ، مى توان اسلام و جنبه سازندگيش را شناخت ، و دريافت كه اسلام در تمام زمينه ها و مسائل زندگى ، حيات بخش انسان است . 
سيماى محمد (صلى الله عليه وآله) در نگاه على (عليه السلام)
على (عليه السلام) در معرفى رسول گرامى اسلام مى فرمايد :
«قامتش متوسط ، محاسن انبوه ، چهره برجسته و ارغوانى و آثار قدرت از ظاهرش آشكار بود . چيزى كه بيش از همه قابل توجه است ، صفات روحى و مزاياى اخلاقى آن رادمرد بزرگ بود كه وى را از همه عالم ، برتر و بالاتر قرار داده است .بر اثر كثرت عبادت ، از زيادى كلام متنفر و غالباً خاموش مى نشست . نشانه بالاترين درجه نيكوكارى و احسان از چهره اش پيدا بود و انصاف گويى جزء طبيعت او قرار داشت . بى حد خليق و منصف بود و دوست و بيگانه ، قوى و ضعيف در نظرش يكسان بودند ; ولى نسبت به فقرا محبتى خاص داشت ، همانطور كه فقرا را به خاطر فقر ، حقير نمى ديد ; اغنيا را نيز به خاطر ثروت تنها احترام نمى كرد . نسبت به واردين و اصحاب اظهار محبت مى كرد و هيچوقت جواب خشن و سختى به آنها نمى داد .آن چنان در سياست و كياست برترى داشت ، كه از افرادى ضعيف و پراكنده ، ملتى قوى بنا نهاد كه با هيچ حادثه تاريخى از بين نخواهد رفت ; زيرا از جسم و جان خويش در راه به ثمر نشستن نهال نوپاى اسلام مايه گذاشته بود .كسانى كه به ملاقات وى شرفياب مى شدند ، از آنها با چهره باز پذيرايى مى كرد و مطالب آنان را با كمال صبر و تحمل گوش مى داد ، و تا برنمى خاستند حركت نمى كرد . هر كس با وى مصافحه مى كرد ، تا دستش را رها نمى نمود ، دست خود را نمى كشيد اگر با وى در موضوعى سخن مى گفتند ، تا او سخنش را قطع نمى كرد ، آن حضرت سخن خود را قطع نمى فرمود . بيشتر اوقات به ديدار اصحاب خود مى رفت ، و آنچنان بى تكلّف زندگى مى كرد كه گوسفندان را خود مى دوشيد .از طرف ديگر چنان قدرت در حل مشكلات داشت كه از متخصصين فن نيز داناتر و آگاه تر بود . چنان راه مى رفت كه گويى ، در سراشيبى حركت مى كند و با اين كه وقار و آرامش زيادى داشت ; هنگام قدم زدن گويى از زمين كنده مى شد ، هنگام كار به گونه اى به كار مى پرداخت كه هركس مى ديد فكر مى كرد همه حواس و فكرش ، در اطراف آن دور مى زند .در هنگام جنگ آن چنان به فرمان خداى متعال حركت مى كرد ، كه هيچ چيز نمى توانست جلوى او را بگيرد .»در نقل ديگرى آمده است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود :« شجاع ترين و جنگاورترين ما ، كسى بود كه در جنگ به او نزديك تر باشد » .آن حضرت مرد جنگ بود ، خطوط و نقشه جبهه را دقيق ترسيم مى كرد و سپاه و لشكر را فرماندهى مى نمود و مى جنگيد ; آنچنان كه گويى فرمانده جنگى است ، كه تنها تخصصش آن فن است . نه تنها در جنگ بلكه در تمام رشته هايى كه وارد مى شد همينطور بود ; يعنى تصور مى كردى متخصص آن كار است .
هم پدر بزرگوار بود و هم شوهرى نيك ، خانواده بزرگى را با نفقه بسيار سرپرستى مى كرد ، هم نفقه نفسانى ، روحى و نفقه مالى ، گويى والاترين و دلسوزترين پدرى است كه چشم روزگار به خود ديده است .آن حضرت لباس و كفش خود را با دست خويش وصله مى كرد ، و هميشه فقرا را نزد خود جمع مى نمود و آنها را محترم مى داشت .تا زمانى كه از دنيا رفت ، حتى براى يك مرتبه از نان جو غذاى سير تناول نكرد ! . بيشتر اتفاق مى افتاد كه در منزل وى ، به منظور پخت غذا آتشى روشن نمى شد ، و در آن مدت غذاى وى و اهل خانه اش خرما و آب بود .نبى بزرگ اسلام بر نفس خويش مسلط بود ، سخن كم مى گفت ، زياد فكر مى كرد و اراده اش در نهايت درجه قوت بود . اگر چه وارستگى و سادگى وى حيرت انگيز بود ; ولى مقيد بود كه هميشه خود را تميز و پاكيزه نگاه دارد . در تمام مدت عمر ، كارهاى شخصى خود را به ديگرى محول نكرد ، و خود عهده دار كارهاى شخصى خويش بود . او سرمشق مردم در زندگى عملى بود .در تحمل مشقت توانايى زيادى داشت ، چنان كه يكى از غلامان وى نقل مى كند : مدت هيجده سال در خدمتش بودم ، در تمام اين مدت يك حركت يا سخن ملال آور مشاهده نكردم . در جنگ شجاعت و دليرى از خود نشان مى داد و از هيچ خطرى فرار نمى كرد ، با اين وصف هيچ وقت هم بدون جهت خود را در خطر نمى انداخت .آن بزرگ مرد آسمانى ، قبل از اين كه با گفتار خود راهنماى خلق باشد ، با رفتار شخصى خود ، بهترين تربيت كننده و رهبر بود ، نخست از خويش نمونه عملى دستورات قرآن را نشان مى داد ، آنگاه مردم را بدان دستورات دعوت مى نمود . گاهى از شدت گرسنگى ، بر شكم مبارك سنگ مى بست و اگر بر سفره اى مى نشست ، آنچه از غذا حاضر بود تناول مى فرمود و ايراد نمى گرفت ، از غذاهاى حلال دورى نمى جست و از لباس آنچه فراهم بود مى پوشيد .آن انسان كامل و جامع ، در دورترين محل مدينه ، از بيمار عيادت مى كرد ، با محتاجان مى نشست و با فقرا هم غذا مى شد . مركب معينى براى سوارى نداشت ، اسب ، شتر يا الاغ سوار مى شد و گاهى نيز پياده به مقصد مى رفت ، بوى خوش را دوست داشت و از بوى بد بيزارى مى جست . دانشمندان و آگاهان را گرامى مى داشت و بزرگان را با مهر ، محبت ، احسان به طرف خود جلب مى نمود . از خويشاوندان ديدن مى كرد ، بدون اين كه يكى را بر ديگرى برترى دهد . بر احدى جفا و ستم روا نمى داشت و عذر عذرخواهان را مى پذيرفت . شوخى مى كرد ; اما حق مى گفت ، مى خنديد ولى صداى خود را به خنده بلند نمى كرد . با او به درشتى سخن مى گفتند اما او حوصله مى كرد . بدى ها را به رخ اشخاص نمى آورد و بدى را به بدى تلافى نمى نمود و از بدكاران گذشت مى كرد .كسى در سلام بر او پيشى نداشت . بيشتر اوقات دو زانو مى نشست و دست بر زانو مى گرفت . تازه واردين ، او را در ميان جمع نمى شناختند ; زيرا در هنگام نشستن جاى معينى نداشت . بيشتر به طرف قبله مى نشست و هر كس به ديدنش مى رفت ، عباى مبارك خود را زير پايش قرار مى داد ، در حالى كه با آن هيچ آشنايى نداشت . براى مهمان تكيه گاه قرار مى داد و اگر مهمان نمى پذيرفت ، با اصرار به او مى قبولاند . دير غضب و زودگذر بود . با محبت و سودمندترين فرد براى مردم بود .شيرين تر و گوياتر از همه سخن مى گفت ; ولى كم مى گفت ، در عين كم گفتن تمام كلام و خواسته اش را بازگو مى كرد . سكوتش طولانى و بدون احتياج سخن نمى گفت . هرگز از او سخن بد شنيده نشد . در حال خشم و رضا جز حق و حقيقت نمى فرمود .بهترين غذاى او آن بود كه براى تمام مردم فراهم بود ، غذاى خيلى گرم نمى خورد ، از غذايى كه نزدش بود تناول مى كرد و براى خوردن طعام با سه يا چهار انگشت مقدسش غذا ميل مى كرد ، نانش از آرد جو سبوس نگرفته بود و پياز ، سير و پيازچه نمى خورد و از هيچ طعامى بدگويى نمى كرد ، غذاى مانده بر انگشت را با دهان پاك مى كرد و مانده غذا را ميل مى فرمود و مى گفت : بركت غذا در آخر آن است .لباسش تا روى پاى او را مى گرفت ، در هنگام قدرت ، مى بخشيد ، هميشه خوش رو و ظاهر و باطنش يكى بود ، خوشنودى و خشم از چهره اش آشكار بود ، كريمترين و راستگوترين انسان ها بود ، بدهكارى مالى خود را ادا مى كرد و كسى كه ناگهان او را مى ديد ، بزرگيش را درك و مجذوب آن حضرت مى شد .
چيزى از او نمى خواستند مگر آن كه عنايت مى فرمود ، بر كودكان مى گذشت و به آنان سلام مى كرد . در مرتبه اول هر كس با او ملاقات مى نمود ، ابهت آن حضرت او را مى گرفت و از هيبت آن حضرت مضطرب مى شد ، به او مى فرمود : آرام و آسان باش ، من نيز مانند شمايم . هرگز او را صدا نكردند مگر اين كه جواب داد . هرگاه با اصحاب خود مى نشست ، اگر درباره آخرت سخن مى گفتند توجه مى كرد و اگر درباره غذا و آشاميدنى صحبت مى كردند ، با آنان همگام مى شد و اگر در اطراف دنيا حرف مى زدند ، براى آنكه از آنان دلجويى كند در اطراف همان مطلب گفتگو مى كرد(1) .
 

برگرفته از کتاب بر بال اندیشه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه