قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

امامت تجلى قانون در زندگى

رسول گرامى اسلام در طول 23 سال رسالت پر ثمر خود ، حقايق قرآن و نحوه عمل به آن را به مردم تعليم داد . در اين مسير اميرمؤمنان على (عليه السلام) بيش از همه مسلمين ، از اين سرچشمه كمال فيض و درياى بى ساحل علماً و عملاً بهره مند شد(1) ; و به خاطر علم ، عمل ، معرفت و دانشش ، از طرف خداى بزرگ

1 ـ اميرمؤمنان (عليه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه به اين دوران حساس اشاره كرده و مى فرمايد :

وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعى مِنْ رَسُولِ اللهِ بِالْقِرابَةِ الْقَريْبةِ وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ ، وَضَعَنى فى حِجْرِهِ وَاَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنى اِلى صَدْرِهِ وَيَكْنُفُنىِ فى فِراشِهِ وَيُمِسُّنى جَسَدَهُ وَيُشِمُّنى عَرْفَهُ وَكانَ يَمْضَعُ الشَّىءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَما وَجَدَ لى كَذْبَةً فى قَوْل وَلا خَطْلَةً فى فِعْلٌ . . .وَلَقَدْ كُنْتُ اَتَّبِعُهُ اِتِّباعَ الْفَصِيلِ اَثَرَ اُمِّهِ ، يَرْفَعُ لى فى كُلِّ يَوْم مِنْ اَخْلاقِهِ عِلْماً وَيَأْمُرُنى بِالاْقتِداء ِبِهِ . « شما به خوبى موقعيّت مرا از نظر خويشاوندى و قرابت و منزلت و مقام ويژه نسبت به رسول خدا مى دانيد ، او مرا در دامن خويش پرورش داد . من كودك بودم و او مرا در آغوش خويش مى فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جاى مى داد ، مرا به سينه مى چسبانيد و من بوى پاكيزه او را استشمام مى كردم ، غذا را مى جويد و در دهان من مى گذاشت ، هرگز دروغى در گفتارم نيافت و اشتباهى در كردارم پيدا ننمود . من مانند بچه شترى كه مادرش را دنبال مى كند ، شبانه روز به دنبال آن حضرت حركت مى كردم ، و او هر روز نكته تازه اى از اخلاق نيك را براى من آشكار مى نمود و مرا فرمان مى داد تا به او اقتدا كنم . . . » .« ابن ابى الحديد » كه از عالمان مشهور علماى سنى است در شرح نهج البلاغه ج 20 ، ص 316 آورده است كه حضرت فرمود :وَلاََقُولَنَّ ما لَمْ اَقُلْهُ لاَِحَد قَبْلَ هذا الْيَوْمِ : هم اينك مطلبى را مى گويم كه تا بحال به كسى نگفته ام :سَأَلْتُهُ مَرَّةً اَنْ يَدْعُوَ لِى بِالْمَغْفِرَةِ فَقال : اَفْعَلُ ، ثُمَّ قامَ فَصَلىّ ، فَلَمّا رَفَعَ يَدَهُ بِالدُّعاءِ اِسْتَمَعْتُ اِلَيْهِ فَاِذاً هُوَ قائِلٌ : « اللّهُمَّ بِحَقِّ عَلِىٍّ عِنْدَكَ اِغْفِرْ لِعَلَىٍّ » . فقُلْتُ : يا رسول الله ! ما هذا الدُّعاءُ ؟ فَقالَ « اَوَ أَحَدٌ اَكْرَمُ مِنْكَ عَلَيْهِ فاسْتَشْفِعَ بِهِ اِلَيْهِ .يك بار از رسول خدا خواستم تا از خدا برايم طلب مغفرت كند . فرمود : چنين خواهم كرد . پس برخاست و نماز گزارد ، آنگاه دست هايش را به دعا گشود و برايم دعا كرد . من به دعاى حضرتش گوش مى دادم شنيدم كه فرمود : « پروردگارا ! تو را به مقام و قرب و منزلت « على » سوگند مى دهم كه على را مشمول عفو و غفران خود قرار دهى » .گفتم : اى رسول خدا ! اين چه دعايى است ؟ فرمود : مگر كسى گرامى تر از تو در پيشگاه الهى هست تا او را شفيع درگاهش قرار دهم ؟ » .براى رهبرى امت ، پس از پيامبر انتخاب گرديد . پس از على (عليه السلام)يازده فرزند او به دستور خدا و اعلام پيامبر ، به رهبرى امّت انتخاب شدند و قرآن مجيد به حكم آيه شريفه :( أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الاَْمْرِ مِنْكُمْ ) . پيروى از امامان معصوم را واجب شمرد .امامان بزرگوار در طول امامت خود ، به حكم خداى بزرگ ، همان وظيفه رسول گرامى اسلام را كه سرپرستى جامعه ، و هدايت آنان به سوى رشد و كمال بود ، دنبال كردند و در اين راه ، به خاطر موانعى كه دشمنان خدا ايجاد كردند به انواع مصايب و آلام دچار شدند .1 ـ « از خدا اطاعت كنيد و [ نيز ] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [ كه امامان از اهل بيت و هم چون پيامبر داراى مقام عصمت اند ] اطاعت كنيد » [ نساء (4) : 59 ] .رنج امامان ، پس از رحلت پيامبر شروع و تا غيبت امام دوازدهم (عج) ادامه يافت ; ولى پيشوايان امّت ، لحظه اى از مسئوليت عظيمى كه بر عهده داشتند ، چشم نپوشيده و براى برگرداندن حق به مسير خودش ، كوشش فراوانى كردند و در اين راه نصيبى جز زجر ، تبعيد ، زندان و شهادت نداشتند(1) .1 ـ ماجراى غدير و انتخاب جانشينى اميرمؤمنان (عليه السلام) در روز 18 ذى حجه سال دهم هجرى به دستور خداى متعال صورت گرفت . در اين مراسم 120 هزار نفر بيعت كردند و اين واقعه در حالى صورت گرفت كه تنها 69 روز به پايان زندگانى رسول گرامى اسلام باقى مانده بود . پس از رحلت جانسوز نبى گرامى اسلام ، مشتى دنياپرست پليد تمام غيرت و مردانگى خود را در كاسه اى از شراب دنياپرستى سركشيدند و در سقيفه بنى ساعده كردند آنچه كردند .سردمداران سقيفه خانه وحى را مورد هجوم قرار دادند و حرمت ام الائمه فاطمه زهرا سلام الله عليها را شكستند . محسنش را سقط كردند و خانه اش را به آتش كشيدند . اميرمؤمنان (عليه السلام)را دست بستند و بيعت خود را زير پا لگدمال كردند ، اين ماجراى شوم به پشتيبانى سكوت مردم تقويت يافت و غاصبان خلافت بر مسند امامت جا خوش كردند . قريب به 25 سال امام على (عليه السلام) را از حكومت ظاهرى محروم ساختند و سرانجام با بالا بردن پيراهن عثمان زمينه شهادتش را فراهم نمودند . اميرمؤمنان (عليه السلام) در مدت حكومت الهى خود همواره با مشكلات و معضلات منافقان و دنياپرستان روبرو بود ، و در اين مدت كوتاه جز سركوب كردن فتنه ها و اصلاح فرهنگ غريب مردم كه آثار و پى آمدهاى فرهنگ غلط غاصبان خلافت بود مشغوليتى نداشت . پس از شهادت امام على (عليه السلام) ، امام مجتبى (عليه السلام) بر مسند امامت نشست ; اما ديرى نپاييد كه بر اثر عدم همكارى و يارى مردم ، حضرت را به صلح كشاندند و خانه نشينى حضرتش را به تماشا نشستند . هنوز خون فرق مبارك اميرمؤمنان (عليه السلام)و جگر پاره پاره امام مجتبى (عليه السلام) خشك نشده بود كه همين مردم كمر به قتل جگر گوشه مصطفى ، حسين (عليه السلام) زدند . او را غريبانه در كربلا متوقف كردند و با لبان تشنه سر بريدند. اين حادثه تلخ در كمتر از 50 سال بعد از رحلت جانسوز پيامبر اسلام اتفاق افتاد.

پس از حادثه عاشورا و سرنگونى حكومت بنى اميه ، سفّاكان بنى العباس بر سر كار آمدند و در عمل نشان دادند كه در رذالت و پستى گوى سبقت را از بنى اميه ربوده اند . دوران امام سجاد (عليه السلام) تا امام عسكرى (عليه السلام) در شرايط بسيار سختى گذشت تا جايى كه هر كسى را به جرم محبّت اهل بيت (عليهم السلام)دستگير مى كردند و اموالش را به غارت مى بردند .عمده فعاليت هاى اهل بيت (عليهم السلام) در اين دوران پر خفقان در زير چتر تقيّه و يا مخفيانه صورت مى گرفت . در اين قسمت به نوع فعاليت اهل بيت (عليهم السلام) به طور فهرستوار توجه كنيد :امام سجاد (عليه السلام) ; با انشاء دعا و مناجات پرده از جنايات ظالمان برمى داشت ، و نيز با گريه مداوم خود ، خاطره حادثه عاشورا را زنده نگه مى داشت .امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) ; با تشكيل كرسى درس و تربيت شاگردان اقدامات فرهنگى خود را شكل مى بخشيدند .امام كاظم (عليه السلام) ; غير از دورانى كه در زندان حبس بودند ادامه مكتب علمى پدربزرگوار خود را فراهم آورد و با انتخاب افرادى مطمئن در دستگاه هارون ( مانند : على بن يقطين كه سمت وزارت حكومت هارون را بر عهده داشت ) فعاليت مى كرد .امام رضا (عليه السلام) ; پس از فراخوانى به طوس با شركت اجبارى يا اختيارى در مناظرات علمى پرده از حقايق برمى داشت .امام جواد (عليه السلام) ; نيز راه پدر را ادامه داد و با انتخاب وكلاى مطمئن هدايت مردم را ثمر بخشيد .امام هادى (عليه السلام) ; در سخت ترين دوران زندگى مى كرد و متوكل عباسى كه از سفاك ترين خلفا و غاصبان خلافت بود ، امام (عليه السلام) را به شدت تحت كنترل گرفته بود ; اما با اين همه امام (عليه السلام)دست از فعاليت نكشيد و همچنان رهبرى شيعيان را بعهده داشت .امام عسكرى (عليه السلام) ، با فعاليت بى دريغ خويش زمينه غيبت امام عصر (عليه السلام) را فراهم آورد و در سخت ترين شرايط به شهادت رسيد .

ولايت فقيه تداوم قانون وحى

اين رهبرى كه از زمان آدم شروع شده بود ، به غيبت امام عصر خاتمه پيدا نمى كرد ، بلكه خطى بود كه بايد تا قيامت ادامه مى يافت ، تا انسان بدون سرپرست الهى نباشد و حجت هم بر او تمام شده و زمينه تشخيص حق را از باطل داشته باشد .به همين خاطر امامان بزرگوار ، مردم را براى بعد از خود به فقيه جامع الشرايط ارجاع داده و او را در هر عصرى به عنوان نائب خود و رهبر مسلمين معرفى كردند .ناگفته نماند ، تا زمانى كه پيامبر و امامان در بين مردم بودند ، دريافت عين حقيقت در امور شخصى و اجتماعى كار مشكلى نبود ; اما پس از پيامبر و امامان والا مقام ، و بويژه از شروع غيبت كبراى امام عصر ، با توجه به هجوم فرهنگ هاى بيگانه در عصر اموى و عباسى ، و وارد شدن مسائل غير اسلامى به عنوان قواعد دينى ، در تفسير و حديث و بويژه با اضافه شدن احاديث ساختگى به دست جنايتكاران حزب ننگين اموى و عباسى ، نياز رجوع به متخصص براى تشخيص حق از باطل ، و قبول رهبرى متخصص در همه شئون زندگى ، هم چون نياز به پيامبر و امام احساس شد ، و از طرفى هم قرآن و امامان رجوع به چنين متخصصى را واجب و لازم اعلام كرده بودند ، روى اين حساب مسئله با عظمت اجتهاد و مجتهد و فقيه جامع الشرايط ، در خط پاك اسلام ; يعنى تشيع سرخ تجلى كرد(1) .1 ـ ( فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَّقَهُوا فِى الّدينِ ولِيُنْذِروا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ « و مؤمنان را نسزد كه همگى [ به سوى جهاد  ]بيرون روند ; چرا از هر جميعتى گروهى [ به سوى پيامبر ] كوچ نمى كنند تا در دين آگاهى يابند و قوم خود را هنگامى كه به سوى آنان بازگشتند ، بيم دهند باشد كه [ از مخالفت با خدا و عذاب او ] بپرهيزند » .( فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ ) « اگر نمى دانيد از دانايان [ به كتاب هاى آسمانى و آگاهان به اخبار پيشينيان ] بپرسيد [ كه همه پيامبران از جنس خود بشر بودند ، نه فرشته ] » .قال العسكرى (عليه السلام) :فَأَمّا مَنْ كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائَناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدِيْنِهِ مُخالِفاً عَلى هَواهُ مُطيْعاً لاَِمْرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ يُقَلِّدوه . « اما هر فقيهى كه خويشتندار و نگهبان دين خود باشد و با هواى نفسش بستيزد و مطيع فرمان مولا باشد بر عوام لازم است كه از او تقليد كنند . شهيد مطهرى رضوان الله عليه در كتاب ارزشمند « ختم نبوت » مى فرمايد :اوّلين پست و مقامى كه در دوره خاتميت از پيامبران ( و اهل بيت (عليهم السلام) ) به عالمان انتقال مى يابد پست دعوت ، تبليغ ارشاد و مبارزه با تحريف ها و بدعت هاست . توده بشر در همه دوره ها نيازمند دعوت و ارشاد است . قرآن با كمال صراحت اين وظيفه را بر عهده گروهى از خود امّت مى گذارد .( وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ « و بايد از شما گروهى باشند كه [ همه مردم را ] به سوى خير [ اتحاد ، اتفاق ، الفت ، برادرى ، مواسات و درستى  ]دعوت نمايند ، و به كار شايسته و پسنديده وادارند ، و از كار ناپسند و زشت بازدارند ; و اينانند كه يقيناً رستگارند » .فقيه جامع الشرايط ، شخصيت والايى است ، كه در فهم قرآن و روايات و تشخيص مسائل حق از باطل ، و اسلامى از غير اسلامى ، از همه امّت ورزيده تر و داناتر ، و به احكام پاك خداى متعال آشناتر است ، و در شجاعت و عدالت ، زهد و تقوا ، عمل و عبادت در رأس امّت قرار دارد .فقيه جامع الشرايط ، امّت را در برابر هجوم طاغوت ها و فرهنگ هاى ضد خدا ، از افتادن به وادى ضلالت و هلاكت حفظ مى كند .آن آيات و روايات و اخبارى كه در همه موارد ، رجوع به پيامبر و امام را لازم مى داند ، همانها رجوع به فقيه جامع الشرايط را واجب مى دانند .

فقيهان جامع الشرايط ، در حفظ راه خدا و در مسير فراهم كردن زمينه اى براى اجراى قرآن ، سنت پيامبر و فرهنگ امامان ، رنج هاى سنگين و خطرات عظيمى را تحمّل كرده و در اين راه زندانيان ، تبعيديان و شهيدان بسيارى را تقديم الله كردند .فقيهان جامع الشرايط شيعه ، در بحث و استدلال براى اثبات حق ، و بازگو كردن معارف اسلامى ، از ورزيده ترين افراد امّت بودند .فقيهان جامع الشرايط ، در راه بسط فقه و تفسير قرآن و توضيح روايات و جمع معارف الهى و حفظ آن بر اساس آيات قرآن ، به خدمات پر ارجى موفق شدند ، و در اين راه هزاران كتب فقهى ، تفسيرى ، اصولى ، كلامى ، ادبى ، تاريخى ، روايى و علمى از خود به يادگار گذاشتند . در اين زمينه كافى است به كتاب پر قيمت « الذريعه » و « اعيان الشيعه » و « الغدير » مراجعه كنيد .اگر زحمات پر بهاى فقهاى جامع الشرايط شيعه و آثار علمى و فقهى و تفسيرى آنان نبود ، امروز كسى از اسلام واقعى خبر نداشت ، و بدون شك آيين پر ارزش اسلام ، دچار همان بلاى غير قابل علاج يهوديت و مسيحيت مى شد .فقه و فقيه يعنى سنت پيامبر ، يعنى فرهنگ امامان ، يعنى معارف پاك الهى و با بودن فقه به عنوان قانون حيات ، و فقيه جامع الشرايط به عنوان كاشف قوانين تشريعى ، جعل قانون و رهبرى براى كسى معنا ندارد .فقهاى شوراى نگهبان براى همين منظور در مجلس شوراى اسلامى قرار دارند ، كه قانون خلاف فقه را با كمال شجاعت رد كرده و آن را از اعتبار و ارزش بياندازند . به همين خاطر اكثر قوانين دولت هاى گذشته كه خارج از خطّ رهبرى فقيه جامع الشرايط بوده است ، خود به خود باطل قلمداد شده است .فقه و فقيه مبيّن و مفسّر قرآن و روايات اند ، و در هر زمانى با نيروى اجتهاد مورد قبول قرآن ، مى توانند قانون لازم را در برابر حوادث جديد ، به مردم ارائه كنند . چه بسا اين گونه احكام ، جامعه اسلامى را از سقوط حتمى نجات دهد .فتواى معروف « تحريم تنباكو » و بسيارى از فتاواى مجتهد عالى مقام ، فقيه بى نظير ، نعمت بى مانند حق در قرون اخير ، بت شكن زمان ، رهبر اسلاميان ، مظهر رحمت و غضب حق ، رعد توفنده الهى عليه ستم ، نجات بخش امت از خطر استبداد و استعمار حضرت آيت الله العظمى امام خمينى روحى له الفداء از همان قبيل است .مسئله اجتهاد و مجتهد ، از افتخارات بى نظير فرهنگ پر ارزش شيعه است و شيعه در طول اين 14 قرن ، منافع سرشارى از اين راه كسب كرده است .شيعه با داشتن مجتهد ، هيچ گاه به بن بست قانونى نمى رسد و در برابر هر برنامه اى كه پيش بيايد ، راه جعل قانون ، برابر با خواسته خداى متعال بزرگ را دارد(1) .اطاعت و پيروى از فقيه جامع الشرايط ، به حكم قرآن و روايات از اعظم واجبات الهيّه ، و پيروى از فقيه ، پيروى از امام عصر ، و پيروى از امام عصر ، پيروى از پيامبر و پيروى از پيامبر ، پيروى از خداست :( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ ) .

قانون قضا در اسلام

با توجه به مسئله وحى ، كه محصول آن قرآن مجيد است ، و روايات و اخبارى كه در كتب معتبر حديث تدوين شده است ، و كتاب هاى ارزنده اى كه به عنوان كتب فقهى در سايه اجتهاد فقهاى جامع الشرايط نوشته شده است ، بايد گفت : مكتب پر بهاى اسلام در كليّه ابعاد حيات ، كاملترين قوانين را به جامعه بشرى عطا فرموده است .يكى از مهم ترين ابعاد قانونى مكتب الهى ، « قانون قضا » است كه از هر قسمت آن نور عدالت جلوه گر است .1 ـ منظور از قانون ، قوانين تشريعى نيست چرا كه مجتهد جاعل قانون نيست و قانونگذار تشريع ، شارع مقدّس است و وظيفه مجتهد تنها كشف آن حكم است ; بنابراين مجتهد هرگز از طرف خداى متعال مجاز به جعل قانون نبوده و نيست . سؤالى كه باقى مى ماند در مورد مسائل مستحدثه است ; در چنين موردى وظيفه مجتهد تطبيق كليات بر جزئيات است و اگر بگونه اى بود كه به طوركلى شارع از آن ساكت بود يا مجتهد به آن نرسيده بود با استناد به آيه شريفه « رفع » وظيفه را ساقط مى كند .به هر تقدير يكى از مهمترين وظايف مجتهدان رفع بن بست ها و مشكلات دينى است ، كه مكتب اسلام از آن بهره مند است ; اما اين جواز اجتهاد و لزوم تقليد به معناى جعل قانون نبوده و « جعل قانون » تنها وظيفه شارع است ، كه با نزول قرآن و ارسال پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) بر آن اقدام كرده است و مجتهد از راه تسلط به اصول و مبانى اجتهاد ، قدرت و توان خود را در راه كشف آن قوانين به كار مى گيرد .2 ـ « هر كه از پيامبر اطاعت كند ، در حقيقت از خدا اطاعت كرده » قبل از هر چيز ، تذكر يك نكته مهم ضرورى است و آن اين كه ايمان به خدا و روز جزا ، به مؤمن اجازه ايجاد مزاحمت و مشكل براى مردم نمى دهد و سخت مى توان باور كرد كه مؤمن ، به حقوق اجتماعى ، سياسى ، مالى ، خانوادگى كسى تجاوز كند ، تا براى رفع آن تجاوز ، نياز مراجعه به دستگاه قضايى باشد .رسول گرامى اسلام در تعريف مؤمن چنين مى فرمايد : مؤمن كسى است كه مردم او را بر جان و مال خود امين بدانند ، بر مؤمن حرام است به مؤمن ستم كند ، يا از او بدگويى نمايد ، يا به شخصيت والاى او ضربه بزند و يا او را بدون علت از خود براند(1) .امام صادق (عليه السلام) نيز درباره مؤمن مى فرمايد : مؤمن برادر مؤمن است ، اين دو مانند يك جسمند ، رنج اين يك ، رنج ديگرى است ، اگر چه دو روحند ولى از يك حقيقتند . شدت اتصال روح مؤمن به حق ، از اتصال شعاع خورشيد به خورشيد بيشتر است(2) .اميرمؤمنان على (عليه السلام) نيز فرمود : مؤمن خونگرم و جوشنده با مؤمنان است(3) .از مجموع رواياتى كه درباره مؤمن رسيده ، استفاده مى شود كه مؤمن اهل انصاف ، مساوات ، مواسات ، ايثارگرى ، فتوت ، جوانمردى ، گذشت ، كمك كننده ، حلاّل مشكلات ، قبول كننده حق ، رعايت كننده حق يتيم ، مراعات كننده حق همسايه ، درستكار ، راستگو ، با تقوا ; امين ، با ورع ، پرهيزكننده از مال حرام ، خوش قلب ، مهربان ، با محبت ، صابر ، متوكل ، وقور و حليم است .

چگونه ممكن است چنين انسانى دست به ظلم و تجاوز بزند ، و حق فردى از مسلمين را زير پا نهد ؟ راستى با اين صفاتى كه براى مؤمن شمرده اند ، هرگز چنين گمانى نمى رود ! !ولى ممكن است از طرف ديگران به حق او ظلم شود ، كه در اين صورت براى احقاق حقش قيام كرده و اگر نتوانست ، از قدرت دستگاه قضايى اسلام استفاده كرده و به حق خود خواهد رسيد .اى كاش ! همه مردم به اصول و صفات عالى مؤمن پاى بند بودند ، تا اختلاف ، مشكل و تجاوز به حقى پيش نمى آمد ، و از اين راه به صرفه جويى بودجه دولت اسلام كمك شايانى مى شد .اى كاش ! دو نفر كه در امر سياسى ، اجتماعى ، خانوادگى ، مالى ، حقوقى ، ارثى ، شركتى و يا دوستى با هم اختلاف پيدا مى كردند ، براى حل دعوا به انصاف و علم خود تكيه مى كردند ، كه بهترين عامل براى حل اختلاف و دعواست ; زيرا آنان كه به محكمه عدالت مى روند ، بهتر از قاضى مى دانند كه حق با كداميك از آنان است و در حقيقت در محكمه عدل ، دو عالم در برابر يك قاضى ، ناآگاه به حق طرفين قرار مى گيرند ! !هر كس با هر كس هر اختلافى دارد ، اعم از اختلاف زن و شوهر ، فروشنده و خريدار ، مالك و مستأجر ، دو شريك ، كشاورز با كشاورز وارثان در سهم الارث ، دو غريبه با يكديگر ، و اهل هوا و هوس با حكومت اسلامى ، بهتر از همه مى دانند كه حق به جانب كداميك است ، اگر به حكم قرآن و با تكيه بر انصاف و علم خود ، حق را به جانب صاحبش بدهند ، چه نيازى به برپا شدن محكمه و حكومت قاضى است ; بين بى ايمانى مردم و پايبند نبودن اهل دعوا به اصول اسلامى ، و علم و انصاف خود و گستردگى دادگاه و دادگسترى و نياز به قضات رابطه مستقيم وجود دارد .بردبارى ، گذشت ، حلم و عفو ، آسان گيرى ، رعايت انصاف ، مخالفت با آز ، طمع و حرص ، مبارزه با هوا و هوس ، از بهترين عوامل حلّ مشكل و رفع اختلاف ، قبل از مراجعه به قاضى است .راستى در اين زمينه چه مسئوليت سنگينى متوجه دستگاه هاى ارتباط جمعى از قبيل راديو ، تلويزيون ، و روزنامه هاست ; اين وسائل بايد با پخش مسائل عالى تربيتى ، زمينه اختلافات ، دعواها ، ادعاهاى بى جا و تجاوز به حقوق ديگران را از بين ببرند ، و مردم را به گونه اى در راه خدا و اسلام قرار بدهند ، كه مردم نه اين كه چشم به حق ديگران نداشته باشند ; بلكه هر كدام از آنها مدافع سرسختى جهت احقاق حق مظلوم شوند .بدون شك در دادگاه عدل قيامت ، كارگردانان وسايل ارتباط جمعى ، بويژه در اين دوره كه دوره حكومت اسلام است و مى توان حداكثر بهره بردارى را در جهت نشر فرهنگ اسلام از اين وسايل برد ، محاكمه سختى خواهند داشت ; اگر اوقات پر قيمت مردم را به برنامه هايى پر كنند كه نه به سود دنياى آنان و نه به نفع آخرت ايشان باشد .قرآن كريم ، احاديث جامع اسلامى و كتب فقهى فقيهان ، قوانين قضا را به عاليترين شكل بيان كرده اند ، بدون شك بر پا شدن عدل را ، جز در سايه اجراى آن قوانين نبايد توقع داشت .قوانين قضا ، حدود ، ديات ، قصاص ، جزا ، تعزيرات ، يمين ، شهادات ، قاضى ، علم ، عدالت ، شهامت ، ايمان ، ، بينش و تقواى قاضى و بى طرفى او نسبت به طرفين دعوا ، و هم چنين عدالت شاهدان در دادگاه و تناسب جريمه ها با جرم ها ، از مهم ترين مباحث اصولى باب قضا در اسلام است كه نمونه اين واقعيات را بدون ترديد در هيچ مكتبى نمى توان يافت .قانون قضا در اسلام براى حل مشكلات سياسى ، اجتماعى ، خانوادگى ، مالى ، اختلافات بين افراد وضع شده است ، و در صورت صحيح اجرا شدن ، در اسرع وقت به مشكلات خاتمه مى دهد .

برگرفته از کتاب بر بال اندیشه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه